بازگشت

هفتمين معصوم


به سال پنجاه و هفتم هجرت در نخستين روز ماه رجب المرجب امام همام محمد بن الحسين عليهم السلام به دنيا آمد.

روز ميلادش روز جمعه بود.

وي نخستين فرزند در خاندان بني فاطمه بود كه نسبش هم از پدر و هم از مادر به اميرالمؤمنين و سيدة النساء فاطمه ي زهرا مي رسيد.

پدرش علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب و مادرش فاطمه بنت حسن بن علي بن ابي طالب بود.

در سال پنجاهم هجرت كه امام حسن مجتبي عليه السلام به شهادت رسيد ابوعبدالله الحسين ارواحنا فداه به عنوان شيخ و سيد خانواده كفالت فرزندان برادر را به عهده گرفته بود.

امام سيدالشهدا عليه السلام فاطمه دختر برادرش را براي پسرش علي عقد كرد و دختر خود فاطمه «حورالعين» را به حسن بن الحسن



[ صفحه 6]



برادر زاده ي خود داد. بنابراين امام محمد باقر و عبدالله بن حسن با هم پسر عمه و پسر دائي شمرده مي شدند.

به قول مفيد رضوان الله عليه.

هاشميان من هاشميين و علويان من علويين و فاطميان من فاطميين

عبدالله حسن را «محض» مي ناميدند يعني «خالص» زيرا هم پدر و هم مادرش بني فاطمه بودند اما مقام ابوجعفر محمد بن علي صلوات الله عليه فوق اين گونه القاب و عناوين بود.

وي را باقرالعلوم مي ناميدند.

گفته مي شود كه كلمه ي باقر كنايتي از كثرت عبادت و اثر سجود بر پيشانيست.

ولي علماي لغت كلمه «بقر» را «از هم دريدن» و باقر را مسلط بر علوم و دانش هاي گوناگون مي دانند.

امام محمد باقر عليه السلام كه به سال پنجاه و هفتم هجرت پا به دنيا گذاشت در واقعه ي عاشورا كودكي دو سال و چهار ماهه بود.

وي در ميان فرزندان پدرش سيدالساجدين به اجماع امت افضل و اورع و اعلم و اتقي بود و به همين جهت مقام امامت را در محرم سال نود و پنجم هجرت احراز فرمود.

و فرزندان پدرش كه سواي عبدالله باهر همه از زنان ديگر به وجود آمده بودند عموما به امامتش سر تسليم و اطاعت فرود آوردند.

و اينكه فرقه زنديه زيد بن علي «مصلوب كناسه ي كوفه» را امام پنجم مي شمارند سخني است كه خود مي سرايند.

هرگز زيد بن علي به نام امام مردم را به سوي خويش دعوت نكرده بود.

زيرا خود مي دانست كه امام، ابوجعفر محمد بن علي عليهماالسلام است.



[ صفحه 7]



امام عالم باقر در سال نود و پنجم هجرت كه پدرش علي بن الحسين عليهماالسلام به رحمت و رضوان الهي رخت كشيد. سي و هشت سال داشت.

وي در سن سي و هشت سالگي به امامت رسيد.

مقام امام ابوجعفر همچنان كه در طايفه ي ناجيه ي اماميه اعلي الله كلمتها درخشان و مشعشع بود. در طبقات عامه و فرقه هاي ديگر اسلام نيز درخشش و تشعشع داشت.

در فضل، در علم، در زهد، در بزرگي و عظمت مقام، در شخصيت علماي تابعين عموما به كسب علم و فيض از محضر مقدسش افتخار داشتند.



يا باقر العلم لاهل التقي

و خير من لبي علي الاجبل



اي قدرت مسلط كه مشكلات علم را براي مردم پرهيزگار مي گشائي.

اي بهترين انساني كه بر كوه هاي مكه به نداي پروردگار خود لبيك اجابت داده اي.

اين شعر از قصيده اي انتخاب شده كه «قرظي» در مديحه ي باقر آل محمد سروده است و مالك ابن اعين جهني هم وي را چنين مي ستايد:

«در آن هنگام كه مردم علم قرآن را مي جويند.»

