بازگشت

داستانهايي كوتاه از زندگاني امام محمد باقر (ع)



امام باقر عليه السلام عالمي كه از علم او استفاده شود بهتر از هفتاد هزار پرستش كننده خداست.1

ارتباط دوستانه با مردم
اوعبيده گويد: من همراه امام باقر عليه السلام بودم ، به هنگام سوار شدن به كجاوه اول من سوار مي شدم و سپس او. وقتي بر روي مركب قرار مي گرفتيم حضرت به من سلام مي كرد و همانند مردي كه رفيقش را به تازگي نديده باشد احوالپرسي مي كرد و دست مي داد، و هنگام پياده شدن پيش از من پياده مي شد و وقتي از كجاوه پياده مي شديم سلام مي كرد مانند كسي كه رفيقش را به تازگي نديده باشد احوالپرسي مي كرد.
من گفتم : يابن رسول اللّه شما كاري مي كنيد كه هيچكس از مردم نزد ما نمي كنند و اگر يك بار هم چنين كنند زياد است .
حضرت فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمي داني ؟ دو مومن به يكديگر مي رسند و يكي با ديگري دست مي دهد پس همواره گناهان آندو مي ريزد همان گونه كه برگ از درخت مي ريزد و خدا به آنها توجه مي كند تا از يكديگر جدا شوند.2

سوال از ولايت
ابو خالد كابلي گويد: به منزل امام باقر عليه السلام رفتم ، حضرت مرا به صبحانه دعوت كرد من هم با او صبحانه خوردم . غذاي حضرت بقدري پاكيزه و گوارا بود كه تا به حال چنين غذايي نخورده بودم .
وقتي از خوردن فارغ شديم امام عليه السلام فرمود: اي ابا خالد! اين غذا را چگونه ديدي ؟
عرض كردم : فدايت شوم من غذائي گواراتر و پاكيزه تر از اين نديده بودم اما به ياد اين آيه دركتاب خدا افتادم :
ثم لتسالن يومئدعن النعيم آنگاه در روز قيامت از نعمتها سوال مي شويد.
امام عليه السلام فرمود: از اعتقاد حقي (ولايت ائمه عليهم السلام ) كه بر آن هستيد سوال مي شويد.3

اطعام شيعيان
سدير يكي از شاگردان امام باقر عليه السلام بود. او مي گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: اي سدير آيا روزانه يك برده آزاد مي كني ؟
عرض كردم : نه .
امام عليه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض كردم : نه .
حضرت فرمود: درهر سال چطور؟
عرض كردم : نه .
امام عليه السلام گفت : سبحان اللّه ، آيا دست يكي از شيعيان ما را مي گيري و به خانه ببري و به او غذا دهي تا سير شود؟ به خدا سوگند اين كار بهتر از آزاد كردن برده اي است كه از فرزندان حضرت اسماعيل باشد.4

نهي از منكر امام عليه السلام
ابوبصير گويد: در كوفه براي زني قرآن مي خواندم . يك بار در موردي با او شوخي كردم ! بعد از مدتي كه به خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: كسي كه در خلوت مرتكب گناه شود خداوند به او نظرلطف نمي كند. چه سختي به آن زن گفتي ؟
از روي شرم و حيا سر در گريبان افكندم و توبه كردم .
امام باقر عليه السلام فرمود: شوخي با زن نامحرم را تكرار نكن.5

تبريك به عمال ستمگران
محمد بن مسلم كه يكي از شاگردان امام باقر عليه السلام است مي گويد: همراه عده اي كنار درب خانه امام باقر عليه السلام در محضر آن حضرت بوديم . امام عليه السلام نگاهي به مردم كرد كه گروه گروه عبور مي كنند به بعضي از كساني كه نزد او بودند فرمود: مسئله اي در مدينه پيش آمده است ؟
او عرض كرد: فدايت شوم از طرف حكومت (ظالم ) براي مدينه فرمانداري تعيين شده است و مردم به ديدار او مي روند تا به وي تهنيت گويند.
امام عليه السلام فرمود: به نزد او مي روند تا بخاطر پست جديدش به او تبريك گويند در حالي كه او دري از درهاي جهنم است.6

