بازگشت

كرامات امام باقر (ع)


سپيده سخن

حضرت ابو جعفر، محمد بن علي عليه السلام در سوم صفر (24) سال 57 هجري قمري در مدينه منوره متولد شد. پدر آن بزرگوار حضرت علي بن الحسين، امام سجاد عليه السلام و مادر گرامي اش فاطمه دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است. به اين ترتيب آن حضرت از طرف پدر و مادرش هاشمي و علوي مي باشد. امام باقر عليه السلام سه سال و شش ماه با جدش امام حسين عليه السلام و 34 سال با پدرش امام زين العابدين عليه السلام زندگي كرده و 19 سال و ده ماه نيز مدت امامت آن حجت الهي به طول انجاميد.

پيشواي پنجم در دوران زندگي خويش با 10 تن از خلفاي ستمگر اموي (از معاوية ابن ابي سفيان تا هشام بن عبدالملك) معاصر بود و سال هاي امامت آن حضرت با 5 تن از همين خلفاء مقارن شد.

اين 5 حاكم عبارتند از:

1- وليد بن عبدالملك (متوفي 96، ششمين خليفه اموي)

2- سليمان بن عبدالملك (متوفي 99)

3- عمر بن عبدالعزيز (متوفي 101)

كرامات امام باقر عليه السلام

4- يزيد بن عبدالملك (متوفي 105)

5- هشام بن عبدالملك (متوفي 125)

امام باقر عليه السلام د ر دوره امامت خويش فرصت هاي مناسبي را براي گسترش فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، استحكام معارف شيعي و ترويج آن در ميان اقشار مختلف مسلمانان به دست آورد.

در آن دوران حساس و بحراني، امام پنجم نهضت فكري و فرهنگي گسترده اي را آغاز نمود و شاگردان مهمي را تربيت كرد. از مهم ترين شاگردان و ياران آن حضرت مي توان به: زرارة بن اعين، حمران بن اعين، حسن بن حسن بن حسن عليه السلام، زيد بن علي بن الحسين عليهما السلام، سليم بن قيس هلالي، جابر بن عبدالله انصاري، جابر بن يزيد جعفي، بكير بن اعين، ابان بن تغلب، فضيل بن سار، ليث بن بختري معروف به ابو بصير، محمد بن مسلم ثقفي، ابو حمزه ثمالي و ... اشاره كرد. شيخ طوسي معروف ترين شخصيت نگار شيعي نام 468 نفر از شاگردان امام باقر عليه السلام را فهرست كرده است. (25)

حضرت باقر عليه السلام در روز دوشنبه، هفتم ذي الحجه سال 114 ه . ق در سن 57 سالگي به فرمان هشام بن عبدالملك، دهمين خليفه بني اميه مسموم و در مدينه به شهادت رسيد و در كنار مرقد پدر گرامي اش حضرت سجاد عليه السلام در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. (26)

در مورد مقام و عظمت امام باقر عليه السلام به گفتاري حكيمانه از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله بسنده مي كنيم: آن حضرت روزي از امام باقر عليه السلام ياد كرده و به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: «انك ستدرك رجلا مني اسمه اسمي و شمائله شمائلي، يبقر العلم بقرا; (27) اي جابر! تو مردي از خاندان مرا درك خواهي كرد كه همنام و هم شمايل من است. او سرچشمه هاي علم و دانش را مي شكافد و به ديگران توضيح داده و تفسير مي كند.»

در اين مجال برآنيم كه گوشه اي از كرامات و فضائل آن يادگار نبوت و ستاره فروزان علم و تقوي را بيان كنيم.

