بازگشت

نهضت بزرگ علمي امام باقر (ع)


پس از رسول خدا، ظاهرا قرآن، به عنوان منبع اصلي شناخت مسايل عقيدتي وعبادي و سياسي، در جامعه اسلامي باقي ماند، اما از آن جا كه اين منبع ژرف نياز به مفسراني آشنا با پيام وحي داشت و دست هاي سياست، اين مفسران واقعي (اهل بيت عليهم السلام) را در جامعه منزوي ساخته بود، با گذشت زمان، نيازهاي اعتقادي و پرسش هاي عبادي و مسايل مستحدث يكي پس از ديگري رخ نمود و كساني كه در جامعه به عنوان عالم و محدث شناخته ميشدند، ناگزير بايد جوابي را براي هر پرسش و مسأله تدارك ميديدند!
عدم احاطه كامل آنان بر مجموعه معارف قرآني از يك سو، و عدم آشنايي آنان با فرهنگ ويژه وحي از سوي ديگر، سبب گرديد تا با قياس و توجيه گري و استحسان و تكيه بر آراي شخصي و گاه احاديث بيريشه و اقوال بياساس، عقيدهاي را ابراز كرده و يا فتوايي دهند.
بنابر اين، يكي از راه هاي اساسي مبارزه با اين مشكل، بازگرداندن مردم به قرآن و هشدار دادن آنان نسبت به آراي ساختگي و غير مستند به وحي بود.
امام باقر (ع) در اين راستا ميفرمود:
هر گاه من حديث و سخني براي شما گفتم، ريشه و مستند قرآني آن را از من جويا شويد.سپس آن حضرت در برخي سخنانش فرمود: پيامبر (ص) از قيل و قال (بگو مگو و مشاجره) و هدر دادن و تباه ساختن اموال و پرس و جوي زياد، نهي كرده است.
به آن حضرت گفته شد: اين مطالب در كجاي قرآن آمده است؟
امام باقر (ع) فرمود: در قرآن آمده است
لا خير في كثير من نجواهم الا من امر بصدقة أو معروف أو اصلاح بين الناس (1)
(اين آيه دلالت ميكند كه بيشتر سخنان نجوايي و به درازا كشيده فاقد ارزش است، مگر سخني كه در آن امر به انفاق يا كار نيك و يا اصلاح ميان مردم باشد) .
و لا تؤتوا السفهاء اموالكم التي جعل الله لكم قياما (2)
(از اين آيه استفاده ميشود كه اموال را نبايد در معرض نابودي و تباهي قرارداد).
لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لكم تسؤكم (3)
(و اين آيه مينماياند كه هر سؤالي شايسته و مفيد و مثبت نيست، و چه بسا پرسشهايي كه به ناراحتي و نگراني خود انسان بينجامد) . (4)
امام باقر (ع) با اين شيوه، در صدد بود تا روحيه قرآن گرايي را در ميان اهل دانش و جامعه اسلامي تقويت نمايد، و از اين طريق انحراف بينشهاي سطحي و عالم نمايان خود محور را به مردم يادآور شود، چه، در برخي مباحثه ها، با صراحتي فزونتر به اين نكته پرداخته است :
حسن بصري نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آمدهام تا مطالبي درباره قرآن از شما بپرسم .
امام فرمود: آيا تو فقيه اهل بصره نيستي؟
پاسخ داد: اين چنين گفته ميشود.
امام فرمود: آيا در بصره شخصي هست كه تو مسايل و احكام را از او دريافت كني؟
پاسخ داد: خير.
امام فرمود: بنابر اين، همه مردم بصره، مسايل دينشان را از تو ميگيرند؟
گفت: آري.
امام باقر (ع) فرمود: سبحان الله! مسؤوليت بزرگي را به گردن گرفته اي.از جانب تو سخني برايم نقل كرده اند كه نميدانم واقعا تو آن را گفته اي يا بر تو دروغ بسته اند.
حسن بصري گفت: آن سخن چيست؟
امام فرمود: مردم گمان كرده اند كه تو معتقدي خداوند امور بندگان را به خود آنان تفويض كرده است!
حسن بصري سكوت اختيار كرده و هيچ نميگفت!
