بازگشت

كلمات قصار امام محمد باقر


1- در كتاب تحف العقول از حضرت باقر آل محمد صلي الله عليه وآله روايت ميكند كه فرمود: چيزي به چيزي آميخته نشد كه از آميخته شدن حلم بعلم بهتر باشد.

محدث قمي در كتاب سفينة البحار در لغت: حلم از حضرت رضا عليه السلام نقل ميكند كه فرمود: مرد عابد نميشود مگر اينكه حليم يعني با حلم و صبر باشد. در بني اسرائيل عابد را عابد نمي گفتند مگر موقعي كه ده سال سكوت اختيار كند.

نگارنده گويد: ارزش حلم را همين بس كه خداي تعالي در سوره ي توبه، آيه ي (115) پيامبري مثل ابراهيم عليه السلام را بصفت حلم تمجيد مي نمايد، چنانچه مي فرمايد:

ان ابراهيم لاواه حليم.

يعني حقا كه ابراهيم عليه السلام زياد دعاكننده و بردبار بود.

حضرت حسين شهيد عليه السلام يكي از بزرگترين صفات پسنديده و زينت هاي انسان را حلم و صبر مي داند.

چنان كه خوارزمي در كتاب مقتل خود مي نگارد: اعرابي به حضور حضرت امام حسين آمد و گفت: يابن رسول الله! من ديه ي كامله اي را ضامن شدم و بر اداي آن قادر نيستم، با خود گفتم: بناچار بايد براي يك چنين پولي از بخشنده ترين مردم درخواست نمود و من كسي را بخشنده تر از اهل بيت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله سراغ ندارم.

امام حسين عليه السلام در جواب او فرمود: من سه مسئله از تو پرسش مي كنم، چنانكه يكي از آن ها را جواب بگوئي يك سوم



[ صفحه 47]



آن ديه را به تو عطا مي كنم، اگر دو تا از آن ها را جواب گفتي دو سوم آن را به تو خواهم داد و چنانچه هر سه را جواب بگوئي همه ي آن ديه را به تو مي دهم.

اعرابي گفت: يابن رسول الله! چگونه روا باشد مثل تو شخصي كه از اهل علم و شرف هستي از قبيل من كسي كه يك عرب بدوي بيش نيستم پرسش كني؟!

امام حسين عليه السلام فرمود: از جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم مي فرمود:

ألمعروف بقدر المعرفة.

يعني بخشش و امور خيريه به قدر معرفت (خواهنده؟) خواهد بود.

اعرابي گفت: پرسش نما! اگر بدانم جواب مي گويم والا از خود شما فرامي گيريم و لا قوة الا بالله.

امام حسين عليه السلام: افضل اعمال چيست؟

اعرابي: ايمان به خداوند توانا.

امام عليه السلام: چه چيز است كه انسان را از هلاكت نجات مي دهد؟

اعرابي: توكل و اعتماد بر خداي رؤف.

امام عليه السلام: زينت و آراستگي مرد به چه چيز است؟

اعرابي: عملي كه با آن حلم باشد.

امام عليه السلام: اگر بدين مقام نائل نشد؟

اعرابي: مالي كه با مروت و جوانمردي قرين باشد.

امام عليه السلام: چنان چه اين نعمت هم نصيب او نشده باشد؟



[ صفحه 48]



اعرابي: فقر و پريشاني كه با آن صبر و شكيبائي باشد.

امام عليه السلام: اگر از اين سعادت نيز محروم باشد.

اعرابي: صاعقه اي از آسمان نازل شود و او را بسوزاند زيرا كه او مستحق يك چنين عذابي است.

امام عليه السلام پس از اين گفتگوها خنديد و كيسه اي كه حاوي هزار (1000) زر سرخ بود به او عطا فرمود، انگشتري به وي مرحمت كرد كه نگين آن دويست (200) درهم ارزش داشت آن گاه به اعرابي فرمود: اين پول ها را به جاي قرض خود مي دهي و اين انگشتر را براي مخارج خود مصرف مي نمائي! اعرابي آن پول ها را بگرفت و اين آيه ي شريفه را تلاوت نمود:

الله اعلم حيث يجعل رسالته [1] .

چقدر خوب سروده اند:



با تو گويم كه چيست غايت حلم

هر كه زهرت دهد شكر بخشش



كم مباش از درخت سايه فكن

هر كه سنگت زند ثمر بخشش



هر كه بخراشدت جگر بجفا

همچو كان كريم زر بخشش.



2- حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي فرمود:

كمالي كه تمام و كامل باشد بصيرت پيدا كردن درباره ي دستورات ديني و صبر كردن در مقابل مشكلات و ناملايمات زندگي است و اندازه گيري معيشت و زندگي (يعني انسان بايد به قدر دخل



[ صفحه 49]



و درآمد خود خرج كند تا محتاج ديگران نشود)محدث نوري در خاتمه ي كتاب مستدرك درباره ي والده ي ملا محمدتقي كه پدر علامه ي مجلسي باشد مي نگارد: آن بانو خيلي عارفه و مقدسه و صالحه بوده. يكي از نمونه هاي تقواي آن مخدره اين است كه يك وقت شوهرش: ملا مقصودعلي عازم سفري شد و فرزندان خود را كه محمدتقي و محمدصادق بودند براي تحصيل علوم ديني نزد علامه ي پرهيزكار: ملاعبدالله شوشتري آورد و از آن بزرگوار تقاضا كرد كه درباره ي تعليم آنان مراقبت و مواظبت نمايد، آنگاه به مسافرت رفت.

پس از مسافرت وي عيدي فرارسيد، جناب ملا عبدالله رحمه الله مبلغ سه تومان به محمدتقي و محمدصادق داد و فرمود اين پول را براي لوازم زندگي خود مصرف كنيد!

آنان در جواب گفتند: ما بدون اطلاع و اجازه ي والده ي خود مجاز نيستيم كه اين پول را به مصرف برسانيم، وقتي نزد مادر خود آمدند و جريان را شرح دادند وي در جواب گفت: پدر شما دكاني دارد كه غله ي آن چهارده غاز بيگي است [2] اين غله ( يعني اين مبلغ كرايه ي دكان) به نحوي كه من تقسيم و حساب كرده ام مساوي با مخارج شما است، شما در اين مدت بهمين مبلغ عادت كرده ايد، اگر آن مبلغ پولي را كه معلم مي خواهد به شما بدهد بپذيريم باعث فراخي معيشت شما مي گردد و پس از اين كه اين مبلغ تمام شود شما عادت قبلي خود را فراموش خواهيد نمود و با



[ صفحه 50]



مخراج قليل و اندك نمي توانيد به زندگي خويش ادامه دهيد سرانجام من ناچار مي شوم از تنگدستي و كمبود مخارج شما به معلم يا ديگران شكايت نمايم و اين موضوع براي ما شايستگي ندارد!!