«قريش همچون عيال او از او كسب علم مي كنند.»

«اگر گفته شد پسر دختر رسول الله كجاست؟»

«در پاسخ آنان محمد بن علي را نشان خواهند داد.»



[ صفحه 8]



«ستارگاني كه براي كاروانيان در آغاز شب رخ مي نمايند.»

«و كوههائي از فضيلت و اخلاق كه كوه؛ كوه علم و دانش را از گذشتگان خود به ميراث برده اند.»

فرمود:

- من هنوز كودك بوده ام..

بر جابر بن عبدالله انصاري در آمدم، او نابينا بود. بر او سلام كردم.

گفت: تو كيستي؛ گفتم محمد بن علي بن الحسين.. جابر از جاي خود برخاست و به جهت صداي من آغوش گشود و گفت بيا نزديك پسر من.

نزديك رفتم. جابر دستم را بوسيد و بعد به پاي من افتاد اما من نگذاشتم او پاي مرا ببوسد.

سرش را بلند كرد و گفت:

ان رسول الله يقرئك السلام.

من در جوابش گفتم:

علي رسول الله السلام و رحمه الله و بركاته

جابر در پاسخ من تعريف كرد كه رسول اكرم روزي به من چنين فرمود:

لعلك تبقي حلتي تلقي رجلا من ولدي يقال له محمد ابن علي بن الحسين يهب الله له النور و الحكمه فاقرئه مني السلام

نگارنده در كتاب معصوم ششم اين جريان را نگاشته و تكرارش ضرورت نمي دهد.

عبدالله بن عطاء مكي كه از اعيان تابعين و اجله ي علماي عصر بود



[ صفحه 9]



مي گويد:

ما رأيت العلما عند احد اضغر منهم عند ابي جعفر محمد بن علي عليه السلام

من هرگز علماي حجاز را در هيچ محفل كوچكتر و زبون تر از محفل محمد بن علي نديده ام.

علماي مدينه در محضر او چنان ذليل و حقير بودند كه گوئي كودكان خردسالي در خدمت استاد خود زانو بر زمين نهاده اند.

عبدالله بن عطاء مي گويد:

- من «حكم بن عقيله» را كه به حكمت و فضل مشهور آفاق بود در خدمت محمد باقر ديدم. ديدمش كه مانند طفلي در برابر استادي عالي مقام محو و مجذوب و مفتون نشسته است.

جابر بن يزيد جعفي از آن استعدادهاي عظيم و شامخ بود كه در كوفه بسر مي برد.

جابر گفت در جواني كوفه را به عزم مدينه ترك گفتم و در مدينه به حضور ابوجعفر محمد بن علي شرف يافتم.

از نام و نشانم پرسيد:

عرض كردم:

- جابر بن يزيد جعفي كوفي.

فرمود:

- از اين پس به جاي «كوفي» بگو «مدني»...

گفتم يابن رسول الله اجازه دارم دروغ بگويم.

فرمود تو را به دروغ آموزش نكرده ام بلكه خواستم مدينه را نيز وطن خويش بشماري زيرا در اين شهر به كسب معارف مي پردازي. و چنان است كه از مردم اين شهر باشي.

و بعد كتابي را به من سپرد و فرمود تا روزگاري كه بني اميه



[ صفحه 10]



بر كرسي حكومت استقرار دارند از اين كتاب سخن مگوي. و پس از سقوط اين حكومت وظيفه ي تو است كه روايات اين كتاب را آشكارا به مردم بازگوئي و بعد كتاب ديگري به من داد و گفت:

- از اين كتاب هرگز حرفي را ابراز مكن. زيرا هيچ كس جز تو محرم اين كتاب نيست.

جابر بن يزيد هر وقت در مجلس درس خود حديثي از ابوجعفر باقر عليه السلام به زبان مي آورد مي گفت:

حدثني وصي الاوصياء و وارث علم الانبياء ابوجعفر محمد بن علي عليهماالسلام.