امام باقر (ع) براي اين كه وي را به ريشه اشتباهش متوجه سازد و بنماياند كه عامل اصلي كج فهمي او، ناتواني در فهم معارف قرآن است، برايش نمونه اي روشن آورد و گفت:
اگر خداوند در قرآنش به كسي ايمني داده باشد، آيا براستي پس از اين ايمني تضمين شده از سوي خدا، بر او ترسي هست؟
حسن بصري گفت: خير، ترسي بر او نخواهد بود.
امام باقر (ع) فرمود: اكنون آيه اي را برايت ميخوانم و سخني با تو دارم، من گمان نميكنم كه آن آيه را به گونه صحيح تفسير كرده باشي، و اگر غلط تفسير كرده اي، هم خودت را هلاك كرده اي و هم پيروانت را.
آن آيه اين است:
و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين (5)
شنيده ام كه گفته اي مراد از سرزمين مبارك و امن، سرزمين مكه است؟ آيا كساني كه براي حج به مكه سفر ميكنند مورد هجوم راهزنان قرار نميگيرند و در مسير آن هيچ ترسي ندارند و اموالشان را از دست نميدهند؟
حسن بصري گفت: چرا.
امام فرمود: پس چگونه ايمن هستند و امنيت دارند؟ ! اين آيه مثالي است كه خداوند درباره ما اهل بيت رسالت، بيان داشته است.ما سرزمين مباركيم و سرزمينهاي آشكار (قري ظاهرة) نمايندگان و فقهاي پيرو ما هستند كه ميان ما و شيعيانمان قرار دارند و مطالب ما را به آنان ميرساندند.
قدرنا فيها السير
مثالي است از حركت و كاوش علمي.
سيروا فيها ليالي و اياما
مثالي است از تهييج مردم براي كسب هماره دانش در زمينه حلال و حرام و واجبات و احكام از اهل بيت (ع) .
هر گاه مردم از اين طريق معارف دين را دريافت كنند، ايمن از شك و گمراهياند...
اي حسن بصري! اگر به تو بگويم جاهل اهل بصرهاي! سخني به گزاف نگفته ام، از اعتقاد به تفويض، اجتناب كن، زيرا خداوند به دليل ضعف و سستي، تمام كارخلق را به ايشان وا ننهاده و از سوي ديگر ايشان را بناروا بر گناهان مجبور نساخته است. (6)
نظير چنين مباحثه اي از امام باقر (ع) با قتادة بن دعامة نيز نقل شده است:
قتادة بن دعامة از محدثان و مفسران مشهور اهل سنت است و از فقهاي بصره به شمار مي آيد .
امام به او فرمود: آيا تو فقيه اهل بصرهاي؟
قتاده گفت: چنين گمان ميكنند.
امام باقر (ع) فرمود: آيا قرآن را بر اساس شناخت و علم تفسير ميكني يا از روي ناآگاهي؟
قتادة گفت: بر اساس علم و مباني علمي، قرآن را تفسير ميكنم.
امام فرمود: اگر براستي بر اساس علم تفسير ميكني، از تو سؤال ميكنم كه مراد از آيه قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين چيست؟
قتادة نظريهاي همانند سخنان حسن بصري ابراز داشت، و امام همان پاسخ را به او ياد آور شد. (7)
رويارويي با بدعت و بدعتگذاران
بدعت در نظام عقيدتي و دستوري دين، يكي از نمودهاي بارز انحراف از مسير وحي ميباشد، كه عوامل و انگيزههاي مختلفي در پيدايش و شكل گيري آن مؤثر است، از آن جمله:
الف ـ غرض ورزي و تدابير حيله گرانه عناصر ضد دين
كساني كه در باطن و اعماق ضمير خويش با پيام وحي بيگانه اند، و با شريعت تضاد دارند، زماني كه قادر به مبارزه صريح و علني با آن نباشند، ميكوشند تا با نفوذ دادن ايده هاي غير ديني و برنامه هاي غير الهي در مجموعه باورها و دستورهاي مكتبي، به گونه اي خزنده، ماهيت و خاصيت اصلي دين را تضعيف كرده، آن را به انحراف بكشانند.
اين حركت، حركتي منافقانه است كه نسبت به اديان قبل از اسلام نيز از سوي عناصر مغرض و نا سالم اعمال ميشده است، تا راه ايمان را بر رهروان دين مخدوش سازند.
خداوند در افشاي چهره اين گروه و نيز تهديد آنان فرموده است:
فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عند الله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون (8)
واي بر آنان كه با دست خويش مطالبي را نوشته و به دروغ ميگويند: اين از نزد خداست.هدفشان از اين كار دستيابي به پولي اندك است.واي بر آنان از آنچه نوشتند و واي بر آنان از آنچه به دست آوردند!
