بازگشت

رواياتي از حضرت باقرالعلوم


خوانندگان گرامي: رواياتي كه از اين به بعد از نظر مبارك شما مي گذرد از كتاب مستطاب جواهر السنيه ي مرحوم شيخ حر عاملي كه اهميت و اعتبار آن بر اهل فن مخفي و پوشيده نيست نقل مي شود.

اول: ابوعبيده از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: خداي رؤف مي فرمايد: به عزت و جلال و عظمت خود قسم هيچ بنده اي خاسته ي مرا بر خاسته ي خود مقدم نمي دارد مگر اين كه من امور او را عهده دار مي شوم و آسمان ها و زمين ضامن رزق و روزي او خواهند شد و من در خفاء (بهتر از هر تاجري) براي او تجارت مي كنم.

دوم: ابوحمزه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: خداي توانا مي فرمايد: بعزت و جلال و عظمت و بهاء و ارتفاع مكانم قسم هيچ بنده ي مؤمني خاسته ي مرا برخاسته ي دنيوي خود مقدم نمي دارد مگر اين كه من غنا و بي نيازي او را در نفس خودش قرار خواهد داد. بنده ي مؤمني كه هست خود را براي



[ صفحه 78]



امور اخروي مصروف دارد آسمان ها و زمين رزق و روزي او را ضمانت مي نمايند و من در خفاء براي او تجارت خواهم كرد.

سوم: عبدالله ميمون از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله از پدر بزرگوارش امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: خداي قهار مي فرمايد: به عزت و جلال خودم قسم آن كسي كه لواط بدهد بر استبرق و حرير بهشت نخواهد نشست.

چهارم: عبدالله بن محمد جعفي از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: هرگاه مؤمني براي ديدن برادر مؤمن خود خارج شود و داخل منزل وي گردد خداي سبحان مي فرمايد: اي بنده اي كه حق مرا بزرگ مي شماري و تابع دستورات پيامبر من هستي بر من لازم است كه تو را بزرگ بشمارم از من بخواه تا به تو عطا نمايم، مرا بخوان تا او را جواب بگويم سكوت كن تا من ابتداء به سخن نمايم.

وقتي بسوي منزل خود مراجعت مي كند خداي عزيز به وي مي فرمايد: اي بنده اي كه حق مرا بزرگ مي شماري بر من لازم است كه تو را اكرام نمايم، حقا كه من بهشت خود را براي تو واجب كردم و شفاعت تو را درباره ي بندگانم مي پذيرم.

نگارنده گويد: ارزش و اهميت دوست و برادر مؤمن را همين بس كه قرآن مجيد ايشان را در رديف پدر و برادر و مادر و... بشمار آورده. چنان كه در سوره ي مباركه ي نور، آيه ي (60) راجع به دوستان واقعي كه مؤمن و صميمي باشند مي فرمايد:

مانعي ندارد كه شما از خانه هاي 1- خودتان 2- پدرانتان 3- مادرانتان 4- برادرانتان 5- خواهرانتان 6- عموهاي



[ صفحه 79]



خود 7- عمه هاي خود 8- دائي هاي خود 9- خاله هاي خود 10- آن خانه يا چيزي كه كليد آن را به دست شما بدهند 11- دوست (مؤمن و صميمي) خود چيزي بخوريد.

اين آيه ي شريفه به ما مي فهماند كه اين يازده نوع بستگان نسبت به انسان از نظر محبت و مودت و يگانگي و صميميت در يك رديف قرار دارند و انسان به شرط اين كه نارضايتي ايشان را احساس نكند مي تواند بدون اجازه ي آنان از غذا و اشياء خوراكي ايشان بخورد.

پنجم: محمد بن قيس از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: يكي از پيامبران به خدا شكايت كرد و گفت: من چگونه درباره ي اموري كه اطلاعي از آنها ندارم و قضاوت كنم؟ خطاب رسيد. اين گونه افراد را به من واگذار كن و بگذار تا ايشان درباره ي امور نامعلوم به نام من قسم بخورند.

نگارنده گويد: نظير اين روايات را در كتاب جواهر السنيه از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه فرمود: حضرت داود عليه السلام گفت: پروردگارا! حق را آن طور كه نزد تو مي باشد به من تعليم كن تا من همانطور (در بين بندگانت) قضاوت نمايم؟

خطاب رسيد: تو طاقت اين موضوع را نداري.

حضرت داود عليه السلام راجع به اين موضوع اصرار و الحاح زيادي كرد تا اين كه خداي توانا دعاي وي را مستجاب نمود.

بعد از اين جريان بود كه مردي نزد حضرت داود عليه السلام آمد و از دست مرد ديگري شكايت كرد و گفت: وي مال مرا گرفته.



[ صفحه 80]



خداي عليم به حضرت داود عليه السلام وحي كرد: اين شخص شاكي پدر آن شخص را كشته (بر تو لازم است كه از وي قصاص كني) حضرت داود عليه السلام دستور داد تا آن شخص شاكي را كشتند و اموال وي را گرفته تحويل او دادند.