كرامت و معجزه

كارهاي خارق العاده اي كه مقرون به دعوي نبوت باشد معجزه و بدون ادعاي نبوت، كرامت ناميده مي شود. بنابراين كرامت به كارهاي خارق العاده اي اطلاق مي شود كه به وسيله بنده صالح خدا و بدون ادعا ظاهر مي شود و دليل و برهاني الهي است كه با اذن خداوند بر عموم مردم يا بعضي از خواص ظاهر مي شود و توسط آن، مقام امامت اثبات شده و در دل ها استقرار يافته و انديشه ها و نقشه هاي مخالفين و منكرين تحت الشعاع قرار گرفته و حجت الهي بر مردم شناخته مي شود.

چنانكه خداوند فرموده است: «ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة » (28) ; «تا آن ها كه هلاك [و گمراه مي شوند، از روي اتمام حجت باشد; و آن ها كه زنده [و هدايت] مي شوند از روي دليل روشن باشد.»

البته در اصطلاح حديث به كارهاي خارق العاده ائمه عليهم السلام معجزه نيز گفته مي شود. ابوبصير در اين رابطه مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «لاي علة اعطي الله عزوجل انبياءه و رسله واعطاكم المعجزة فقال: ليكون دليلا علي صدق من اتي به والمعجزة علامة لله لايعطيها الا انبياءه و رسله و حججه ليعرف به صدق الصادق من كذب الكاذب; (29) به چه علتي خداوند بزرگ پيامبران، رسولان و شما را معجزه عطا كرده است؟ امام عليه السلام فرمود: تا اينكه دليل روشني براي راستگويي باشد. معجزه نشانه اي از سوي پروردگار جهانيان است و آن را به غير از پيامبران و رسولان و امامان عطا نمي كند و اين به خاطر آن است كه راستي راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.»

از اين رو امور خارق العاده اي كه توسط ائمه عليهم السلام انجام مي شود گاهي به عنوان معجزه و گاهي به عنوان كرامت مطرح مي شود و دليلي قاطع براي حقانيت ائمه اطهار عليهم السلام است.

در قرآن از معجزه به نام آيت ياد مي شود. آيت به معني نشانه است و چون معجزه نشانه راستگويي پيامبر و امام مي باشد، آن را آيت مي نامند و چون اين امور خارق العاده ناتواني ديگران را آشكار مي كند، بر آن معجز يا معجزه اطلاق مي شود.

استاد مطهري رحمه الله در مورد فرق معجزه و كرامت مي گويد: «معجزه يعني بينه و آيت الهي كه براي اثبات يك ماموريت الهي صورت مي گيرد و به اصطلاح، مقرون به تحدي است، منظوري الهي از او در كار است. اين است كه محدود به شرايط خاصي، است اما كرامت يك امر خارق العاده است كه صرفا اثر قوت روحي و قداست نفساني يك انسان كامل يا نيمه كامل است و براي اثبات منظور الهي خاصي نيست. اين چنين امري فراوان رخ مي دهد و حتي مي توان گفت: يك امر عادي است و مشروط به شرطي نيست. معجزه زبان خداست كه شخصي را تاييد مي كند، ولي كرامت چنين زباني نيست.» (30)

ممكن است گفته شود: كارهاي خارق العاده ائمه اطهار عليهم السلام، دو قسم است. گاهي در مقام اثبات حقانيت خويش در برابر مخالفين بوده اند و گاهي در مقام تقويت ايمان در قلوب مؤمنين. مي توان بر اولي نام معجزه گذاشت و دومي را كرامت ناميد.

دانشمندان بزرگ اماميه همچون قطب الدين راوندي در الخرائج و الجرائح و شيخ حر عاملي در اثبات الهداة و سيد هاشم بحراني در مدينة المعاجز و مقدس اردبيلي در حديقة الشيعه و... بر تمام كارهاي خارق العاده اي كه توسط ائمه اطهار انجام شده است، نام معجزه را اطلاق كرده اند. البته در بعضي از كتاب ها نيز اين امور با عنوان كرامت مطرح شده است.

در هر صورت اين دو لفظ در مورد ائمه اطهار عليهم السلام گاهي مترادف و زماني مختلف استعمال شده است. بعد از توضيح كوتاهي در مورد معني معجزه و كرامت، به نمونه هايي از معجزات و كرامات امام باقر عليه السلام مي پردازيم.