موقعي كه آن دو كودك نزد ملاعبدالله شوشتري آمدند و او را از مقاله ي مادرشان آگاه كردند وي در حق آن خانواده دعا كرد، خداي رؤف دعاي او را در حق ايشان مستجاب نمود و اين سلسله ي جليله را از حاميان دين و مروجين شريعت حضرت خيرالمرسلين صلي الله عليه وآله قرار داد و علامه ي مجلسي را كه چون بحري مواج بود از اين خاندان باعظمت به وجود آورد.

3- امام باقر عليه السلام مي فرمايد: سه چيز است كه از كرامت و شرافتهاي آخرت بشمار مي روند.

اول: آن كسي را كه درباره ي تو ظلم و ستم كند عفو نمائي.

دوم: كسي كه با تو قطع رحم مي كند تو با او صله ي رحم كني.

سوم: وقتي مقام و حق تو مجهول و نامعلوم شود حليم و صبور باشي.

نگارنده گويد: ارزش عفو و بخشش و سختگيري نكردن بر مردم را همين بس كه قرآن مجيد در سوره ي مباركه ي آل عمران آيه ي (128) راجع به اين موضوع مي فرمايد:

بهشت مهيا شده براي آن افراد باتقوائي كه: در موقع خوشي و فراخي، در وقت ناخوشي و تنگدستي در راه خدا انفاق مي كنند، غيظ و غضب خود را فرومي برند، به مردم سختگيري نمي كنند و آنان را عفو مي نمايند، خدا هم نيكوكاران را دوست



[ صفحه 51]



مي دارد.

آري مرداني كه در مكتب و دانشگاه امامان و رهبران مذهب مقدس عليهم السلام تربيت و پرورش يافته بودند بدين قبل موضوعات فوق العاده اهميت مي دادند. از جمله ي آنان مالك اشتر نخعي است كه از پرورش يافتگان برجسته ي دانشگاه بي نظير حضرت علوي عليه السلام بشمار مي رود.

در كتاب شهسوار اسلام، صفحه ي (168) نوشته ايم: يك روز مالك اشتر از بازار كوفه مي گذشت، شيوه ي مالك نظير شيوه ي فقراء بود، زيرا كرباس خامي در برداشت و يك پاره اي از آن كرباس را بر سر داشت.

وقتي يكي از بازاريان كه بر در دكاني نشسته بود مالك و لباس او را بدين وضع ديد وي را خوار و حقير شمرده و شاخه ي بقله اي يعني يك برگ سبزي به جانب مالك انداخت، ولي مالك اشتر حلم ورزيد، توجهي به آن شخص نفرمود و گذشت!!

يكي از حاضرين كه ناظر اين عمل بود و مالك اشتر را مي شناخت به آن شخص بازاري گفت: واي بر تو!! آيا فهميدي اين شخص چه كسي بود كه نسبت به او يك چنين اهانتي كردي؟!

وي در جواب گفت: نه.

گفت: او مالك اشتر بود كه دوست و نور چشمي علي بن ابيطالب عليه السلام است.

آن شخص بازاري براي جسارتي كه به مالك كرده بود فوق العاده مضطرب و ناراحت شد، لذا از عقب مالك روانه گرديد تا او را پيدا كند و عذرخواهي نمايد، مالك اشتر را در مسجدي يافت كه مشغول نماز بود، صبر كرد تا وي از نماز فراغت يافت



[ صفحه 52]



خود را به پاي او انداخت و پاي وي را بوسيد.

مالك دريافت كه او پشيمان شده، سر او را بلند كرد و گفت: براي چه اين عمل را انجام مي دهي؟!

گفت: براي آن توهيني كه از روي ندانستگي به شما كرده ام مالك گفت: چندان اهميتي ندارد، به خدا قسم من براي اين در مسجد آمده ام كه براي تو استغفار و طلب مغفرت نمايم!

محمد بن يعقوب كليني (بضم كاف و فتح لام) در كتاب اصول كافي در باب صله ي رحم از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: ما چيزي را سراغ نداريم كه عمر را زياد كند مگر صله ي رحم.

حتي اين كه چه بسا مي شود شخصي مدت سه سال از عمرش باقي مانده ولي چون زياد صله ي رحم مي كند خداي توانا مدت سي سال به عمر او مي افزايد و عمر وي را سي و سه سال قرار مي دهد!

و چه بسا مي شود شخصي مدت سي و سه سال از عمرش باقي مانده ولي چون قطع رحم مي كند خداي توانا مدت سي سال از عمر او كم مي نمايد و عمر او را سه سال قرار مي دهد!

نيز در كتاب سابق الذكر از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: چه بسا گروهي كه فاجر و بدعمل هستند و نيكوكار نيستند ولي چون صله ي رحم مي كنند اموال و ثروت ايشان زياد و عمرشان طولاني خواهد شد، پس اگر ايشان مردمان نيكوكاري مي بودند وضعشان چقدر بهتر مي شد؟

4- حضرت امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

هيچ بنده اي نيست كه از اعانت و كوشش درباره ي روا شدن



[ صفحه 53]



حاجت برادر مسلمان خود امتناع ورزد خواه حاجت او روا شود و خواه نشود مگر اين كه مبتلا شود به كوشش نمودن درباره ي روا شدن حاجتي كه گناه باشد و هيچگونه اجري نداشته باشد.

و نيز هيچ بنده اي نيست كه از انفاق كردن مبلغي در راه رضاي خدا بخل ورزد مگر اين كه چند برابر آن مبلغ را بناچار در راه خشم خدا مصرف خواهد نمود.

5- حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي فرمايد:

عالم ينتفع بعلمه أفضل من سبعين ألف عابد.

يعني شخص عالم و دانشمندي كه مردم از علم او برخوردار شوند افضل است از هفتاد هزار (70000) عابد!

نگارنده گويد: گرچه ارزش علوم مشروع و علماي رباني موضوعي نيست كه بتوان آن را كما هو حقه شناخت و نگاشت ولي در عين حال ما نمي از اين يم را مي نگاريم:

عظمت و اهميت علماء رباني را همين بس كه خداي عليم در قرآن كريم، سوره ي فاطر، آيه ي (25) راجع به علماء مي فرمايد:

انما يخشي الله من عباده العلماء

يعني جز اين نيست كه علماء از خداي قهار مي ترسند.

در تفسير مقتنيات الدرر مي نگارد: از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت شده كه فرمود: منظور از اين دسته علماء آن افرادي هستند كه گفتار و رفتارشان يكي باشد و كسي كه گفتار و كردارش يكي نباشد عالم نخواهد بود.