محمد بن منكدر كه از اصحاب تفسير و از ائمه ي تابعين است مي گويد:

يك روز در مزرعه هاي كنار مدينه به هنگام ظهر آفتاب حجاز آتشناك بود محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام را ديدم كه پياده به سوي مزرعه ي خود مي آيد. چون اندكي فربه بود سخت ناراحت راه مي رفت.

دو نفر از خدمتكارانش در چپ و راستش مي آمدند و او تقريبا به اين دو نفر خدمتكار تكيه داده بود.

پيش خود گفتم، اين مرد شيخي از مشايخ قريش است. در يك چنين وقت روز محيط آسايش خود را ترك گفته و به طلب دنيا برخاسته و با اين زجر و آزار به سركشي مزارع خود مي رود، فرصت خوبي است پيش بروم و نصيحتش كنم.

پيش رفتم و سلام كردم.

از پيشانيش عرق مي ريخت. جواب مرا با اندكي خستگي داد.

گفتم يابن رسول الله. تو امروز از مشايخ قريش شمرده مي شوي. در يك چنين وقت روز با يك چنين حالت ناراحت باز هم به هواي



[ صفحه 11]



مال دنيا و در طلب دنيا كوشش مي آوري. فكر كن اگر مرگ تو را در اين حالت دريابد خداي خود را چه جواب خواهي گفت؟

تا اين سخن از دهانم درآمد امام ابوجعفر باقر خودش را از خدمتكارانش كنار كشيد و راست ايستاد و گفت:

- بسيار خشنودم زيرا اگر در اين حالت مرگ ادراكم كند مرا در حالت عبادت و بندگي پروردگار خود از اين دنيا مي برد.

مي داني چرا؟.. من مردي عائله مندم براي تأمين معاش خود و عيالاتم كار مي كنم و زحمت مي كشم تا از تو و همانندان تو بي نياز بمانم البته اگر مرگ مرا در حالت معصيت باز مي يافت بسيار مي ترسيدم اما حالت كنوني من حالت عبادت است و مرگ در چنين حالت مايه ي خورسندي است.

محمد بن منكدر مي گويد از جسارت خود شرمنده شدم و گفتم.

يرحمك الله يابن رسول الله اردت ان اعظك فوعظتني

من خواستم تو را موعظت كنم اما تو موعظتم فرمودي و پندم دادي

در قرآن كريم از اين آيت شريف سخن به ميان آمده بود.

فاسئلو اهل الذكران كنتم لا تعلمون

اگر شما نمي دانيد از «اهل ذكر» بپرسيد.

امام ابوجعفر باقر فرمود:

ما اهل ذكر هستيم و صلاحيت داريم كه مشكلات علوم را از ما بپرسيد.

آن مرد از شيوخ ايران كه اين حديث را روايت مي كند، مي گويد وقتي محمد بن مقاتل، مفسر معروف را ديدم اين سخن را از امام باقر با وي در ميان گذاشتم.

گفتم محمد بن علي چنين فرمود.

- ابوجعفر به راستي سخن كرده زيرا «اهل ذكر» علماي اسلام



[ صفحه 12]



هستند و مسلم است كه محمد بن الحسين سيد علماء اسلام است زيرا:

عنده اخبار المبتدا و اخبار الانبياء.

او همواره مي فرمود:

- اين سه خصلت را هر چند دشوار است مدهيد.

1- با مردم در سود و زيان شريك باشيد يعني آنچه را بر خود نمي پسنديد بر ديگران روا مداريد.

2- پروردگار خود را هرگز از ياد مبريد.

3- هرگز از روش عدالت و انصاف انحراف نجوئيد.

و مي فرمود:

- چه از اين بهتر كه آدميزاده هم عليم باشد و هم حليم. دانش و بردباري كمال فضائل است.

و مي فرمود:

- ما در اين دنيا به بلاي عظيمي دچاريم زيرا اين مردم جز با راهنمائي ما راه به حق نگيرند و در عين حال دعوت ما را اجابت نكنند.