تسليم
عده اي به محضر امام باقر عليه السلام رسيدند و ديدند كه يكي از فرزندان او بيمار شده است و امام عليه السلام ناراحت و اندوهگين است .
با خود گفتند: اگر اين كودك از دنيا برود مي ترسيم امام عليه السلام را آن گونه ببينيم كه نمي خواهيم در آن حال باشد.
چيزي نگذشت كه صداي شيون اهل خانه بلند شد و فرزند امام عليه السلام از دنيا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حاليكه چهره او شاد بود و ناراحتي ها قبل از سيماي او بر طرف شده بود.
آنها به امام عليه السلام عرض كردند: فدايت شويم ما ترس آن داشتيم كه با مرگ فرزند حالتي پيدا كنيد كه ما هم بخاطر اندوه شما غمگين شويم .
حضرت به آنها فرمود: ما مي خواهيم كسي را كه دوست داريم بسلامت باشد و ما راحت باشيم اما وقتي امر الهي فرا رسد تسليم اراده خداوند هستيم.7

مجالست شيعيان با يكديگر
مسير گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود:آيا شما شيعيان با يكديگر خلوت و گفتگو مي كنيد و آنچه مي خواهيد مي گوئيد؟
عرض كردم : آري به خدا، با يكديگر خلوت مي كنيم (در مجالسي كه مخالفين شيعه نباشند با يكديگر مي نشينيم ) و گفتگو مي كنيم و آنچه مي خواهيم (از ويژگي هاي شيعه ) بيان مي كنيم .
حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم كه در بعضي از آن مجالس با شما باشم ، به خدا بود و نسيم (عقايد و گفتار حق شما) را دوست دارم ، شما هستيد كه از دين خدا و دين ملائكه او برخورداريد، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) كمك كنيد.8

اسلام حقيقي
ابي جارود گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم : اي فرزند رسول خدا! آيا شما دوستي و دلباختگي و پيروي مرا نسبت به خود مي دانيد؟
امام عليه السلام : آري .
عرض كردم : من از شما پرسشي دارم كه مي خواهم به من پاسخ دهيد زيرا چشمم نابينا است و كمتر راه مي روم و هميشه نمي توانم شما را زيارت كنم .
امام عليه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض كردم : مرا از ديني كه شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت مي كنيد آگاه كن تا من هم بر اساس آن خدا را دينداري كنم .
امام عليه السلام فرمود: با سخني كوتاه سوال بزرگي كردي ، به خدا سوگند همان ديني كه خود و پدرانم خداوند را به آن دينداري مي كنيم به تو مي گويم .
1-شهادت به يگانگي خداوند و رسالت محمد صلي اللّه عليه و آله
2-اقرار به آنچه پيامبر صلي اللّه عليه و آله از جانب خداوند آورده است .
3- محبت به دوست ما و دشمني با دشمنان ما.
4- پيروي از فرمان ما.
5-انتظار قائم ما.
6-كوشش (در انجام واجبات ) و پرهيز از محرمات.9

ويژگيهاي شيعه
ابو اسماعيل گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم فدايت شوم شيعه در محيطي كه ما زندگي مي كنيم بسيار زياد است .
امام عليه السلام فرمود: آيا توانگر به فقير توجه دارد؟ آيا نيكوكار از خطا كار در مي گذرد؟ و آيا نسبت به يكديگر همكاري و برادري دارند؟
عرض كردم : نه .
حضرت فرمود: آنها شيعه نيستند شيعه كسي است كه اين كارها را انجام دهد.10

دست دادن با ديگران
ابوعبيده گويد: از مدينه تا مكه در يك كجاوه همراه امام باقر عليه السلام بودم ، حضرت در بين راه پياده شد و قضاء حاجت كرد و برگشت و فرمود: اباعبيده دستت را بده ، من دستم را دراز كردم حضرت چنان فشرد كه فشار دست او را در انگشتانم احساس كردم . آنگاه فرمود: اي اباعبيده ! هر مسلماني كه برادر مسلمانش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد و انگشتان خود را با انگشتان او در هم كند، گناهان آنها مانند برگ درختان در فصل زمستان بريزد.11

اميد بدون عمل
جمعي از شيعيان در محضر امام باقر عليه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: اي گروه شيعه شما تكيه گاه ميانه باشيد و (از افراط و تفريط بپرهيزيد) تا آنكه غلو كرده به شما باز گردد و كسي كه عقب مانده است خود را به شما برساند.
مردي از انصار كه سعد نام داشت عرض كرد: فدايت شوم : غلو كننده كيست ؟
حضرت فرمود: مردمي كه درباره ما چيزي گويند كه ما خود نمي گوئيم اينها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم .
آن مرد سوال كرد: عقب مانده كدام است ؟
امام عليه السلام فرمود: كسي كه طالب خير است ، خير و نيكي به او مي رسد و به همان مقدار نيتش پاداش دارد.
آنگاه رو به ما كرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتي نداريم و ميان ما او خويشاوندي نيست و بر خدا حجتي تداريم و جز با اطاعت بسوي خدا تقرب نجوييم . پس هر كس از شما كه مطيع خدا باشد دوستي مابراي او سودند باشد و هر كس از شما نافرماني خداوند كند دوستي ما سودش ندهد. واي بر شما مبادا فريفته شويد.12