[ صفحه 54]



سيد نورالدين جزائري رحمه الله در كتاب فروق اللغات مي نويسد: از خواجه نصير طوسي اين طور نقل شده: گرچه لغت خوف و خشيه در علم لغت عرب داراي يك معني هستند ولي در عين حال داراي فرقي هستند بدين بيان:

كلمه ي خوف در جائي استعمال مي شود كه كسي گناه و معصيتي كرده باشد و در انتظار جزاي آن باشد.

كلمه ي خشيه موقعي استعمال مي شود كه شخصي به قدر عقل خود به عظمت و اهميت خداي توانا پي ببرد (اينگونه افراد ولو اين كه گناه كار نباشند از عظمت خدا مي ترسند).

صدوق در كتاب امالي از انس از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: وقتي مؤمن بميرد و يك ورقه اي را كه در آن علم و دانشي نوشته شده باشد به جاي بگذارد آن ورقه فرداي قيامت بين او و جهنم پرده و حائل خواهد شد.

و خداي رؤف به شماره ي هر حرفي كه در آن ورقه نوشته باشد يك شهري به او عطا مي كند كه هفت برابر دنيا باشد.

در كتاب جامع الاخبار از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: يك ساعت از عمر عالم كه به رختخواب خود تكيه كند و به علم خويش نظر نمايد بهتر است از اين كه عبادت كنندگان مدت هفتاد سال عبادت كنند.

نيز از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: در آن حيني كه من در مسجد پيامبر اكرم نشسته بودم ديدم ابوذر داخل شد و گفت: يا رسول الله! تشييع جنازه ي عابد نزد تو محبوبتر است يا مجلس عالم؟



[ صفحه 55]



پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: اي اباذر! يك ساعت نشستن در مجلسي كه مذاكره ي علم در آن بشود نزد خدا محبوبتر است از تشييع جنازه ي هزار (1000) شهيد از شهداء.

يك ساعت نشستن در مجلسي كه مذاكره ي علم در آن بشود پيش خدا محبوبتر است از هزار (1000) شب زنده داري كه در هر شبي از آن هزار شب تعداد هزار ركعت نماز بجاي آورده شود.

يك ساعت در مجلس علم نشستن نزد خدا محبوبتر است از هزار (1000) جهاد و قرائت همه قرآن.

ابوذر گفت: يا رسول الله! يك ساعت مذاكره ي علم بهتر از قرائت همه ي قرآن؟!

رسول خدا فرمود: اي اباذر! يك ساعت در مجلس علم نشستن پيش خدا محبوبتر است از اين كه دوازده هزار (12000) مرتبه ختم قرآن كند!!

بر شما لازم است درباره ي علم مذاكره و گفتگو كنيد زيرا كه شما بوسيله ي علم حلال و حرام را از يكديگر تشخيص خواهيد داد.

علامه ي مجلسي در جلد اول بحار، صحفه ي (285) از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: علم از مال بهتر است به هفت دليل:

اول: علم ميراث انبياء و پيامبران عليهم السلام است ولي مال ميراث فراعنه و ستمكاران است.

دوم: علم بوسيله ي مصرف كردن ناقص و قليل نمي شود



[ صفحه 56]



(بلكه بيشتر خواهد شد) ولي مال بدينوسيله دچار نقص مي گردد.

سوم: مال احتياج به حافظ و نگهباني دارد ولي علم (به نگهبان كه محتاج نيست به جاي خود بلكه) صاحب خود را نگاهداري مي كند.

چهارم: علم با انسان داخل كفن مي شود ولي مال (پس از فوت صاحبش) در اين جهان مي ماند؟

پنجم: مال براي مؤمن و كافر هر دو تحصيل مي گردد ولي علم به دست نمي آيد مگر براي مؤمن.

ششم: عموم مردم (به شرط اين كه دين دار باشند) درباره ي دين خود به علم و عالم احتياج دارند ولي عالم (به شرط اين كه رباني باشد) احتياجي به صاحب مال نخواهد داشت.

هفتم: علم انسان را در موقع عبور از صراط تقويت مي كند ولي مال انسان را مانع خواهد شد.

در كتاب ارشاد القلوب ديلمي از پيامبر صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: به جبرئيل گفتم: كرامت علماء پيش خدا بيشتر است يا شهداء؟ جبرئيل گفت: كرامت يك نفر عالم پيش خدا از هزار شهيد بيشتر است، زيرا علماء به پيغمبران اقتداء مي كنند و شهداء به علماء تآسي مي نمايند.

نيز از آن برگزيده ي خدا روايت مي كند كه فرمود:

موقعي كه روز قيامت فرارسد مداد (يعني آن مايعي كه با آن مي نويسند) علماء را با خونهاي شهيدان توزين مي كنند و مداد علماء بر خون هاي شهداء ترجيح خواهد داشت.

نيز از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود:



[ صفحه 57]



كسي كه به طالب علم اعانت نمايد حقا كه انبياء عليهم السلام را دوست داشته و كسي كه بغض طالب علم را داشته باشد حقا كه بغض پيامبران را داشته و جزاي او جهنم خواهد بود. طالب علم داراي مقام شفاعتي است نظير مقام شفاعت پيامبران عليهم السلام و...

محدث قمي در كتاب منتهي الامال از كتاب مشكات الانوار روايت مي كند: شخصي نزد پيامبر عظيم الشأن اسلام آمد و گفت: اگر جنازه اي حاضر شود و مجلس عالمي هم در كار باشد كدام يك از اين دو موضوع نزد شما محبوب تر است تا من آن را انجام دهم؟

پيغمبر خدا فرمود: اگر كسي باشد كه آن جنازه را به خاك بسپارد حضور يافتن در مجلس عالم از تشييع هزار (1000) جنازه، از عيادت هزار مريض، از هزار شب عبادت، از هزار روز روزه گرفتن، از هزار درهم صدقه به مسكين دادن، از هزاران حج مستحبي، از هزار جهاد غير واجب كه به وسيله ي مال و جان انجام شود افضل است.

ثواب اينگونه عبادت چگونه به ثواب محضر عالم مي رسد؟

آيا نمي داني كه خدا به وسيله ي علم مورد پرستش قرار مي گيرد؟

خير دنيا و آخرت بوسيله ي علم تأمين مي گردد؟ كما اين كه شر دنيا و آخرت بوسيله ي جهل دامنگير انسان مي شود؟

آيا شما را از آن افرادي كه نه پيامبر و نه شهيدند خبر ندهم كه فرداي قيامت بر فراز منبرهائي از نور جاي دارند و مردم براي جاه و مقام آنان غبطه خواهند برد!