خبر از حكومت بني عباس

امام باقر عليه السلام سال ها قبل از روي كار آمدن بني عباس، خبر خلافت آنان و چگونگي آن را به منصور دوانقي داد.

ابو بصير واقعه را چنين گزارش مي كند: در حضور امام باقر عليه السلام در مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله نشسته بوديم و اين در روزهايي بود كه حضرت سجاد عليه السلام تازه به شهادت رسيده و قبل از زماني بود كه حكومت به دست فرزندان عباس بيفتد. (31)

در اين هنگام دوانيقي و داود بن سليمان به مسجد داخل شدند. با ديدن حضرت باقر عليه السلام، داود تنها به نزد امام باقر عليه السلام آمد، آن حضرت از او پرسيد: چرا دوانيقي اين جا نيامد؟ داود گفت: او جفا مي كند و سخت تنگدست و پريشان است.

امام باقر عليه السلام فرمود: روزها مي گذرد تا آن گاه كه وي بر مردم حكومت مي كند. او بر گرده مردم سوار مي شود و شرق و غرب اين ديار را تصاحب مي كند و طول عمر نيز خواهد داشت. (32) او آن چنان گنجينه ها را از اموال انباشته مي كند كه قبل از او كسي چنين نكرده است. داود بن سليمان اين خبر را به منصور دوانيقي رسانيد. دوانيقي با دستپاچگي تمام به نزد امام آمد و عرضه داشت: جلال و عظمت شما مانع شد كه در محضر شما بنشينيم! و بعد با اشتياق تمام از امام باقر عليه السلام پرسيد: اين چه خبري است كه داود به من داد؟

امام باقر عليه السلام، فرمود: آنچه گفتيم پيش خواهد آمد.

دوانيقي: آيا حكومت ما پيش از حكومت شماست؟

امام عليه السلام: بلي.

دوانيقي: آيا پس از من يكي ديگر از فرزندانم حكومت مي كند؟

امام عليه السلام: بلي.

دوانيقي: آيا مدت حكومت بني اميه بيشتر است يا مدت حكومت ما؟

امام عليه السلام: مدت حكومت شما. امام باقر عليه السلام در ادامه فرمود: فرزندان شما اين حكومت را به دست مي گيرند و چنان با حكومت بازي مي كنند كه بچه ها با توپ بازي مي كنند. اين خبري است كه پدرم به من داده است.

هنگامي كه منصور دوانيقي به حكومت رسيد از پيشگويي امام باقر عليه السلام در شگفت ماند. (33)

شفاي نابينا

ابوبصير از شاگردان برجسته امام باقر عليه السلام بود. او از بينايي محروم بود و از اين جهت شديدا رنج مي برد. روزي به حضور امام باقر عليه السلام شتافته و از آن حضرت پرسيد: آيا شما وارث پيامبر هستيد؟

امام: بلي.

- آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله وارث تمام پيامبران و وارث علوم و دانش هاي آنان بود؟

امام: بلي.

- شما مي توانيد مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد را معالجه نماييد و از آنچه كه مردم در خانه هايشان مي خورند، خبر دهيد؟

امام: بلي. ما همه اين ها را به اذن خداوند انجام مي دهيم.

او مي گويد: در اين هنگام امام باقر عليه السلام فرمود: اي ابابصير! نزديك بيا. من نزديك حضرت رفتم. آن حضرت با دست مبارك خود روي چشمان مرا مسح نمود. در اين حال من خورشيد و آسمان و زمين و خانه ها و هرچه در شهر بود همه را ديدم.

آن گاه به من فرمود: آيا مي خواهي كه اين چنين باشي و در روز قيامت حساب تو مانند بقيه مردم باشد و خداوند هرچه را اراده فرمود، همان شود يا مي خواهي به حال اول برگردي و بدون حساب به بهشت بروي؟! ابوبصير گفت: مي خواهم به حال اول برگردم.