كلمه ي علياي او در توحيد آن قدر شامخ و عظيم و عميق است كه ابوحنيفه از آن «عبقه نبويه» استشمام مي كند.

به آن كس كه از ذات اقدس الوهيت سخن گفته بود فرمود.

و هل سمي عالما. قادرا الا لانه وهب العلم للعلماء و القدره للقادرين؟

فكل ماميزتموه باوهامكم في ادق معاينه فهو مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالي زبانيتين كمالها فانها تتصوران عدمها نقص لمن لا يكونان له.



[ صفحه 13]



امام عالم باقر ابوجعفر صلوات الله عليه در اين بيان پيغمبرانه ي خود مي گويد:

... اينكه پروردگار متعال را عالم و قادر مي ناميم به علم و قدرت خود نگاه مي كنيم.

چون او به ما علم و قدرت داده، وي را عالم و قادر مي ناميم و گرنه فكر ما و ادراك ما با چه تدبير مي تواند ذات اقدس او را در مقام علم و قدرت احاطه كند تا عالم و قادرش بنامد.

آنچه را كه شما با اوهام خود تشخيص مي دهيد و بدو صورت و معني مي بخشيد؛ هر چقدر هم اين صورت خيال دقيق و لطيف تصوير شود باز هم مخلوقي مصنوع مثل شما بيش نيست و لاجرم به سوي شما باز خواهد گشت و در رديف خودتان قرار خواهد گرفت.

بعيد نيست آن مور كوچك كه همچون ذره اي ناچيز بر روي خاكها به چپ و راست مي دود، پيش خود گمان كند كه پروردگار متعال. خالق كائنات هم مانند او داراي دو شاخ است. و كانون تو هم اين جانور هم صورت خود اوست.

مورچه چون خود دو شاخ دارد و خلقت خود را هم كامل و تام مي شمارد مي پندارد كه خداوند متعال هم مثل او دو تا شاخ دارد و بايد هم داشته باشد زيرا اگر نداشته باشد ناقص است.

در وصف اين بيان عميق و متين گفته شده است.

و علي هذالكلام عبقه نبويه تعطر مشام ارواح ارباب القلوب

گوينده ي اين سخن را ابوحنيفه شناخته اند.

ابوحنيفه كه خود شاگردان محضر درس امام باقر عليه السلام بود در وصف اين بيان گفت:



[ صفحه 14]



«از سخنان محمد بن علي عطر نبوت شنيده مي شود. عطري كه مشام صاحبدلان را نوازش خواهد داد.»

و هم از سخنان محمد باقر صلوات الله عليه الهام گرفته آن كس كه اين رجز عارفانه را انشاد كرده است.



الحمدلله بقدر الله

لا قدر وسع العبد ذي التناهي



الحمدلله الذي من انكره

فانما انكرما ما تصوره



ذات اقدس پروردگار را به قدر عظمت و علاي ذات او سپاس و ستايش مي كنم.

نه بدان اندازه كه خود مي توانيم، زيرا وجود كبرياي حق لايتناها و وجود ما متناهي است.

آن خدا را ستايش مي كنم كه انكار كنندگانش.

تنها تصورات خود را انكار مي كنند، زيرا آن وجود را كه هدف انكار قرار مي دهند خدا نيست. مخلوقي مصنوعي مثل خودشان است و به سوي خودشان مردود خواهد بود.

قاضي ابويوسف از ابوحنيفه پرسيد:

- محمد بن علي را چگونه يافته اي؟ ابوحنيفه در جوابش مانند مجذوب ها سخن گفت: سخنانش در وصف امام باقر مبالغه مانند بود بالاخره گفت:

- ابوحنيفه محمد بن علي پرسيدم آيا خداوند اراده كرده كه مردم مرتكب معصيت شوند؟

امام باقر بي درنگ در پاسخ من گفت:

- پس گمان مي كني كه خداوند مقهور بندگان گناهكار خود باشد



[ صفحه 15]



ابوحنيفه مي گويد:

- در عمرم جوابي بدين فخامت و عظمت نشنيده ام.