[ صفحه 58]



شخصي گفت: يا رسول الله! ايشان كيانند؟

فرمود: آنان آن افرادي هستند كه بندگان را نزد خدا و خدا را پيش بندگان محبوب مي نمايند گفتيم: معني اين كه خدا را نزد بندگانش محبوب مي نمايند فهميديم ولي معني اين كه بنده را پيش خدا محبوب مي كنند چيست؟

فرمود: معني آن اين است كه آنان را به آن چه خدا دوست دارد وادار و از آن چه كه مورد پسند خدا نيست جلوگيري مي نمايند همين كه مردم از ايشان اطاعت كنند خدا آنان را دوست مي دارد.

در كتاب عدة الداعي از حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: يكساعت نزد علماء نشستن نزد خدا محبوب تر است از عبادت هزار سال.

در كتاب جامع الاخبار از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: يك نظر بروي عالم كردن پيش خدا از عبادت (غير واجب) شصت سال محبوب تر است.

در كتاب عدة الداعي مي نگارد: مروي است كه خداي عليم نظر كردن بدرخانه ي عالم را عبادت قرار داده.

نيز در همان كتاب مي نويسد: زيارت علماء نزد خدا از هفتاد طواف به دور خانه ي خدا و از هفتاد حج و عمره ي قبول شده محبوبتر است، خداي رؤف براي كسي كه به زيارت علماء مي رود هفتاد درجه بالا مي برد و رحمت خود را بر او نازل مي نمايد و ملائكه شهادت مي دهند كه بهشت بر او واجب شده.

محدث قمي در كتاب منتهي الامال اشعاري درباره ي علم و ارزندگي آن مي نگارد كه اكنون از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد:



نيست از بهر آسمان ازل

نردبان پايه به زعلم و عمل





[ صفحه 59]





علم سوي دراله بود

نه سوي ملك و مال و جاه برد



مرد را علم ره دهد به نعيم

مرد را جهل در دهد به جحيم



علم باشد دليل نعمت و ناز

خنك او را كه علم شدد مساز



علم خوان گرز آدمي است رگي

زانكه شد خاص شه بعلم سگي



ننگ دارد بسي به جان و بدل

سگ عالم زآدمي جاهل



هر كه را علم نيست گمراه است

دست او زان سراي كوتاه است



كار بي علم تخم درشور است

علم بيكار زنده در گور است



كار بي علم بار و بر ندهد

تخم بي مغز پس ثمر ندهد



حجت ايزدي است در گردن

خواندن علم كار ناكردن



آنچه دانسته اي بكار در آر

خواندن علم جوي از پي كار



تا تو در علم با عمل نرسي

عالمي فاضلي ولي نه كسي



علم در مزبله فرونايد

كه قدم با حدث نمي پايد



چند از اين ترهات محتالي

چشم ها در دو لاف كحالي



دانش آن خوبتر زبهر بسيچ

كه بداني كه مي نداني هيچ



نگارنده گويد: اخبار و رواياتي كه درباره ي ارزش و اهميت علم وارد شده اطلاق دارند يعني شامل حال هر نوع علمي از علوم مي شوند بدين لحاظ است كه هر يك از علماء مي گويند: منظور پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله كه مي فرمايد:

طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة

و نيز مي فرمايد:

اطلبوا العلم و لو بالصين

و نحو ذلك همين علمي است كه ما مي خوانيم:

متكلمون مي گويند: منظور از علم و دانشي كه پيغمبر اسلام مي فرمايد علم كلام است، زيرا بوسيله ي اين علم است كه يگانگي



[ صفحه 60]



و صفات خدا شناخته ميشود و...

فقهاي اسلام مي گويند، منظور رسول اكرم از اين علم و دانشي كه مي فرمايد علم فقه است، زيرا بواسطه ي علم فقه است كه عبادت و معاملات و حلال و حرام شناخته و تشخيص داده مي شود و...

مفسرين و محدثين مي گويند: مقصود پيغمبر خدا صلي الله عليه وآله علم به قرآن و اخبار است، زيرا انسان به وسيله ي اين دو موضوع به كليه ي علوم پي خواهد برد و...

متصوفه مي گويند: نظر پيغمبر اكرم همين علمي است كه ما در صدد آن هستيم، زيرا كه انسان بواسطه ي اين علم به وضع خويش پي مي برد و خود را اصلاح مي كند و...

نگارنده گويد: نظر حقير اين است كه بايد گفت: منظور پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله اين است كه همه ي علوم نيكو و پسنديده اند زيرا بيان آن حضرت شامل كليه ي علوم مي شود، فقط آن علوم و دانشي كه از طرف شرع مقدس اسلام ممنوع شده اند و يا اين كه مجتهدين هر عصري حرمت آن ها را از مباني مذهبي استنباط نمايند مذموم و حرامند و چون اين كتاب را گنجايش ذكر علوم ممنوعه نيست لذا افرادي كه بخواهند از علوم محرمه و ممنوعه مطلع گردند بايد به كتب مربوطه مخصوصا كتاب محجة البيضاء و امثال آن مراجعه فرمايند.

6- حضرت امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

چهار چيز است كه از گنج هاي نيكوئي به شمار مي روند: 1- مخفي داشتن حاجت 2- صدقه ي مخفيانه 3- پوشيده داشتن درد و مرض 4- پنهان داشتن مصيبت.



[ صفحه 61]



در مجموعه ي ورام از قول احنف مي نگارد كه گفت:

من درباره ي مرض و درد دل خود به عمويم صعصعه شكايت نمودم. وي در جوابم گفت: فرزند برادرم! هر گاه مصيبتي به تو رسد شكايت آن را به شخصي نظير خود منماي (كه كاري از دست او بر نخواهد آمد)

از طرفي آن شخص كه تو به وي شكايت بكني از دو حال خارج نيست: اگر دوست تو بشمار ميرود غمگين و محزون خواهد شد (و دور از انصاف است كه انسان دوست خود را مغموم نمايد) اگر دشمن تو باشد مسرور و خوشحال خواهد شد.

و همچنين از آن مرضي كه در بدن تو پيدا مي گردد به مخلوقي كه نظير تو است (و كاري از دستش بر نمي آيد)شكايت مكن! چرا؟ زيرا كه وي آن قدر قدرت ندارد كه نظير اين مرض را از خود دور كند تا چه برسد به ديگران؟

بلكه وظيفه تو اين است از آن مرض به كسي شكايت كني كه تو را به آن مبتلا و گرفتار نموده، زيرا فقط او است كه مي تواند آن درد را برطرف نمايد و براي تو راه و فرجي مرحمت كند.

اي فرزند برادر! مدت چهار سال است كه يكي از اين دو چشم من بينائي خود را از دست داده، من در اين مدت كوه و بيابان و اشياء ديگر را بوسيله ي اين چشم نمي بينم. من در اين مدت طولاني احدي را حتي زن خود را از اين مرض باخبر نكرده ام.