ب ـ جهل و نارسايي علمي نسبت به مباني و معارف اصيل دين
پيرايه ها و باورهاي خرافي كه گاه در محيط هاي مذهبي رخ مينمايد و به عنوان دين و باور ديني تلقي ميشود، معمولا ناشي از بياطلاعي تودهها از مباني اصيل مكتبي است.
زماني كه نا آگاهان در مصدر قانونگذاري و يا اجرا قرار گيرند، چون از يك سو ناگزيرند كارها را سامان داده، پاسخي براي حل مشكلات و رخدادها بيابند، و از سوي ديگر آشنايي عميق با روح دين ندارند، با صلاحديد و تشخيص بشري خويش يا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانين و ترويج انديشه هاي غير ديني پرداخته، آنها را به نام دين قلمداد ميكنند .
اين گونه بدعتها به هر دو انگيزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و يكي از رسالتهاي عمده اهل بيت (ع) پيراستن پيرايه ها از دامان معرفت اسلامي و مبارزه با بدعت هايي بود كه با انگيزههاي مختلف صورت ميگرفت.
علي (ع) به وجود اين بدعتها هشدار ميداد و مردم را از پيروي آنها نهي ميكردو ميفرمود :
ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة، فاتقوا البدع و الزموا المهيع
(9)
هيچ بدعتي گذاشته نشده، مگر آن كه به وسيله آن سنت و روشي از پيامبر (ص) به فراموشي گراييده است، از بدعت ها بپرهيزيد و به راه روشن و نداي رساي ارزش هاي اصيل دين پايبند باشيد.
امام باقر (ع) در ارائه اين مسؤوليت الهي به تبيين مباني اصيل و سنتهاي محمدي (ص) پرداخته، نفي و طرد بدعت ها را در محدوده رسالت علمي و عملي خود قرار داده بود.
براي دور داشتن مردم و عالمان و قضات از بدعت در دين، گاه خود به استدلال ميپرداخت و زماني به روايات معصومان قبل از خود استشهاد ميكرد و اين خطبه را از علي بن ابي طالب (ع) يادآور ميشد:
ايها الناس إنما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، يقلد فيها رجال رجالا... (10)
هان اي مردم، سرآغاز شكل گيري فتنه ها و انحراف ها، هواها و هوس هايي است كه مورد پيروي قرار ميگيرد و احكامي است كه در شريعت بدعت گذارده ميشود.در اين هوا پرستي ها و بدعتگذاري ها، با كتاب خدا مخالفت ميشود و مردم (به جاي تبعيت از وحي) از يكديگر پيروي ميكنند!
امام باقر (ع) ميفرمود:
كسي كه به فرمان انسان گنهكار گردن نهد دين ندارد.
كسي كه به بدعت و سخنان باطلي كه به دروغ بر خدا بسته شده گردن نهد و پايبند باشد، دين ندارد.
كسي كه چيزي از آيات الهي را انكار نمايد، بي بهره از دين است. (11)
در حقيقت اين هر سه عنوان بر كسي كه بدعتي را بپذيرد، منطبق شده و صدق ميكند، زيرا بدعتگذار، معصيت كار و افترا زننده به خداست و كسي كه سخنان او را بپذيرد بي شك با حكم واقعي الهي كه در قرآن و سنت ياد شده، مخالفت كرده است.
امام باقر (ع) در تفسير آيه:
هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا...
ميفرمود: اين گروه كه زيانكارترين مردمند و سعي و تلاش خويش را در زندگي دنيا به هدر داده و گم كرده اند و جاهلانه ميپندارند كه راه درستي را در پيش گرفته اند، نصارا، كشيشان، رهبانان و نيز آن دسته از مسلمانانند كه در شبهات و هواهاي نفساني فرو رفته اند و گروه هايي چون خوارج و اهل بدعت، در زمره ايشان جاي دارند. (12)
امام باقر (ع) در بياني ديگر فرموده است:
كسي كه با گناه و ارتكاب كبائر، به مبارزه با خدا برخاسته و از خود جرأت نشان دهد، كافر است.كسي كه روش و ديني غير از دين خدا پي نهد، مشرك است. (13)
گرايش مردم به بدعت ها، داراي عوامل و انگيزه هاي متفاوتي است.گاه بدعت ها به منظور تحريف دين صورت ميگيرد، و گاه ناشي از جهل به مباني و معارف مكتب است، و زماني هم معلول تعصب ها و رسوم غلط اجتماعي و يا محاسبه هاي شخصي است.
