بازگشت

در بينا كردن آن حضرت ابوبصير را و برگردانيدنش به حال اول


از قطب راوندي نقل شده كه به سند خويش روايت كرده از ابوبصير كه گفت : گفتم به حضرت امام محمدباقر عليه السلام كه من مولاي تو و از شيعه تو و ناتوان و كور مي باشم پس بهشت را براي من ضمانت كن . فرمود: نمي خواهي علامت ائمه را به تو عطا كنم ؟ عرض كردم : چه باشد كه هم علامت و هم ضمانت را براي من جمع فرمايي ، فرمود: براي چيست كه اين را دوست داري ؟ گفتم : چگونه آن را دوست ندارم ، پس دست مبارك به ديدهام ماليد در حال ، جميع ائمه عليهم السلام را نزد آن حضرت بديدم ، آنگاه فرمود: چشم بيفكن و نظر كن به چشم خود چه مي بيني ؟ ابوبصير گفت : به خدا سوگند! نديدم مگر سگ يا خوك يا بوزينه ، عرض كردم اين خلق ممسوخ كدامند؟ فرمود: اينها كه مي بيني سواد اعظم است و اگر پرده برداشته شود و صورت حقيقي كسان را باز نماين مردم شيعه مخالفين خود را جز در اين صورت مسخ شده نخواهند ديد، پس از آن فرمود: اي ابومحمّد! اگر خواهي كه تو را به اين حال بازگذارم يعني به حالت بينايي لكن حسابت با خدا باشد، و اگر دوست مي داري در حضرت يزدان از بهر تو بهشت را ضمانت كنم تو را به حالت نخست باز گردانم ؟ عرض كردم : هيچ حاجتي نباشد در نظاره به اين خلق منكوس ، مرا به حالت اول بازگردان كه هيچ چيز عوض بهشت نيست پس دست مبارك بر ديده ام مسح كرد و به آن حال كه بودم باز شدم .(62)

پاورقي

62- ( الخرائج راوندي ) 2/821.