نگارنده گويد: در ديوان حضرت اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب عليه السلام - كه آن را عبدالعزيز بن يحيي جلودي بصري كه از بزرگان و رجال علماي شيعه بشمار مي رود و در



[ صفحه 62]



سنه ي (332) هجري وفات يافته تأليف كرده - شعر عربي است كه با مضمون اين موعظه ي صعصعه تناسب بجائي دارد و آن شعر اين است:



1- فان تسئليني كيف أنت فانني

صبور علي ريب الزمان صليب



2- حريص علي ان لا يرا بي كآبة

فيشمت عاد اويساء حبيب



1- يعني اگر از من بپرسي، حالت چگونه است؟ (مي گويم) من در مقابل سختي روزگار چون سنگي سخت صبر مي نمايم.

2- من سعي مي كنم كه غم و اندوهي از من ديده نشود تا دشمني مرا شماتت كند يا دوستي غمگين گردد.

7- حضرت باقرالعلوم مي فرمايد: آيا شما را از عملي مطلع نكنم كه اگر آنرا انجام دهيد شيطان و... از شما دور شود؟

ابوحمزه گفت: ما را از آن عمل با خبر كن تا آن را انجام دهيم.

فرمود: بر شما لازم است كه صبحگاهان صدقه دهيد، زيرا صدقه دادن روي شيطان را سياه و قهر سلطان را برطرف مي نمايد.

بر شما لازم است كه براي رضاي خدا با مردم (مؤمن) دوستي و مودت كنيد و براي عمل صالح و نيكو معاونت و پشتيباني نمائيد! زيرا كه اين موضوع باعث دفع وسوسه ي شيطان و... خواهد شد.



[ صفحه 63]



تا آن حدودي كه براي شما ممكن باشد از خداي رؤف طلب مغفرت و آمرزش كنيد زيرا اين عمل موجب از بين بردن گناهان انسان مي گردد.

نگارنده گويد: اين حديث شريفي كه از باقر آل محمد صلي الله عليه وآله نگاشتيم حاوي سه موضوع قابل توجه است كه اكنون از باب نمونه براي هر يك از آن ها حديثي مي نگاريم:

صدوق در كتاب امالي از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: يك روز حضرت عيسي بن مريم عليه السلام به گروهي كه اجتماع كرده و مسرور بودند عبور كرد. فرمود: منظور اينان از اين اجتماع و سرور چيست؟ گفتند: فلان دختر كه دختر فلان شخص است امشب به خانه ي شوهرش كه فلان بن فلان است مي رود.

حضرت عيسي فرمود: ايشان امروز خوشحال و مسرور و فردا گريان و مغمومند.

يكي از آن افراد گفت: براي چه يا عيسي؟!

فرمود: براي اين كه اين عروس امشب از دنيا خواهد رفت. آنانكه با عيسي هم قول و هم عقيده بودند همه گفتند: خدا و رسول راست مي گويند.

ولي منافقين و افراد مسلمان نما گفتند: فردا نزديك است (ما در انتظار اين موضوع خواهيم بود كه چنانچه اين خبر راست نباشد ما عيسي را تكذيب كنيم و اين موضوع را براي او پيراهن عثمان نمائيم) همين كه صبح شد و نزد آن عروس آمدند و او را به سلامت يافتند به حضرت عيسي گفتند: آن زني كه تو در روز



[ صفحه 64]



گذشته مي گفتي: امروز خواهد مرد نمرده و به سلامت است؟!

حضرت عيسي فرمود: خدا هر عملي را كه بخواهد انجام مي دهد، ما را نزد آن عروس ببريد (تا از خود او راجع به اين موضوع پرسش نمائيم) آن مردم با سرعتي متوجه منزل آن عروس شدند كه بر يكديگر سبقت مي گرفتند.

وقتي كه به در خانه رسيدند و در زدند و شوهر آن زن بيرون آمد حضرت عيسي به وي فرمود: از زوجه ي خود براي من اجازه ي گفتگو بگير!

همين كه شوهر آن زن نزد او آمد و گفت: حضرت عيسي با يك عده اي بنزد در ايستاده اند آن زن بدن خود را پوشانيد و اجازه داد.

حضرت عيسي عليه السلام پس از اين كه داخل خانه شد به آن زن فرمود: تو در شب گذشته چه عملي انجام داده اي؟؟

آن عروس در جواب گفت: غير از آن عملي كه قبل از اين انجام مي دادم كاري نكرده ام، آن عملي كه من قبل از اين انجام مي دادم اين بود كه سائلي همه شب جمعه نزد ما مي آمد و ما قوت لايموتي به او ميداديم. ديشب كه شب جمعه بود آن سائل نيز پيش من آمد، من به كار خود مشغول بودم و اهل خانه ي ما هم به كارهاي خود پرداخته بودند.

آن سائل براي اولين بار اظهار حاجت كرد ولي كسي به او گوشي نداد، براي دومين بار عرض احتياج نمود و كسي به داد او نرسيد تا اين كه اين عمل را چندين بار انجام داد و كسي به فرياد او نرسيد.

وقتي من مقاله ي او را شنيدم برخواستم به نحوي كه كسي



[ صفحه 65]



مكرا نشناسد نظير همه وقت به او كمكي نمودم.

حضرت عيسي بن مريم عليه السلام به آن عروس فرمود: اكنون از جاي خود برخيز! چون آن زن برخواست ناگاه ديد افعي نظير تنه ي درخت خرما در زير لباسهاي وي بالاي دم خود پيچيده است. حضرت عيسي به آن زن فرمود: براي همين صدقه اي كه دادي خدا يك چنين بلائي را از تو دور كرد.

محمد بن يعقوب كليني در كتاب فروع كافي، جلد اول صفحه ي (182) از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: شخص يهودي با پيامبر اكرم مصادف شد و به آن بزرگوار گفت:

السام عليك [3] .

پيمبر خدا صلي الله عليه وآله در جواب فرمود:

عليك

اصحاب آن حضرت به آن برگزيده خدا گفتند: اين يهودي به شما مي گويد: مرگ بر تو باد؟! رسول خدا فرمود: من هم به او گفتم: مرگ بر تو باد.

پيامبر خدا پس از اين گفتگوها فرمود: اين يهودي را مار سياهي از قفا مي زند و او را خواهد كشت.

آن يهودي (متوجه صحرا شد) و يك پشته ي هيزم جمع كرد و آن را به دوش گرفت و طولي نكشيد كه برگشت.



[ صفحه 66]



پيغمبر خدا به وي فرمود: پشته ي هيزم را زمين بگذار! يهودي اطاعت كرد. ناگاه ديد مار سياهي در جوف هيزم ها جاي گرفته و چوبي را به دندان خود مي گزد.