يكي از مسايلي كه در عصر پيامبر اسلام (ص) مشروع بوده، ولي در عصر عمر بن خطاب ممنوع و حرام اعلام گرديد، متعه (ازدواج موقت) است.
عمر بن خطاب بر اساس باورها و صلاح انديشي شخصي خود، اعلام كرد:
متعتان كانا علي عهد رسول الله (ص) آنهي عنهما و اعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج . (14)
دو تمتع در روزگار رسول خدا (ص) وجود داشت و جايز بود، ولي من آن دو را ممنوع كرده، كساني را كه مرتكب آن شوند مجازات ميكنم.آن دو عبارتند از: متعه زنان و متعه حج.
بيشك، عمر در صدور اين حكم، از نظر خود دلايلي داشته است، ولي آيا دلايل او و قدرت فهم و تشخيص او ميتوانسته با حكم الهي و سنت پيامبر (ص) هم سطح قرار گيرد، و آيا او چنين حقي را داشته يا خير؟ موضوعي است كه در كتب فقهي بتفصيل مورد بررسي قرار گرفته است.
از نظر شيعه، اين دستور مخالف قرآن و سنت پيامبر (ص) است، و بر فرض كه شرايط خاص جامعه در مقطعي از زمان، سبب صدور چنين حكمي شده باشد، با تغيير شرايط، باز حكم اولي الهي جاري است.شيعه كه خود را بر اساس منابع متقن ديني، موظف به تبعيت از علي (ع) و ائمه معصومين (ع) پس از رسول خدا (ص) ميداند به پيروي از معصومين (ع) اين حكم را مخالف مصالح جامعه اسلامي مي شمارد.
در همان منبع حديثي كه سخن فوق از عمر بن خطاب نقل شده، اين روايت نيز آمده است كه علي (ع) فرمود: «لو لا ما سبق من رأي عمر بن الخطاب لامرت بالمتعة، ثم ما زني الا شقي» (15)
اگر نبود كه عمر بن خطاب ازدواج موقت را ممنوع ساخته است، من فرمان ميدادم كه ازدواج موقت صورت گيرد و جايز باشد، زيرا با تجويز ازدواج موقت، گرايش به زنا و فحشاء كاهش مي يافت و جز انسان هاي شقي و دونمايه به زنا روي نميآورند. (16)
در اين روايت، فلسفه جواز ازدواج موقت مطرح شده، با بيان آن، انديشه و باور عمر و نيز حكم او به ممنوعيت ازدواج موقت، از اساس زير سؤال رفته است، و چون عمر به عنوان خليفه و حاكم مسلمانان چنين دستوري را داده است و مخالفت رسمي علي (ع) در چنين مسأله اي، مشكلات بزرگتري را در آن عصربحراني براي جامعه اسلامي پديد ميآورده، آن حضرت سخن خود را با بياني كه نقل شده به توده ها رسانده است.
اين گونه احكام كه توسط شخص عمر بنيان نهاده شد، در نسل هاي بعد به عنوان سنت قطعي و احكام تلقي شد و استمرار يافت.چنان كه در زمان امام باقر (ع) برخي از رهروان راه خلفا بر امام (ع) خرده ميگرفتند كه چرا فرمان عمر را قبول ندارد و مشروع نميداند.
عبد الله معمر ليثي از جمله كساني است كه در اين زمينه، با امام باقر (ع) به بحث نشسته است.
او به امام باقر (ع) عرض كرد: شنيده ام شما در مورد ازدواج موقت (متعه) فتوا به جواز داده ايد!
امام فرمود: بلي، خداوند آن را جايز شمرده و سنت رسول خدا بر آن بوده و اصحاب پيامبر (ص) به آن عمل كرده اند.
عبد الله معمر گفت: ولي عمر بن خطاب آن را ممنوع ساخته است!
امام فرمود: بنابر اين تو بر سخن رفيقت پايدار باش و من هم بر سخن و رأي رسول خدا استوار خواهم بود!
(عبد الله كه خود را در ميدان بحث به بن بست رسيده يافت، سعي كرد تا با فلسفه بافي و استحسان هاي شخصي و تمسك به ذهنيت ها و تعصب هاي قومي راهي بجويد، از اين رو) عبد الله گفت: آيا شما خشنود ميشوي كه ببيني شخصي با زني از بستگان و خانواده شما چنين عملي را انجام دهد!