مردم از اين گونه قضاوت تعجب نمودند و درباره ي آن گفتگوهائي كردند تا اين كه به گوش حضرت داود رسيد (و آن حضرت از اين اعتراضات نگران شد لذا) از خداي رؤف تقاضا كرد كه نگراني آن حضرت را رفع نمايد!

خداي توانا دعاي او را به اجابت رسانيد. آن گاه به آن بزرگوار دستور داد: در ميان مردم به وسيله ي شاهد و دليل قضاوت كن (و موقعي كه شاهد و بنيه هم در كار نباشد) آنان را به نام من واگذار كن تا قسم بخورند.

ششم: ابوحمزه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت ميكند كه فرمود: حضرت داود از خداي عليم تقاضا كرد كه يكي از قضيه هاي آخرت را به او ارائه كند؟

خداي سبحان وحي كرد: اين موضوعي كه تو از من درخواست نمودي احدي از خلق خود را بر آن آگاه ننموده ام و سزاوار نيست كه غير از من بدين نحو قضاوت نمايد.

امام باقر عليه السلام مي فرمايد: حضرت داود عليه السلام درباره ي اين موضوع سه مرتبه دعا كرد. جبرئيل آن حضرت آمد و گفت: يا داود! يك موضوعي را از خداي خود سؤال كردي كه هيچ كس از خلق خدا اين سؤال را نكرده اند و سزاوار نيست كه غير از خداي عليم كسي بدين نحو قضاوت نمايد. بدان كه خداي توانا دعاي تو را مستجاب كرد و آن چه كه تقاضا كردي



[ صفحه 81]



به تو عطا نمود.

يا داود! فردا دو نفر متخاصمين كه قضيه ي آنان از قضاياي آخرت است نزد تو مي آيند.

موقعي كه صبح شد و حضرت داود عليه السلام در مجلس خود نشست پيرمردي كه دامن جواني را گرفته بود نزد آن بزرگوار آمد و خوشه ي انگوري در دست آن جوان بود.

آن پيرمرد گفت: يا نبي الله! اين جوان داخل باغ من شده و درخت انگور مرا خراب كرده و اين خوشه ي انگور را بدون اجازه ي من برگرفته.

حضرت داود عليه السلام به آن جوان فرمود: اين پير مرد چه مي گويد؟!

آن جوان اقرار كرد كه اين عمل را انجام داده.

خداي جهان به حضرت داود وحي كرد: اگر من يكي از قضيه هاي آخرت را براي تو كشف نمايم و تو به وسيله ي آن بين اين پيرمرد و جوان قضاوت كني دل تو طاقت تحمل اين قضاوت را ندارد و امت تو به يك چنين قضاوتي رضايت ندارند.

اين پيرمرد پدر اين جوان را در ميان باغش كشت و باغ او را غصب نمود و مبلغ چهل هزار (40000) درهم از او تصاحب كرده و آن پول را در يك گوشه ي باغ خود دفن نموده است.

شما شمشيري به دست اين جوان بده و دستور بده تا گردن اين پيرمرد را بزند و باغ اين جوان را به خودش تحويل بده.

و به او بگو: فلان موضع باغ را حفر نمايد و پول خود را اخذ كند!!



[ صفحه 82]



حضرت داود عليه السلام از استماع اين قضيه دچار تعجب و تفكر گرديد، علماء و دانشمنداني كه از اصحاب آن حضرت به شمار مي رفتند در اطراف آن بزرگوار اجتماع نمودند، حضرت داود ايشان را از قضاوت خداي عليم آگاه كرد و حكم خدا را به نحوي كه به آن حضرت وحي شده بود اجرا نمود!!

صدوق در كتاب من لايحضر از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: قاضيان چهار صنفند كه سه دسته از آنان از اهل جهنم و يكدسته از ايشان اهل بهشت خواهند بود:

1- مردي كه بداند و به ظلم و جور قضاوت كند اهل جهنم خواهند بود.

2- مردي كه نداند و به ظلم و ستم قضاوت نمايد اهل جهنم است.

3- مردي كه نداند و به حق قضاوت نمايد اهل جهنم است.

4- مردي كه بداند و به حق قضاوت كند اهل بهشت خواهد بود.

هفتم: محمد بن مسلم از حضرت باقرالعلوم عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: موقعي كه خداي توانا عقل را خلق كرد از او خواست تا سخن بگويد، آنگاه به وي فرمود: جلو بيا! جلو آمد. پس از آن به او فرمود: عقب برو! عقب رفت.

بعد از آن خداي سبحان فرمود: به عزت و جلال خودم قسم خلقي را نيافريدم كه از تو نزد من محبوبتر باشد و تو را تكميل نمي كنم مگر براي آن كسي كه او را دوست داشته باشم



[ صفحه 83]



آيا نه چنين است كه من تو را امر و نهي مي نمايم، تو را عقاب مي كنم و به تو ثواب مي دهم.