پيامبر اسلام فرمود: اي يهودي امروز چه عملي انجام داده اي؟

وي در جواب آن حضرت گفت: من امروز كاري نكرده ام جز اين كه اين هيزها را بدوش گرفتم و آورده ام و ديگر اين كه دو عدد گرده نان داشتم يكي از آن ها را خودم خوردم و ديگري را به شخص مسكيني صدقه دادم.

پيغمبر عظيم الشأن اسلام فرمود: خدا بوسيله ي اين صدقه يك چنين بلاي ناگهاني را از اين يهودي دفع نمود، يقينا صدقه دادن انسان را از موت سوء و ناگهاني نگاه مي دارد.

مؤلف گويد: اين دو حديث شريف را به مناسبت بيان حضرت باقرالعلوم كه فرمود: صدقه بدهيد نگاشتيم و اكنون روايتي درباره ي اين كه آن بزرگوار فرمود: براي خدا با يكديگر دوستي كنيد نقل مي نمائيم:

محمد بن يعقوب كليني در كتاب اصول كافي، باب زيادة الاخوان، از باقر آل محمد از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: جبرئيل براي من گفت: خداي عليم ملكي را به جانب زمين فرستاد آن ملك همچنان كه در زمين گردش مي كرد مصادف شد با مردي كه در خانه اي توقف كرده و از صاحب خانه اجازه ي دخول مي طلبيد.

آن ملك به وي گفت: چه حاجتي به اين صاحب خانه داري؟ گفت: اين صاحب خانه يكي از برادران مسلمان من



[ صفحه 67]



به شمار مي رود، من در نظر دارم براي رضاي خدا او را زيارت كنم. آن ملك گفت: فقط منظور تو همين است؟ گفت: آري.

ملك گفت: من فرستاده ي خدايم به سوي تو، خدا تو را سلام مي رساند و مي فرمايد: بهشت براي تو واجب شد.

آنگاه آن ملك گفت: خداي رؤف مي فرمايد: هر مسلماني مسلمان ديگر را زيارت كند او را زيارت نكرده بلكه مرا زيارت نموده و جزاي اين كه مرا زيارت كند بهشت خواهد بود.

نگارنده گويد: درباره ي اين كه حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي فرمايد: زياد استغفار كنيد آن قدر روايت و اخبار رسيده كه اين كتاب را گنجايش ذكر آن ها نيست لذا ما هم به همين مقدار كه امام فرموده اكتفاء مي نمائيم.

8- حضرت امام باقر عليه السلام به جابر جعفي فرمود: اي جابر! آيا همين كافي است كه كسي تشيع را به خود ببندد و ادعاي محبت ما خانواده را بنمايد (و پرهيزكار و مطيع خدا نباشد؟!) به خدا شيعه ي ما نيست مگر آن كسي كه خدا را اطاعت كند و تقوا و پرهيزكاري داشته باشد.

اي جابر! قبل از اين شيعيان ما را نميشناختند مگر به تواضع، شكسته نفسي، زياد به ياد خدا بودن، زياد نماز خواندن زياد روزه گرفتن، متعهد و متكفل شدن از براي همسايگاني كه فقير، مسكين، مقروض و يتيم باشند، راستگو بودن، تلاوت قرآن مجيد، زبان بستن از غير نيكوئي مردم و امين بودن در كليه ي امور قوم و خويشان.

جابر گفت: يابن رسول الله! من در اين زمان كسي را متصف به اين صفاتي كه شما مي گوئيد نمي بينم؟!



[ صفحه 68]



امام باقر عليه السلام فرمود: اي جابر! به اين خيالها گمراه مشو! مگر همين براي انسان كافي است كه بگويد: من علي عليه السلام را دوست مي دارم و داراي ولايت او هستم [4] .

اگر كسي بگويد: پيغمبر عظيم الشأن اسلام را كه از علي بهتر است دوست دارم ولي به سنت و دستورات آن حضرت عمل نكند يك چنين دوست داشتني براي او كوچكترين فائده اي نخواهد داشت.

پس از خدا بترسيد و به دستورهاي خدا عمل نمائيد تا به ثوابهاي الهي نائل شويد! به طور يقين بين خدا و احدي از خلق رشته يقوم و خويش نخواهد بود و گرامي ترين مردم نزد خداي سبحان آن كسي است كه پرهيزكارترين آنان باشد و دستورات پروردگار خود را بيشتر از ديگران عمل نمايد.

ما برات آزادي از آتش جهنم براي شما نداريم و كسي هم بر خداي قهار حجتي ندارد. كسي كه خدا را اطاعت كند دوست ما و كسي كه خدا را معصيت نمايد دشمن ما خواهد بود، كسي به ولايت و دوستي ما خانواده نمي رسد مگر به پرهيزكاري و عمل صالح

در كتاب شهسوار اسلام، صحفه ي (191) نگاشته ايم:

سليمان بن مهران مي گويد: يك وقت من به حضور صادق آل محمد صلي الله عليه وآله مشرف شدم، عده اي از شيعيان در حضور آن بزرگوار مشرف بودند. امام صادق به آنان فرمود:



[ صفحه 69]



معاشر الشيعه! كونوا لنازينا و لاتكونوا علينا شينا!!

يعني اي گروه شيعيان! شما براي ما خانواده زينت و مايه ي سرافرازي باشيد! شما براي ما وسيله ي سرشكستگي نباشيد! نيكي مردم را بگوئيد! زبانهاي خود را حفظ نمائيد، زبانهاي خود را از پر حرفي و بدگوئي نگاه داريد.

9- باقر آل محمد صلي الله عليه وآله مي فرمايد:

سه خصلت است كه صاحب آن ها نمي ميرد تا اين كه جزاي زشت آن ها را ببيند: 1- ظلم كردن 2- قطع رحم نمودن 3- قسم دروغ خوردن كه مبارزه ي با خدا است.

حقا كه آن طاعتي كه ثوابش زودتر عايد انسان مي گردد صله ي رحم است، چه بسا افرادي كه بدكار هستند و صله ي رحم مي كنند و بدين جهت اموال و ثروت آنان زياد خواهد شد! حقا كه قسم دروغ خوردن و قطع رحم كردن خانمان ها را ويران و خالي از اهل و صاحب مي نمايند.

10- حضرت امام باقر عليه السلام مي فرمايد:

اول كسي كه زبانش به عربي باز شد حضرت اسماعيل بن ابراهيم عليهماالسلام بود كه در آن موقع سيزده ساله بود و زبان آن بزرگوار زبان پدر و برادرش بود، او همان كسي است كه به زبان عربي سخن گفت و وي همان كسي است كه او را ذبيح مي گويند.

نگارنده گويد: چون سخن به اين جا رسيد كه اولين كسي كه به عربي صحبت كرد حضرت اسماعيل بود مناسب است كه قسمتي از اوليات را از نظر خوانندگان عزيز بگذرانيم.