پيشواي پنجم بار ديگر دست بر چشمان ابوبصير كشيد و چشمان او به حال اول برگشت. (34)

سيري در ملكوت

جابر بن يزيد جعفي مي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مراد از ملكوت آسمان و زمين كه به حضرت ابراهيم خليل الله عليه السلام، ارائه نمودند چيست؟ همان واقعه اي كه خداوند متعال در قرآن شريف آن را يادآور شده و مي فرمايد: «و كذلك نري ابراهيم ملكوت السموات والارض » (35) ; «و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم.» پس ديدم كه دست مبارك خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه كن تا چه مي بيني؟ من نوري ديدم كه از دست آن حضرت به آسمان متصل شده بود، چنانكه چشم ها خيره مي شد. آنگاه به من فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان و زمين را چنين ديد. امام باقر عليه السلام در اين لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض كرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتي گفت: مي داني در كجا هستيم؟ گفتم: خير. فرمود: در آن ظلماتي هستيم كه ذوالقرنين به آن جا گذر كرده بود. گفتم: اجازه مي دهيد كه چشم هايم را باز كنم. فرمود: باز كن اما هيچ نخواهي ديد. چون چشم گشودم در چنان تاريكي بودم كه زير پايم را نمي ديدم.

اندكي رفتيم باز هم فرمود: جابر! مي داني در كجائي؟ گفتم: خير. امام فرمود: بر سر چشمه اي كه خضر از آن آب حيات خورده بود، قرار داري.

آن حضرت همچنان مرا از عالمي به عالم ديگر مي برد تا به پنج عالم رسيديم. فرمود: ابراهيم عليه السلام ملكوت آسمان ها را اين چنين [كه تو ملكوت زمين] را ديدي مشاهده كرد. ... او ملكوت آسمان ها را ديد كه دوازده عالم است و هر امامي كه از ما از دنيا برود، در يكي از اين عالم ها ساكن مي شود تا آنكه وقت ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله فرا رسد. امام باقر عليه السلام دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه اي فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه آن حضرت ديدم. آن بزرگوار لباس قبلي خود را پوشيد و به مجلس قبلي برگشتيم. من عرض كردم: فدايت شوم چه قدر از روز گذشته؟ فرمود: سه ساعت. (36)

در انديشه ياران

پرورش يافتگان مكتب امام باقر عليه السلام آن چنان هوشمندانه عمل مي كردند كه هر كدام در هر منطقه اي كه حضور داشتند، تمام مخالفين و دشمنان اسلام و اهل بيت عليهم السلام از نفوذ و عظمت آنان در هراس بودند. آنان با فعاليت هاي فرهنگي و سياسي خود طرح ها و نقشه هاي شيطاني حكومت هاي ستمگر را افشا نموده و با سخنان روشنگرانه، حقانيت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله را به گوش مردم مي رساندند. اين فعاليت ها آنچنان مؤثر بود كه طاغوت هاي زمان، وجود آنان را تحمل نكرده و دستور قتلشان را صادر مي كردند.

امام باقر عليه السلام در اين ميان از راه هاي مختلفي به ياران خويش كمك نموده و در حفظ جان آنان مي كوشيد. داستان زير در عين اينكه يكي از كرامت هاي مهم حضرت به شمار مي رود از شيوه هاي مختلف آن حضرت در ياري رساندن به دوستانش نيز حكايت دارد:

جابر جعفي يكي از مهم ترين ياران و شاگردان امام باقر عليه السلام است. او 18 سال در مدينه از محضر امام باقر عليه السلام بهره برد و هزاران حديث نوراني را در سينه خود جاي داده بود. وي داستاني شنيدني دارد كه در اين جا مي خوانيم:

نعمان بن بشير در سفر به مدينه جابر را همراهي مي نمود. او مي گويد: هنگامي كه به شهر رسيديم مستقيما به زيارت امام باقر عليه السلام شرفياب شديم. موقع برگشت، وي با خوشحالي تمام از امام عليه السلام خداحافظي كرده و با هم به سوي عراق رهسپار شديم. روز جمعه بود كه به نزديك چاه «اخيرجه » (37) رسيديم. در آن جا نماز ظهر را خوانده و بعد از اندكي استراحت به راه افتاديم. در اين هنگام ناگاه مرد بلند قامت و گندمگوني نزد جابر آمد و نامه اي به او داد. جابر آن را گرفت و بوسيد و بر چشمانش نهاد. در آن نامه نوشته شده بود: «از جانب محمد بن علي به سوي جابر بن يزيد.» جاي مهر در آن نامه تر و تازه بود، به همين جهت، جابر به آن مرد بلندقامت گفت: از پيش امام باقر عليه السلام چه ساعتي حركت كرده اي؟

مرد ناشناس (38) : همين لحظه!

جابر: قبل از نماز يا بعد از نماز؟

مرد ناشناس: بعد از نماز.

جابر به خواندن نامه مشغول شد، اما با خواندن آن هر لحظه چهره اش دگرگون مي شد و نشانه هاي ناراحتي در رخسارش نمايان مي گرديد، تا اينكه به آخر نامه رسيد، او نامه را با خود داشت و ما همچنان به حركت خود ادامه داديم. از وقتي كه جابر نامه را خوانده بود (39) ، ديگر او را شادمان نديدم تا اينكه شب به كوفه رسيديم و من در منزل خود به استراحت پرداختم.

چون صبح شد، به خاطر احترام و بزرگداشت جابر به نزدش رفتم. با شگفتي تمام ديدم از خانه اش بيرون آمده و به سوي من مي آيد اما مانند كودكان تعدادي مهره استخواني و قاب كه با آن بازي مي كنند به گردن انداخته و بر يك چوب ني سوار شده و ديوانه وار مي گويد:

اجد منصور بن جمهور

اميرا غير مامور

«منصور بن جمهور را فرماندهي مي بينم كه فرمانبردار نيست.»

و اشعاري از اين قبيل مي خواند. او به من نگاه كرد و من هم به او. او به من چيزي نگفت و من هم با او حرفي نزدم. هنگامي كه اين شاگرد بزرگ امام باقر و دانشمند برجسته را در چنين حالي ديدم، دلم به حالش سوخت و گريه كردم. كودكان و ساير مردم به اطراف ما جمع شدند. جابر به همراه كودكان جست و خيز مي كرد و به ميدان بزرگ كوفه (رحبه) آمد. مردم به همديگر مي گفتند:

«جن جابر; جابر ديوانه شده است.»

به خدا سوگند چند روزي نگذشت كه از جانب هشام بن عبدالملك نامه اي به والي كوفه رسيد. او در آن نامه به حاكم كوفه دستور داده بود كه: «مردي در كوفه به نام جابر بن يزيد جعفي است، او را يافته و گردنش را بزن و سرش را نزد ما بفرست.» حاكم كوفه بعد از خواندن نامه متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن يزيد جعفي كيست؟ گفتند: خدا تو را اصلاح كند. او مردي دانشمند و فاضل و محدث بود كه بعد از انجام مراسم حج و برگشتن از خانه خدا ديوانه شد و هم اكنون روزها در ميدان بزرگ شهر بر ني سوار شده و با كودكان بازي مي كند.