امام فرمود: اي بيخرد! چرا سخن از زنان به ميان مي آوري (ما درباره حكم خدا سخن ميگوييم) آن خدايي كه ازدواج موقت را حلال ساخته از تو و از همه كساني كه به تكلف و اجبار متعه را حرام شمرده اند، غيرتمندتر است.
آن گاه امام (ع) براي اين كه به او بفهماند، شيوه شناخت حلال و حرام الهي، اتكا به ذوق و سليقه و تعصب هاي شخصي نيست، فرمود:
آيا تو دوست داري كه زني از خانواده تو به همسري مردي درآيد كه جولا و تهيدست است، و در جامعه جايگاهي بس پايين دارد.
عبد الله معمر گفت: خير.امام فرمود: چرا تو حلال خدا را حرام ميشماري! (خداوند ازدواج با تهيدستان را ممنوع نكرده است) .
عبد الله گفت: من حلال خدا را حرام نميدانم، بلكه معتقدم مرد جولا و بافنده تهيدست كفو و هم سطح ما نيست، از اين رو خويشاوندي او را دوست ندارم.
امام فرمود: ولي برنامه خدا جز اين است، زيرا خداوند، اعمال نيك همين مرد جولاي تهيدست را ميپذيرد، و حوران بهشتي را به ازدواج او در ميآورد، اما تو از روي كبر و نخوت، از خويشاوندي با مؤمني كه شايسته همسري حوران بهشتي است ناخشنود و ناراحتي.
عبد الله از سر تسليم خنديد و گفت: براستي كه سينه هاي شما رويشگاه درختان تناور دانش است، ميوه هاي درخت دانش از آن شماست و برگه اي آن در اختيار مردم. (17)
با اين بيان، امام باقر (ع) به عبد الله معمر تفهيم كرد كه: درستي و نادرستي احكام دين و حلال بودن و حرام بودن امور، با ذوق و سليقه شخصي مردم و يا آداب و رسوم و تعصب هاي قومي قابل سنجش و محاسبه نيست.

مبارزه با قياس در ميدان اجتهاد

رمز بقاي دين در واقعبيني و سازگاري آن با نيازها و شرايط گوناگوني است كه در طول زندگي نسلها، يكي پس از ديگري رخ مينمايد.
شريعت و مكتب، آن گاه ميتواند در بستر تاريخ تداوم يابد، كه قادر به حل معضلات اجتماعي و پاسخگو به پرسش هاي عقيدتي و عملي مردم باشد.
مباني عقيدتي، همواره ثابت و غير متغيرند و نيازمند دقت و تلاش براي فهم هر چه عميقتر آن، اما برنامه هاي عملي و قوانين دستوري دين، با اين كه متكي بر ملاكهاي واقعي است، ولي از آن جا كه موضوعات خارجي و مسايل مستحدث در زندگي جوامع، همواره متحول و متغير است.شناخت حكم هر حادثه نيازمند اجتهاد و استنباط ميباشد.استنباط احكام و نسبت دادن آنها به خدا و شريعت، كاري است سنگين و خطر آفرين، زيرا همانگونه كه حيات دين در صحنه زندگي انسانها، مبتني بر اجتهاد ميباشد، از سوي ديگر، اجتهاد نادرست و نسبت دادن احكام منحط و غير واقعي به شريعت، خود مايه زوال و نابودي دين خواهد بود.
نقش اجتهاد و مجتهدان در جامعه ديني، همانند نقش طبابت و پزشكان در جامعه بشري است.اگر طبيبان راه درستي را در مداواي بيماري ها در پيش گيرند، عمل آنان شفا بخش و سازنده است، ولي اگر راه نادرست و داروهاي نامناسبي را تجويز نمايند، نه تنها بيماران بهبود نيافته كه چه بسا بيماري آنان شدت مييابد.
فقيهان و مجتهدان نيز در صدد پاسخگويي به مسايل جديد و مورد ابتلاي جامعه خويشند، و چنانچه در اين كار از ملاكها و شيوههاي غلط پيروي كنند، چهره دين را مخدوش و نظام عملي آن را معيوب ساختهاند.
پس از رحلت رسول خدا (ص)، يكي از نيازهاي مبرم جامعه اسلامي، اجتهاد و شناخت احكام بر اساس قرآن و سنت رسول الله (ص) بود.