در كتاب روضات الجنات مي نگارد:

اول چيزي كه خداي توانا خلق كرد قلم بود. آنگاه



[ صفحه 70]



به قلم فرمود: بنويس! گفت: چه بنويسم؟ فرمود: آن چه كه بايد تا روز قيامت بشود بنويس!

اول چيزي كه قلم نوشت اين بود. (خداي رؤف مي فرمايد:) منم كه توبه پذيرم، توبه هر كسي را كه توبه كند مي پذيرم. در روايت ديگري است: اول چيزي كه قلم بر لوح محفوظ نگاشت اين بود: من آن خدائي هستم كه غير از من خدائي وجود ندارد، كسي كه والدينش از او راضي نباشند من نيز از او راضي نخواهم شد.

اول آيه اي كه نازل شد: بسم الله الرحمن الرحيم بود.

اول نصيحتي كه پيامبر اكرم اسلام صلي الله عليه وآله به امت خود فرمود اين بود: علامت اين كه خدا از كسي اعراض كرده اين است كه بنده مشغول امور بي فائده گردد. شخصي كه يك ساعت از عمرش در غير عبادت خدا مصرف گردد جاي دارد كه اندوه و حسرتش زياد شود. [5] .



[ صفحه 71]



اول گناهي كه معصيت خدا به وسيله ي آن انجام داده شد حسد بود.

اول كسيكه امر دين را براي خود قياس كرد ابليس بود.

اول كسيكه به عربي تكلم كرد هود پيغمبر بود و گفته شده: يعرب (به فتح ياء و سكون عين و ضم راء) ابن قحطان بود [6] .

اول كسيكه علم نحو را بنا نهاد حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام بود (در كتاب شهسوار اسلام صفحه - 151) نگاشته ايم ابوالاسود دئلي (بضم دال و فتح همزه) قواعد علم نحو را از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام آموخت و بعد از آن اين علم پر ارزش را بنا نهاد. وي همان كسي است كه قرآن را در زمان زياد بن ابيه نقطه گذاري كرد.

اول كسي كه علم صرف را بنا نهاد معاذ هراء بود (كه از ياران امام باقر و امام صادق به شمار مي رفت)

اول كسي كه علم لغت را به ترتيب حروف تهجي بنا نهاد خليل بن احمد بود. او همان كسي است كه علم عروض (به فتح عين) را بنا نهاد (علم عروض علمي است كه به وسيله ي آن به ميزان شعر و اوزان آن پي مي برند).

اول كسي كه درباره ي علم بديع كتاب نوشت عبدالله بن معتز بود (علم بديع علمي است كه در آرايش سخن و زينت كلام و صنايعي كه نظم و نثر را زينت مي دهد گفتگو مي كند).

اول كسي كه درباره ي علم معاني و باين كتاب نوشت



[ صفحه 72]



عبدالقاهر جرجاني بود (علم معاني علمي است كه به وسيله ي آن كيفيت تطبيق كلام با مقتضاي حال شناخته مي شود تا بدين وسيله از آوردن معاني بدو مضامين سخيف و ناهنجار اجتناب شود و... علم بيان يك نوع علمي است كه به وسيله ي آن مي توان تشخيص داد كداميك از طرق تعبير براي اداء مقصود واضح و روشنتر است و...).

اول كسيكه علم منطق را بنا نهاد ارسطا طاليس بود. وي از اهل اسطخر به شمار مي رفت و اين علم را در زمان اردشير بن دارا رواج داد.

اول كسيكه علم طب را بنا نهاد بقراط بود.

اول كسيكه در علم رياضيات سخن گفت اقليدس بود.

اول كسيكه در علم هيئت فلك (يعني اوضاع آسماني) تكلم نمود و علم هندسه را استخراج كرد بطلميوس حكيم بود.

اول كسيكه خط نوشت و خياطي كرد حضرت ادريس پيغمبر عليه السلام بود. او همان كسي است كه تأثير كواكب را كشف كرد و در علم حساب و نجوم نظر نمود.

اول كسيكه علم كيميا را اختراع كرد قارون بود (كيميا كلمه ي يوناني است كه معني آن امتزاج و اختلاط اشياء است و در اصطلاح قدماء يك ماده ايست كه بوسيله ي آن بتوان مس را مبدل به طلا نمود، آن را اكسير هم مي گويند. ولي تاكنون يك چنين اكسيري يافت نشده است).

اول كسيكه شعر فارسي گفت بهرام گور بود كه گفت:



منم آن پيل دمان و منم آن شير يله

نام من بهرام گور و كنيه ام بوجبله





[ صفحه 73]



اول كسيكه شعر عربي گفت حضرت آدم عليه السلام بود كه در مرثيه ي فرزند خود هابيل عليه السلام گفت:



تغيرت البلاد و من عليها

فكل الارض مغبر قبيح



يعني بشهرها و آن افرادي كه در آن ها زندگي مي كنند تغيير نمودند. پس كليه ي زمين غبارآلود و زشت است.

اول ذلتي كه به اعراب دچار شد بعد از شهادت حضرت حسين بن علي بن ابيطالب ارواحنا فداه بود.

اول سري كه در اسلام از شهري به شهري برده شد سر مبارك محمد بن ابوبكر بود. در روايات شيعه است كه سر عمر و ابن حمق بود.

اول كسيكه قبا پوشيد حضرت سليمان بن داود عليهماالسلام بود.

اول كسيكه عمامه بر سر نهاد اسكندر ذوالقرنين بود.

اول قريه اي كه بعد از طوفان بنا شد قريه ي ثمانين بود. علت اين كه آن قريه را ثمانين گفتند اين بود كه آن را حضرت نوح عليه السلام بنام آن هشتاد نفري كه با آن بزرگوار از غرق شدن نجات يافتند ناميد. قريه ي ثمانين بالاي شهر موصل است.

اول زميني كه خدا در آن مورد پرستش قرار گرفت نجف اشرف بود.

اول كسيكه مدرسه بنا نمود نظام الملك طوسي بود و اول مدرسه اي كه بنا نمود در بخارا بود.

اول كسيكه تاريخ عربي را بنا نهاد عمر بن خطاب بود. ابتداء بنا نهادن تاريخ فرس قديم در سنه ي سي و دو بوده و ابتداء تاريخ جلالي در سنه ي (467)بوده و ابتداء شرب توتون و تنباكو



[ صفحه 74]



در سنه ي (1012) بوده.

اول چيزي كه از اين امت برداشته مي شود حياء و امانت است.

اول كسي كه در زير سايه عرش خدا ساكن مي شود آن كسي است كه قرض داري را مهلت دهد.

اول چيزي كه در نامه ي عمل گذاشته مي شود خلق نيكو است.