حاكم به اتفاق جمعي آمد و از بالاي بلندي، ميدان را نگريست. او را ديد كه بر ني سوار است و به همراه بچه ها بازي مي كند. گفت: «خدا را شكر كه مرا از كشتن او بازداشت!» نعمان بن بشير در ادامه مي گويد: از اين ماجرا چندي نگذشته بود كه منصور بن جمهور وارد كوفه شد و گفته هاي جابر به حقيقت پيوست. (40)

جنيان در حضور امام باقر عليه السلام

امامان معصوم عليهم السلام حجت هاي خدايي و پيشوايان هدايت و چراغ هاي فروزان در تاريكي ها براي تمام اهل دنيا و آخرت هستند. همچنانكه در زيارت جامعه كبيره مي خوانيم: «السلام علي ائمة الهدي، و مصابيح الدجي، و اعلام التقي و ذوي النهي و اولي الحجي، و كهف الوري، و ورثة الانبياء، والمثل الاعلي، والدعوة الحسني و حجج الله علي اهل الدنيا والاخرة والاولي; (41) سلام بر امامان هدايت و چراغ هاي شب تار و پرچم هاي تقوي و صاحبان خرد و دارندگان عقل و پناه مردم و وارثان پيغمبران و مثل اعلا [ي الهي] و [صاحب] دعوت نيكوتر و حجت هاي الهي بر اهل دنيا و آخرت و اولي.»

بر اين اساس امامان معصوم عليهم السلام براي تمام اهل دنيا از جن و انس و تمام گروه ها و ملت هاي جهان، حجت الهي و رهبر حقيقي شمرده مي شوند.

همچنانكه پيامبر صلي الله عليه و آله بر جن و انس مبعوث شده بود و در آيات 29 تا 31 سوره احقاف اين نكته بيان گرديده است، اوصياي او نيز چنين بودند.

با توجه به اين نكات فشرده، در اين رابطه 2 داستان زير را مي خوانيم:

الف) سعد اسكاف مي گويد: روزي با حضرت باقر عليه السلام كار ضروري داشتم. به صحن منزل آن حضرت وارد شده و خواستم به داخل اتاق بروم. امام فرمود: «عجله نكن!» من در حياط منزل امام عليه السلام مدتي جلو آفتاب ماندم... تا اينكه بعد از مدتي با كمال شگفتي ديدم كه اشخاصي از اتاق خارج شده و به سوي من آمدند. آنان از كثرت عبادت لاغر شده بودند. به خدا سوگند! سيماي زيبا و معنوي آنان مرا آن چنان شيفته نمود كه وضع خود را (ناراحتي در هواي گرم) فراموش كردم. وقتي به محضر حضرت مشرف شدم به من فرمود: «گويا تو را ناراحت كردم.» عرض كردم: آري! به خدا قسم من وضع خود را فراموش كردم. اشخاصي از نزد من گذشتند كه همه يكنواخت بودند و من مردمي خوش قيافه تر از اين ها نديده بودم.

فرمود: اي سعد! آن ها را ديدي؟ گفتم: آري. فرمود: ايشان برادران تو از طايفه جن هستند. عرض كردم: خدمت شما مي آيند؟ فرمود: آري مي آيند و مسائل ديني و حلال و حرام خود را از ما مي پرسند. (42)

ب) ابو حمزه ثمالي مي گويد: روزي جهت شرفيابي به حضور امام باقر عليه السلام اجازه خواستم، گفتند: عده اي خدمت آن حضرت هستند. به همين جهت اندكي صبر كردم تا آن ها خارج شوند. پس كساني خارج شدند كه آن ها را نمي شناختم و به نظرم غريب و ناآشنا مي آمدند. اجازه شرفيابي گرفتم، داخل شدم و به حضرت عرض كردم: فدايت شوم، الآن زمان حكومت بني اميه است و از شمشيرهاي آن ها خون مي چكد. (يعني ورود افراد ناشناس براي شما خطر آفرين است). امام فرمود: اي ابا حمزه! اينان گروهي از شيعيان از طايفه جن بودند و آمده بودند تا از مسائل ديني خود سؤال كنند. آيا نمي داني كه امام حجت خداوند برجن و انس مي باشد؟ (43)

سيماي حقيقت

ابوبصير از دوستان روشن دل اما باقر عليه السلام در يكي از سال ها در مراسم حج به همراه آن امام طواف مي كرد. او مي گويد: از زيادي صداها و تكبيرهاي حجاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اكثر الحجيج و اكثر الضجيج (44) ; چه قدر حاجي زياد شده است و سر و صداها چه قدر بيشتر شده.»