ما در مطالب قبل ياد آور شديم كه پيامبر اسلام (ص) با پيش بيني اين امر و معرفي علي (ع) به عنوان مبين احكام و مفسر قرآن، در جهت رفع نيازهاي آينده جهان اسلام، گام اساسي را برداشت، ولي آنان كه علي (ع) را نخست از ميدان سياست و به دنبال آن از مرجعيت ديني و فكري منزوي ساختند، در ميدان عمل با بن بست ها مواجه شده و دست به كار اجتهاد شدند، اما اجتهادي كه با روح دين سازگار نبود و شرايط لازم را در بر نداشت.
به كارگيري قياس و استحسان و فهم شخصي در استنباط احكام، از جمله مشكلاتي بود كه در امر اجتهاد رخ نمود، و ائمه معصومين (ع) را به عنوان عالمان واقعي دين و وارثان علم پيامبر (ص)، وا داشت تا جامعه علمي را به ره يافتن انحراف در فهم احكام هشدار دهند.
بر اين اساس، يكي از محورهاي عمده تعليمات ائمه (ع)، بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع)، زدايش قياس و استحسان از محيط فقاهت و اجتهاد بود.
امام باقر (ع) در اين زمينه ميفرمود: «إن السنة لا تقاس، و كيف تقاس السنة و الحائض تقضي الصيام و لا تقضي الصلوة» . (18)
سنت و احكام شرعي از طريق قياس قابل شناخت نيست، چگونه ميتوان قياس را ملاك قرار داد، با اين كه زن حايض پس از دوران حيض ميبايست روزه را قضا كند، ولي قضاي نماز بر او واجب نيست.
در سخني ديگر به زراره سفارش فرموده است:
«يا زرارة اياك و اصحاب القياس في الدين، فانهم تركوا علم ما وكلوا به و تكلفوا ما قد كفوه، يتأولون الأخبار و يكذبون علي الله عز و جل..» . (19)
اي زراره! از كساني كه در كار دين به قياس پرداخته اند، دوري گزين، زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كرده اند، آن چه را ميبايست فراگيرند، كنار نهاده و به چيزي پرداخته اند كه به آنها وا نهاده نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل ميكنند و بر خدا دروغ ميبندند.
و نيز امام باقر (ع) ميفرمود:
«ادني الشرك ان يبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض عليه» . (20)
كمترين مرتبه شرك اين است كه شخص نظريه اي را از پيش خود (و بدون حجت شرعي) بنيان نهد و همان نظر را ملاك حب و بغض و داوريها قرار دهد.
محمد بن طيار از اصحاب امام باقر (ع) گويد:
قال لي ابو جعفر (ع) : تخاصم الناس؟ قلت: نعم.قال: و لا يسألونك عن شيء، الا قلت فيه شيئا؟ قلت: نعم، قال: فأين باب الرد إذا؟ (21)
امام باقر (ع) به من فرمود: آيا تو با مردم به بحث مي پردازي؟ گفتم: بلي.امام (ع) فرمود : آيا هر چه از تو مي پرسند، تو به هر حال پاسخي در قبال آن ارائه ميكني؟ گفتم: بلي .
امام (ع) فرمود: پس در چه زمينه سكوت كرده و علم و دانش واقعي آن را بهاهلش (اهل بيت عليهم السلام) ارجاع ميدهي!
در اين بيان، امام (ع) به محمد بن طيار يادآور شده است كه هيچ فردي جز معصومين (ع) نبايد خود را در مرحله اي فرض كند كه ميتواند به اتكاي رأي و انديشه خود همه پرسشها را پاسخ دهد، و آن جا كه نتوانست به تمثيل و تشبيه و قياس متكي گردد! بلكه همواره در مسايل مورد ابتلا، زمينه هاي پيچيده و مبهمي وجود دارد كه علم آن صرفا در اختيار مفسران واقعي قرآن و اهل بيت رسالت است و بايد به آنان رجوع كرد.

تعليم فقه و شيوه صحيح اجتهاد

تعليم مسايل فقهي و پاسخگويي به پرسشها در زمينه احكام شرعي، يكي از زمينه هاي مهم زندگي ائمه (ع) بويژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.