توجه به آخرت
جابر گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم ، حضرت فرمود: اي جابر به خدا سوگند كه من غمگين و دل گرفته ام .
عرض كردم فدايت شوم دل گرفتگي و اندوه شما چيست ؟
حضرت فرمود: اي جابر! همانا خالص و صافي دين خدا به دل هر كس در آيد از غير او بگردد.
تاي جابر! دنيا چيست و اميدواري چه باشد؟ مگر دنيا غير از خوراكي است كه خوردي ياجامه اي كه پوشيدي يازني است كه به او رسيدي ؟
اي جابرگ همانا مومنين به ماندن در دنيا دل بسنتد و از رسيدن به آخرت گريزي ندارد.
خرت خانه بقا و دنيا خانه فناست ، ولي اهل دنيا غافلند و گويا مومنانند كه آگاه و اهل تفكر و عبرتند: آن چه با گوشهاي خود مي شنوند آنها را از ياد خدا كر نكند و هر زينتي را كه چشمشان بيند از ياد خدا كورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسيدند چنانكه به اين دانش رسيدند.
كه اهل تقوا كم اهل دنيا هستند و تو را از همه بيشتر ياري كنند. اگر به ياد خدا باشي تو را ياري كنند و اگر فراموش كني به ياد آورند. امر خدا را ياد آور مي شوند و بر ان ايستادگي مي كنند. براي دوستي پروردگارشان دل از همه چيز كنده و بخاطر اطاعت مالك خويش از دنيا در هراسند و ار صميم دل به خداي عز وجل و محبت او متوجه شده و فهميدند كه هدف اصلي همين است بخاطر عظمتي كه دارد.
پس دنيا را چون باراندازي دان كه در آن بار انداخته و سپس كوچ خواهي كرد.13
گريه هاي امام باقر عليه السلام
«افلح » غلام امام باقر عليه السلام بود، او مي گويد: من با امام باقر عليه السلام به زيارت خانه خدا رفتيم ، وقتي امام عليه السلام وارد مسجد شد از آنجا نگاهي به خانه خدا كرد و گريه كرد تا اينكه گريه اش بلند شد.
عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد مردم شما را مي بينند آهسته تر گريه كن .
امام عليه السلام فرمود: واي بر تو اي افلح چرا گريه نكنم شايد خداي تعالي به من نظر كند و در قيامت رستگار شوم .
آنگاه خانه خدا را طواف كرد و سپس آمد در نزد مقام نماز گذارد وقتي سر از سجده برداشت جاي سجده اش از اشكهاي چشمانش خيس شده بود و هر گاه مي خنديد مي گفت :الهم لاتمقتني14
يعني خداوندا مرا به دشمني نگير 15

حق آل محمد عليه السلام
مردي در خدمت حضرت باقر عليه السلام عطسه زد گفت : (الحمداللّه ) امام باقر عليه السلام جواب عطسه او را نداد و فرمود: از حق ما كاست . آنگاه فرمود: چون يكي از شكا عطسه كرد بگويد:
الحمداللّه رب العالمين و صلي اللّه علي محمد و اهل بيته .
وقتي آن مرد چنين گفت : امام عليه السلام هم جواب عطسه او را داد.16
يعني به او يرحمك اللّه گفت سعدبن ابي خلف گويد: حضزت باقر عليه السلام هر گاه عطسه مي زد و به او يرحمك اللّه مي گفتند، در جواب مي فرمود « يغفر اللّه لكم و يرحمكم » و هر گاه كسي نزد او عطسه مي زد به او مي فرمود: يرحمك اللّه عزوجل17

ذكر خدا
امام صادق عليه السلام گويد: پدرم بسيار ذكر خدا مي گفت : من بااو راه مي رفتم و او همواره ذكر خدا مي گفت ، با او طعام مي خوردم و ذكر خدا مي گفت ، با مردم صحبت مي كرد و سخن باديگران او از ذكر خدا باز نمي داشت و من مي ديدم كه زبانش همواره ذكر لااله الااللّه مي گويد.
همواره صبح ما را جمع مي كرد و دستور مي داد ذكر خدا مي گوئيم تا خورشيد طلوع كند هر يك از ما مي توانست قرائت قرآن كند مي فرمود: قرائت قرآن كنيم و هر كس نمي توانست قرآن بخواند مي فرمود: ذكر خدا گوئيم.18