از سخنان معصوم هفتم اسلام امام پنجم. محمد بن علي عليهماالسلام است.

«هميشه به ياد خدا باشيد تا حوادث و بلاياي ناگهاني شما را به هدف نگيرد.»

اوست كه مي فرمايد:

«توانگري و شرف در وجود مسلمان مي گردند و سرانجام در خانه ي توكل مقام مي گيرند.»

آنان كه گردن به نخوت و كبريا بر مي افرازند قومي احمق باشند و ميزان حماقتشان، ميزان خودخواهي و خودپسنديشان است.

به جابر بن يزيد جعفي مي فرمود:

اني لمحزون. اني لمشتغل القلب

- من اندوهناكم. قلب من در اختيار من نيست.

- چرا يابن رسول الله؟

- در آن قلب كه صفاي توحيد كانون گيرد ديگر جز به خدا به كس نپردازد. دنيا در آن قلب به حقارت جامه اي كه بپوشد يا جرعه ي آبي كه بنوشد يا چهار پائي كه بر آن بنشيند و يا زني كه دمي در آغوشش بيارامد. بيش جلوه نكند.

اي جابر آنان كه بيدار دل و روشن روانند هرگز به دنيا خاطر نسپارند و هميشه سفر آخرت را آماده باشند. گوشهايشان از نداهاي



[ صفحه 16]



آسماني كر نيست و چشمانشان به نور الهي روشن است.

آنچنان با گوش دل بشنوند كه گوئي با گوش سر مي شنوند و آنچنان با چشم دل مي بينند كه گوئي با چشم سرشان مي نگرد. و سرانجام مزد نيكوكاران و مقام ابرار را دريابند. اينان دوستاني پاكدامن و پاكيزه خو باشند كه دم به دم تو را به ياد صلاح و سعادت تو اندازند و در كسب فضيلت و سير تكامل يار و ياور تو باشند.

قوالين بحق الله. قوامين بامر الله.

به خاطر خدا سخن گويند و به فرمان او از جاي خويش برخيزند.

دنيا را اي جابر همچون بارانداز كاروانيان بشمار و خويشتن را بيش از شبي در اين بارانداز مهمان مشمار و همي پندار كه به هنگام سحر اين منزلگاه را ترك خواهي گفت. يا رويائي كه به خواب ديده اي و در بيداري آن رؤيا را محو مي يابي و از آنچه در عالم خواب به خود مي ديدي اثري به خويشتن نمي يابي.

هميشه اي جابر پروردگار متعال را در دين و دانش رعايت فرماي، زيرا دين و دانش دو موهبت عظماي اوست كه به تو ارزاني شده است.

و هم ابوجعفر محمد بن علي است كه مي فرمايد:

«شيطان، مرگ يك عالم را از مرگ هفتاد عابد بيشتر دوست مي دارد، زيرا موقعيت علم هفتاد بار بر عبادت رجحان دارد.»

آن چهره كه در اشك ندامت غرق شود هرگز آتش دوزخ را ادراك نخواهد كرد.

اشك گرانبهاترين گوهري است كه در كان وجود پرورش يافته و آن



[ صفحه 17]



گوهر كه قيمتش از حوصله ي حساب افزون است قطره ي اشك است.

آنچنان كه اگر انساني بر امتي گناهكار اشك بريزد. گناهان آن امت از بركت آن اشك ها بخشوده خواهد بود.

هميشه سجده گاهش از اشك هاي پنهان او تر بود.

اگر لحظه اي مي خنديد بي درنگ مي گفت:

اللهم لا تمقتني

«خداوندا بر من خشم مدار».

آن كسان كه دنيا را ناچيز مي شمردند در حضرتش بسيار محترم و محبوب ياد مي شدند.

بارها مي گفت:

كان لي اخ في عيني عظم والدي عظمه في عيبي صغر الدنيا في عينه

او در چشم من بزرگ مي آيد زيرا دنيا در چشمش كوچك است.

مردم فرومايه حربه اي جز ياوه درآئي و زشت گوئي ندارند.