در اين موقع امام عليه السلام فرمود: «يا ابا بصير! ما اقل الحجيج و اكثر الضجيج; اي ابابصير! چه قدر حاجي كم است اما سر و صدا زياد است.» آيا مي خواهي راستي گفته ام را ثابت كنم و خودت با چشم خويش حقيقت گفتار مرا ببيني؟

عرض كردم: چه طور ممكن است اي مولاي من؟!

فرمود: «جلوتر بيا!» من به امام باقر عليه السلام نزديك شدم. دست مبارك را بر چشم هايم كشيد و چند جمله دعا كرد. در اين حال من بينايي خود را باز يافتم. امام باقر عليه السلام فرمود: اي ابا بصير! حالا به حاجيان طواف كننده بنگر. هنگامي كه به جمعيت نگاه كردم، بسياري از مردم را به صورت ميمون و خوك هايي ديدم كه در گرد كعبه در حالت حركت بودند و افراد با ايمان و حاجيان حقيقي در ميان آنان مانند نوري در ظلمات مي درخشيدند. عرض كردم: «اي مولاي من! درست فرمودي و حقيقت گفتار شما بر من ثابت شد، «ما اقل الحجيج و اكثر الضجيج; چه قدر حاجي كم و سر و صدا زياد است.» آن گاه حضرت لب هاي مبارك را به حركت در آورد و با خواندن دعائي، چشم هاي من به حالت اول برگشت. (45)

پاورقي

24 - اعيان الشيعه، ج1 ص 650
25 - رجال شيخ طوسي، ص 121 تا 151
26 - وفيات الاعيان، ابن خلکان، مناقب آل ابي طالب، خ 4 - اعيان الشيعه ج 1 ، اصول کافي، ج1، الارشاد شيخ مفيد
27 - اصول کافي ، ج 1 ص 391
28 - انفال / 42
29 - بحارالانوار، ج 11، ص 72
30 - وحي و نبوت، ص 56
31 - گفتني است امام سجاد در سال 95 ه ق به شهادت رسيد وبني عباس در سال 132 به حکومت رسيدند بنابر اين پيشواي پنجم در حدود سي و هفت سال قبل از حکومت عباسيان اين خبر را داده است
32 - منصور دوانيقي دومين خليفه عباسي است که بعد از عبدالله سفاح در سال 136 به کرسي خلافت تکيه زد و تا سال 158 به مدت 22 سال حکومت کرد
33- بحارالانوار ج 46، ص 249، الفصول المهمة ص 199، جامع کرامات الاولياء ج 1، ص 164 و حديقة المؤمنين ص 534
34 - اصوال کافي ، ج 1 ص 391، اثبات الهداة ج 3 ص 68، الفصول المهمة ص 199 و اعلام الوري ج 1 ص 504
35 - انعام / 75
36 - حديقة الشيعه، مقدس اردبيلي ص 531 و اثبات الهداة ج 3 ص 48
37 - آنجا منزلي است که در وسط راه کوفه به مکه واقعه شده و نزديک منزلگان فيد قرار دارد
38 - اين مرد ناشناس از طايفه جن بود که به عنوان نامه رسان امام به صورت انسان ظاهر شده بود
39 - بعدا معلوم شد امام باقر در آن نامه به جابر فرموده: خود را به ديوانگي بزن تا از طاغوت وقت در امان بماني
40 - اصول کافي کتاب الحجه، باب ان الجن يأتيهم حديث 7، اعيان الشيعه ج 4 ص 52
41 - مفاتيح الجنان
42 - اصول کافي کتاب الحجه باب ان الجن يأتيهم حديث 1
43 - عيون المعجزات، ص 75 و بصائر الدرجات ص 116
44 - همان
45 - اثبات الهداة، ج3 ص 62