عصر امام باقر (ع)، آغاز پيدايش فرصتي بود تا حاملان واقعي علوم قرآن، بتوانند به تعليم شاگردان و ترويج احكام و تحكيم مباني فقهي بپردازند.البته اين زمينه ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگيري فزونتر حاكمان نسبت به ائمه ادامه يافت و اين زجر و شكنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غيبت انجاميد.
امام باقر (ع) در تصحيح انديشه ها و زدايش انحرافها، تنها به مبارزه و رويارويي اكتفا نكرد، بلكه با بيان احكام و گاه تبيين شيوه استنباط احكام از قرآن و سنت پيامبر، پايه هاي فقاهت و اجتهاد صحيح را استحكام بخشيد.
روايات فقهي نقل شده از امام باقر (ع)، بيش از آن است كه بتوان در اين مجموعه گرد آورد، زيرا كمتر بابي از ابواب فقهي را ميتوان يافت كه در فروع مختلف آن، سخني از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه هاي روايي ـ فقهي خود گواه اين سخن است.
محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در كتاب تفصيلي خويش الامام الصادق در تبيين جايگاه علمي و معنوي امام باقر (ع) ميگويد:
امام محمد باقر (ع) وارث پدر خويش در پيشوايي علمي و مقام شريف هدايتگري بود.از اين جهت عالمان از شهرها و سرزمين هاي اسلامي به جانب وي رهسپار ميشدند، هيچ فردي ـ از عالمان ـ به مدينه وارد نميشد، مگر اين كه براي كسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه ميكرد.
در ميان كساني كه به خدمت وي ميرسيدند، هم چهره هاي شيعي و هم سني ديده ميشوند و گاه منحرفان افراط گر نيز خود را به وي نزديك ميكردند ولي امام در برابر آنان موضعي قاطع گرفته و ايشان را طرد ميكرد.
بسياري از پيشوايان فقه و حديث به حضور وي رسيده اند، از آن جمله:
سفيان ثوري، سفيان بن عيينه ـ محدث مكه ـ و ابو حنيفه ـ فقيه اهل عراق.
مرام امام باقر (ع) چنين بود كه هر گاه فردي به حضورش ميرسيد، حقايق ناب را براي او تبيين ميكرد. (22)
ابو زهره سپس به نقل گفتگويي كه ميان امام باقر (ع) و ابو حنيفه در زمينه رد قياس و نقش آن در تحريف دين صورت گرفته، پرداخته است و در پي آن ميگويد:
از اين گفتگو ـ كه امام باقر در موضع ارشاد و بازجويي از روش ابو حنيفه قرار گرفته ـ استفاده ميشود كه امام باقر (ع) براي علماي عصر خود، عنوان پيشوايي داشته است، زيرا عالمان به حضور وي ميرسيده اند و او بر اساس گزارشها و اطلاعاتي كه از آنان در اختيار داشته به نقد و محاسبه ايشان ميپرداخته است.چونان رئيسي كه بر نيروهاي تحت سرپرستي خود حكم ميكند تا بر راه حق گام نهند و آنان نيز با كمال ميل و رغبت اين رياست و پيشوايي را پذيرفته باشند. (23)
دلايل و قرايني كه صحت نظريه ابو زهره را در اين زمينه تأييد ميكند، فراوان است.از آن جمله روايتي را ميتوان نام برد كه ابو حمزه ثمالي نقل كرده است:
ابو حمزه ثمالي ميگويد: در مسجد الرسول (ص) نشسته بودم كه مردي پيش آمد، سلام كرد و گفت: تو كيستي؟ گفتم: از مردم كوفه ام.
به او گفتم: در جستجوي چه هستي؟
مرد گفت: آيا ابو جعفر محمد بن علي (ع) را ميشناسي؟
گفتم: آري ميشناسم، به ايشان چه كار داري؟ مرد گفت: چهل مسأله آماده كرده ام تا از او سؤال كنم.آن چه پاسخ داد، حقش را بگيرم و باطلش را وا نهم.
ابو حمزه گويد: به او گفتم: آيا فرق حق و باطل را ميداني و ملاك تشخيص آن را ميشناسي !
مرد گفت: آري ميشناسم.
گفتم: اگر حق و باطل را ميشناسي و ملاك آن را در دست داري، پس چه نيازي به امام باقر (ع) خواهي داشت؟ !
مرد گفت: شما كوفيان كم ظرفيت و ناشكيباييد!