اول چيزي كه در روز قيامت از زنان پرسش مي شود نماز و شوهرداري آنان خواهد بود.

اول جزئي كه از اجزاء انسان در رحم مادر خلق مي شود فرج او است، آن گاه خدا به او مي فرمايد: اين امانت من است كه نزد تو قرار دارد، آن را جز بجاي خود نگذاري!!

اول شهري را كه حضرت نوح عليه السلام بعد از خروج از كشتي بنا نمود شهر حران بود [7] و بعد از آن شهر شام را بنا نهاد.

اول كسيكه خط نسخ را پس از آن كه مدار خط كوفي بود اختراع كرد محمدبن علي بن مقله ي وزير بود كه در زمان متوكل عباسي اين عمل را انجام داد. بعد از او ياقوت مستعصمي بود كه خط نسخ را تكميل كرد.

اول كسيكه خط نستعليق را اختراع نمود مير علي استاد ميرعماد بود، وي در عصر شاه عباس ثاني اين عمل را انجام داد.



[ صفحه 75]



اول كسيكه خط شكسته را اختراع كرد شفيعاء عجمي بود. بعد از وي درويش كه از متأخرين بود آن را تكميل نمود.

اول كسيكه عيد نوروز را اختراع كرد جمشيد جم بود. نيز او بود كه حمام را اختراع نمود.

اول كسيكه نوره را اختراع نمود حضرت سليمان عليه السلام بود.

محدث قمي در كتاب سفينة البحار مي نگارد: حمام و نوره راديوها به دستور حضرت سليمان از براي بلقيس اختراع كردند، زيرا كه ساق پاهاي بلقيس موي زياد داشت و حضرت سليمان را از اين منظره خوش نيامد.

اول كسيكه به مردم دستور داد در موقع نمار تكفير كنند يعني دست بسته نماز بخوانند عمر بن خطاب بود.

چنانكه علامه حلي در كتاب تذكره مي فرمايد: وقتي اسراء عجم را كه مجوس و گبر بودند نزد عمر بن خطاب آوردند و آنان را در مقابل وي قرار دادند دست روي دست نهادند.

عمر گفت: چرا اين عمل را انجام داده ايد؟!

گفتند: خضوع و خشوع ما از براي پادشاهان خود بدين طريق است.

عمر گفت: بهتر اين است كه مردم در موقع نماز در مقابل خدا بدين كيفيت بايستند.

نگارنده گويد: صاحب كتاب روضات الجنات اين روايت را از كتب اهل تسنن نقل كرده است.

11- حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي فرمايد:

اي مردم! شما در اين دار دنيا نشانه هاي تير اجل هستيد و هيچ



[ صفحه 76]



كدام از شما روز تازه اي از عمر خود را درك نخواهيد كرد مگر اين كه يك روز از عمر او گذشته باشد. كدام لقمه اي است كه گلوگيري و كدام نوشابه اي است كه گره نشود. آخرت خود را بوسيله ي دنياي خويش اصلاح نمائيد، زيرا كه از اين جهان بيرون خواهيد رفت، امروز براي شما غنيمت است و فردا معلوم نيست مال كه باشد.

مردم عالم در اين جهان مسافرند و بار خود را در عالم ديگري باز خواهند كرد. اصل و ريشه هاي ما از بين رفتند و ما شاخ و برگ آنان هستيم، موقعي كه اصل و ريشه قطع گردد شاخ و برگ را بقائي نخواهند بود.

آن افرادي كه بيشتر از ما عمر مي كردند كجا رفتند؟

آن اشخاصي كه آرزوهائي بيشتر از ما داشتند كجايند؟ اي فرزند آدم! آنچه كه نمي تواني آن را دفع كني (يعني مرگ؟) نزد تو آمد و آن چه كه از دست تو رفت بر نخواهد گشت.

خوش گذراني را خوشي مشمار! زيرا چيزي از آن به تو عايد نمي شود جز اين كه تو را به مرگ نزديك و با اجلت دست به گردن خواهد نمود. پس گويا كه تو يك دوست ناپيدا و شخص مرده اي هستي، پس نفس خويشتن را اصلاح كن و ديگران را رها بنما! و از خدا اعانت بخواه تا تو را ياري نمايد.

جامي چقدر خوب سروده:



دلا تا كي در اين كاخ مجازي

كني مانند طفلان خاك بازي



توئي آن دست پرور مرغ گستاخ

كه بودت آشيان بيرون از اين كاخ



چراز آن آشيان بيگانه گشتي

چه دونان مرغ اين ويرانه گشتي



بيفشان بال و پر زآميزش خاك

بپر تا كنگره ي ايوان افلاك





[ صفحه 77]



ببين در رقص ازرق طيلسانان [8] .

رداي تور بر عالم فشانان.



همه دور جهان روزي گرفته

به مقصد راه فيروزي گرفته



خليل آسا در ملك يقين زن

نواي لا احب الافلين زن.




پاورقي

[1] سوره ي انعام، آيه ي (124) يعني خدا (از هر كسي) داناتر است كه مقام رسالت و پيامبري خود را كجا قرار دهد (و به چه كسي نصيب نمايد) مؤلف.

[2] غله يعني كرايه ي دكان - غاز يعني پول خورده. غاز لغتي است كه در زمان قديم استعمال مي كردند - مؤلف.

[3] سام يعني مرگ و موت. اين نوع سلام كردن خيلي شباهت دارد به سلام كردن بعضي از اهل اين زمان كه مي گويند، سام در صورتيكه در مذهب ما جواب سلام غلط واجب نيست مؤلف.

[4] چنان كه مي گويند: هر آن كس كه آقاش حيدر بود - چه پرواش از روز محشر بود. مؤلف.

[5] صدوق در كتاب خصال، باب خصال چهارگانه از حضرت علي بن ابيطالب از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: در روز قيامت هيچ بنده اي را نمي گذارند قدم از قدم بردارد مگر اين كه راجع به چهار موضوع از او پرسش خواهند كرد:

1- از عمر او كه آن را در چه راهي فاني نموده.

2- از جواني او كه آن را در چه راهي كهنه و صرف كرده.

3- از مال او كه آن را از كجا به دست آورده و در چه راهي مصرف نموده.

4- از محبت و دوستي ما اهل بيت.

[6] در صورتي كه قبل از اين خوانديم. اول كسيكه به عربي، تكلم كرد حضرت اسماعيل: ذبيح الله بود. مؤلف.

[7] در كتاب مراصد مي نگارد: حران يكي از شهرهاي قديمي به شمار مي رود كه تا (رها) بضم راء يك روز و تا (رقه) دو روز راه است - مؤلف.

[8] ارزق يعني كمبود. طيلسان بفتح طاء و سكون ياء و فتح لام يعني رداء و جامه ي گشاده اي كه به دوش مي اندازند - مؤلف.