سلاح اللئام. قبح الكلام

يك استر از امام باقر عليه السلام گم شده بود.

امام فرمود اگر اين گمشده پيدا شود پروردگار خود را آنچنان سپاس خواهم گفت كه حق سپاس ادا شود.

چند روز ديگر استر گمشده بدست آمد.

امام ابوجعفر عليه السلام گفت.

الحمدالله.

پسرش ابوعبدالله صادق عليه السلام عرض كرد:



[ صفحه 18]



- بابا! كو آن وعده اي كه داده بودي.

- كدام وعده؟

مگر قرار نبود كه حق سپاس و ستايش را به درگاه خداوند متعال ادا كني محمد بن علي عليهماالسلام فرمود:

- مگر نشنيده اي پسرم چه گفته ام؟ من گفتم الحمدلله و همين كلمه ي عاليه براي سپاس و ستايش الهي كافيست. آن كس كه مي گويد الحمدلله ديگر كلمه اي از سپاس و ستايش بجا نمي گذارد.

و همچنان امام پنجم ما، ابوجعفر محمد بن علي صلوات الله و سلامه عليه مي گويد:

1- هيچ خصلت به درگاه پروردگار جليل تر از پرهيزكاري و عفاف نيست. شكم را از لقمه ي حرام بي نياز گذاشتن و شهوت را از انحراف و تعدي باز داشتن.

2- و هيچ عمل در پيشگاه الوهيت مقبول تر از خضوع بنده به هنگام دعا نيست. قضاي الهي را جز دعا نمي توان باز گردانيد.

3- آن كردار نيكو كه از هر كردار ديگر به ثواب نزديك تر است احسان و عدل است.

4- و آن كردار كه عقوبت سريع به دنبال دارد ستم.

5- اين نقيصه آدمي زاده را بس باشد كه عيب ديگران باز گويد و آن عيب را در خود نبيند.

6- و ديگران را از منكرات و مناهي باز دارد و در عين آن كه خويشتن را نتواند باز داشت.

7- و بي آن كه سودي بجويد آزار مردم بخواهد.

به اصحابش فرمود:



[ صفحه 19]



- كدام كس از شما مي تواند دست در آستين دوست خود فرو برد و كدام كس از شما اين كردار را پسنديده دارد.

گفته شد:

- هيچ كدام يابن رسول الله.

امام باقر فرمود:

- بنابراين شما را برادر و دوست يكديگر نتوان ناميد.

اذهبوا فلستم اخوانا كما تزعمون

برويد شما، آنچنان كه مي پنداريد نيستيد.

آن برادر كه در توانگري دم از برابر مي زند و به هنگام درويشي ترك برادر گويد، همنشين منحوس و ناستوده اي است.

معصوم هفتم اسلام، امام محمد بن علي الباقر عليهماالسلام، بهترين خوراك خود را با اصحاب خود صرف مي فرمود و تهي دستاني كه در معاش خويش از وي كمك مي خواستند، ميان پانصد تا هزار درهم عطا مي داد.

برهنگان را تا آنجا كه مي توانست با طرز آبرومندي مي پوشانيد.

و هرگز از ديدار دوستان بيزاري نمي جست زيرا محفل ذكر و فكر را دوست مي داشت.

عموم علمائي كه همزمان او در حجاز و عراق به سر مي بردند، از محضر افاده و افاضه اش كسب كمال مي كردند.

ابوحنيفه پديد آورنده ي سلسله ي حنفي از شاگردان مجذوب و مفتون او بود.

و بايد يادآوري كنم كه نگارنده آنچه را درباره ي امام باقر تا



[ صفحه 20]



اينجا تعريف كرده ام، از كتاب مشهور «تذكرة الخواص» تصنيف امام ابوالمظفر يوسف شمس الدين سبط علامه ابوالفرج بن جوزي كه به سال 654 بدرود جهان گفته، ترجمه كرده ام.

ابوالمظفر شمس الدين از فحول علماي عامي المذهب است و معروف تر از آن است كه به تعريف احوال و آثارش حاجتي باشد.