در اين ميان، امام باقر (ع) وارد مسجد شد، در حالي كه جمعي از مردم خراسان و افراد ديگر اطراف او را گرفته، درباره مسايل حج از آن حضرت سؤال ميكردند.مدتي گذشت تا امام باقر (ع) در جايگاه خود نشست و آن مرد هم نزديك امام، جايي براي خود جستجو كرد.
ابو حمزه ميگويد: من سعي كردم جايي بنشينم كه گفتگوي امام با انبوه اطرافيانش را بشنوم، مردم يكي پس از ديگري مطالب خود را سؤال كردند و پاسخ گرفتند و رفتند، آن گاه امام (ع) رو به جانب آن مرد كرده، پرسيدند، تو كيستي؟
مرد گفت: من قتادة بن دعامه بصري هستم.
امام فرمود: تو فقيه اهل بصره هستي؟
مرد گفت: آري.
امام فرمود: واي بر تو، اي قتادة! خداوند بندگان شايسته اي را آفريده است تا حجت بر ديگران باشند، آنان «اوتاد» زمين و بر پا دارنده امر الهي و نخبگان علم خدايند و خداوند آنان را قبل از آفرينش ديگر بندگان برگزيده است.
قتادة پس از سكوتي طولاني گفت: به خدا سوگند، من تا كنون، در برابر فقيهان بسيار و نيز پيش روي ابن عباس نشسته ام، ولي آن گونه كه اكنون در برابر شما مضطرب شده ام، در مقابل هيچ كدامشان احساس نگراني و اضطراب نداشته ام.
امام باقر (ع) فرمود: تو ميداني كجا نشسته اي؟ تو در مقابل خانداني هستي كه خداوند درباره آن فرموده است:
في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه، يسبحله فيها بالغدو و الآصال (24) و نيز فرموده است:
رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله، و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة» (25)
پس جايگاه تو آن جاست ـ كه خود ميداني ـ و ما آن خاندانيم كه خدا توصيف كرده است.در اين هنگام قتاده گفت: به خدا سوگند، راست گفتي، فدايت شوم، آن خانه ها كه خدا اجازه داده است نام و ياد و تسبيح او در آنها برده شود، نه خانه هاي ساخته شده از سنگ و خاك است، كه شما خاندانيد.
قتاده گفت: پس اكنون بفرماييد كه پنير چه حكمي دارد؟ !
امام باقر (ع) لبخندي زد و فرمود: آيا آن همه پرسش تو به همين سؤال خلاصه شده است!
قتاده گفت: همه را اكنون فراموش كرده و بياد نمي آورم!
امام فرمود: اشكالي ندارد. (26)
سپس قتاده به پرسش ادامه داد، و امام (ع) پاسخ هايي مستدل در جواب وي ارائه داد.

پاورقي

1 ـ نساء/ .114
2 ـ نساء/ .5
3 ـ مائده/ .101
4 ـ اختصاص مفيد .322
5 ـ سبأ/ .18
6 ـ الاحتجاج/ .327
7 ـ بحار 46/ .349
8 ـ بقره/ .79
9 ـ نهج البلاغه، خطبه .145
10 ـ بحار 2/ .315
11 ـ بحار 2/ .310
12 ـ همان 2/ .298
13 ـ محاسن 209، بحار 72/ .222
14 ـ كنز العمال 16/519، حديث .45715
15 ـ همان 16/522، حديث .45728
16 ـ اين بيان به معناي پذيرش رأي عمر از سوي علي (ع) نيست، بلكه دقيقا ذيل روايت مي رساند كه علي (ع) فرمان عمر را باعث فساد جامعه و جواز متعه را مايه مصونيت جامعه از ابتلا به فحشا مي دانسته است، ولي آن حضرت چون قدرت اجرايي براي لغو فرمان عمر نداشته، مطلب را با اين بيان ياد كرده است، و ظاهرا اين سخن در دوران حكومت عثمان صادر شده است.
17 ـ كشف الغمة 2/362، بحار 46/356، اعيان الشيعة 1/ .653
18 ـ المحاسن، باب المقائيس و الرأي 214، بحار 2/ .308
19 ـ بحار 2/ .309
20 ـ همان 2/ .304
21 ـ همان 2/ .304
22 ـ الامام الصادق، حياته و عصره ـ آراؤه و فقهه .22
23 ـ همان، .24
24 ـ نور/ .36
25 ـ همان/ .37
26 ـ اصول كافي 6/256، بحار 46/358، الانوار البهية 118، اعيان الشيعة 1/ .652


نويسنده

احمد ترابي