حفظ ياران
در زمان حكومت بني اميه امام باقر عليه السلام و شيعيانش به شدت تحت نظر جاسوس هاي حكومت وقت بودند. حمزه بن طيار از پدرش محمد نقل مي كند كه به درب منزل امام باقر عليه السلام رفتم تا اجازه بگيرم يه محضر او شرفياب شوم اما آن حضزت اجازه نداد و ديگران را به حضور مي پذيرفت .
به منزل بازگشتم و در حالي كه ناراحت بودم بر تحت دراز كشيدم بي خوابي مرا گرفت و همين طور فكر مي كردم كه چرا امام عليه السلام بخ اجازه ملاقات نداد و به مخالفين و منحرفينم از اسلام و ولايت اجازه داد. در همين فكرها غوطه ور بودم كه صداي در را شنيدم .
گفتم : كيست ؟
امام باقر عليه السلام . حضرت فرمود: هم اكنون نزد مابيا. لباس هايم را پوشيدم و با او به راه افتادم تا اينكه به حضور امام عليه السلام رسيدم . او فرمود: اي محمد! نه فرقه و نه قدريه و نه حروريه و نه زيديه بلكه حق با ماست . من اگر تو را به حضور نپذيرفتم بخاطر اين دلايل بود(شايد بخاطر حضور جاسوسان حكومت بوده كه او را نشناساند و آزار ندهند. من هم دلايل امام عليه السلام را پذيزفتم و خيالم راحت شد19.

حضور در ميدان كار
محمد بن منكدر يكي از صوفيان مدينه گويد: در يكي از ساعات بسيار گرم به يكي از نواحي مدينه رفتم ، محمد بن علي را ديدم كه با بدن فربه بر دوش دو نفر از غلامان خود تكيه كرده است .
نزد خود گفتم : بزرگي از بزرگان قريش است كه در اين هواي گرم در طلب دنيا حركت مي كند. مي روم و او را نصيحت مي كنم نزديك رفتم و سلام كردم ، او هم در حالي كه غرق كرده بود و نفس مي زد جواب سلام مرا داد.
عرض كردم : بزرگي از بزرگان قريش در اين ساعت و با اين حال در طلب دنيا حركت مي كند؟
اگر در اين حال مرگ تو فرا رسد چه خواهي كرد؟
حضرت خود تكيه به ديوار داد و گفت : به خدا سوگند اگر مرگم در اين حال فرا رسد در حالي فردا رسيده است كه در اطاعت از خداوند تعالي بسر مي برم كه مي خواهم با سعي و تلاش خود را از نيازمندي به تو و ديگران حفظ كنم و اين ترسي ندارد، ترس من بايد از آن جهت باشد كه مرگم در حال معصيت فرا رسد.
عرض كردم : خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه كنم اما تو مرا موعظه كردي.20

شيعه واقعي
امام باقر عليه السلام مردي راديد كه بر ديگري فخر مي ورزيد و مي گفت : من از شيعيان آل محمد هستم .
حضرت به او فرمود: بر او فخر نكن . اموالي را كه داري اگر براي خودت خرج كني برايت دوست داشتني تر است .
امام عليه السلام فرمود: پس ،تو شيعه نيستي ، زيرا ما اگر مالي براي برادران مومن خود خرج كنيم دوست داشتني تر است تا براي خود خرج كنيم . تو اين گونه بگو كه من از دوست داران شما هستم واميد نجات به محبت شما دارم .21

پاورقي


1- سوره صافات ، آيه 83 و 82.
2- بحارالانوار، ج 68، ص 156.
3- بحار الانوار، ج 78، ص 156.
4- اصول كافي ، باب المصافحه .
5- بحارالانوار، ج 46، ص 297.
6- سفينة البحار، ج 2، ص 83.
7- بحارالانوار، ج 46، 247.
8- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 135.
9- وسائل الشيعه ، ج 2، ص 918.
10 اصول كافي ، باب مذاكره و گفتگوي برادران .
11- اصول كافي ، دعائم الاسلام ، ح 10.
12- اصول كافي ، باب الطاعة و التقوي
13- اصول كافي ، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، ح 16
14- بحارالانوار، ج 46، ص 290.
15- بحارالانوار، ج 46، ص 290.
16- اصول كافي ، باب العطاس و التسميت ، ح 9.
17- اصول كافي ، باب العطاس و التسميت .
18- بحارالانوار، ج 46، ص 298.
19- بحارالانوار، ج 46، ص 271.
20- بحارالانوار، ج 46، ص 286.
21- بحار الانوار، ج 68، ص 156.

نويسنده

محمد رضا اكبري