نگارنده گويد: عقل را چگونه بايد تعريف كرد، يعني اگر از ما سؤال كنند: عقل را معرفي كنيد چه جوابي بگوئيم تا در نتيجه معلوم شود چه اشخاصي عقل دارند و چه افرادي فاقد آنند؟

در اصول كافي، صفحه ي (11) مي نگارد: از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله تقاضا شد كه عقل را معرفي كند؟ آن برگزيده ي خدا فرمود:

العقل ما عبد به الرحمان واكتسب به الجنان.

يعني عقل آن است كه خداي عالم بوسيله ي آن مورد پرستش قرار گيرد و بهشت بواسطه ي آن شب كسب شود.

از آن بزرگوار سؤال كردند: آيا معاويه عقل نداشت؟! فرمود: آن شيطنتي است شبيه به عقل.

هشتم در اصول كافي از سعد از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه به سعد فرمود: اي سعد! قرآن را ياد بگيريد، زيرا قرآن فرداي قيامت با بهترين صورت خواهد آمد و مردم به آن نظر خواهند كرد.

در آن روز تعداد صفهاي مردم به يكصد و بيست هزار (120000) صف خواهد رسيد كه هشتاد هزار (80000) صف آنان از امت حضرت محمد صلي الله عليه وآله و چهل هزار (40000) صف از ساير امت ها خواهند بود.

قرآن مجيد در آن روز به شكل مردمي به صف مسلمين عبور مي نمايد و سلام مي كند، مسلمانان به او نگاه مي كنند و مي گويند،



[ صفحه 84]



لا اله الا الله الحيكم الكريم!! اين مرد از مسلمين است، ما او را به صفت و علامتش مي شناسيم. اين مرد درباره ي قرآن از ما بيشتر جد و جهد مي كرد، بدين لحاظ است كه آن نور و جمال و كمالي كه به او عطا شده به ما نصيب نشده است!

بعد از آن قرآن كريم به گروه شهداء عبور مي كند و ايشان به او مي نگرند و مي گويند: لا اله الا الله الرب الرحيم! اين مرد از شهداء است و ما او را به صفات نيك مي شناسيم اين شهيد از شهداي دريا به شمار مي رود، به دين جهت است كه اين نيكوئي و فضيلت به وي داده شده و به ما عطا نشده است!

آن گاه قرآن عظيم عبور مي كند تا به شكل شخص شهيدي از نزد شهيدان دريا مي گذرد. شهداء دريا به او نگاه مي كنند و تعجب زيادي نموده مي گويند: اين شخص از شهيدان دريا به شمار مي رود، ما او را به علائم و صفات مي شناسيم، آن جزيره اي كه وي در آن اصابت كرده از لحاظ خوف و ترس بزرگتر از آن جزيره اي است كه ما در آن اصابت نموده ايم، از اين نظر است كه آن نور و جمالي كه به او عطا گرديده به ما عطا نشده است!!

پس از آن قرآن مجيد عبور مي نمايد تا به صورت پيغمبر مرسلي به صف انبياء و پيامبران مي گذرد. پيغمبران به او نظر مي نمايند و فوق العاده تعجب نموده مي گويند: لا اله الا الله الحليم الكريم!! اين مرد پيغمبر مرسلي است كه ما او را كاملا مي شناسيم و فضيلت زيادي به او عطا گرديده است!

حضرت باقرالعلوم عليه السلام مي فرمايد: پس از اين جريان است كه پيامبران به حضور حضرت محمد صلي الله عليه وآله مي آيند



[ صفحه 85]



و به آن برگزيده ي خدا مي گويند: اين چه كسي است؟!

رسول خدا مي فرمايد: شما او را نمي شناسيد؟

در جواب مي گويند: ما او را نمي شناسيم، اين شخص از آن اشخاصي است كه خدا بر او غضب ننموده است.

پيامبر اكرم مي فرمايد: اين حجت خدا است بر بندگانش بعد از اين جريان است كه قرآن مجيد سلام مي كند و از نزد آنان مي گذرد تا به شكل ملك مقربي به صف ملائكه مي رسد. ملائكه به او نگاه مي كنند و تعجب بسيار مي نمايند، همينكه فضيلت او را مشاهده مي كنند اين موضوع به نظر آنان خيلي بزرگ مي آيد!

آن گاه مي گويند: خداي ما بلندمرتبه و مقدس است.

اين بنده از ملائكه به شمار مي رود و ما او را مي شناسيم، اين بنده از لحاظ مقام از همه ي ملائكه به خدا نزديك تر است، بدين جهت است كه وي داراي جمال و نورانيتي است كه ما نيستيم.

آن گاه قرآن عظيم از آنان مي گذرد تا نزد خداي سبحان مي رسد و در زير عرش سجده خواهد كرد، در همين موقع است كه خداي رؤف به قرآن مي فرمايد: اي حجت من در زمين و اي كلام صادق و ناطق من! سر خود را بلند كن و از من سؤال كن تا به تو عطا نمايم و شفاعت كن تا من شفاعت تو را قبول كنم!

در همين موقع است كه قرآن عظيم سر خود را بلند مي كند و خداي عليم به او مي فرمايد: بندگان مرا چگونه ديدي مي گويد: پروردگارا! بعضي از بندگانت مرا نگاهداري و محافظت نمودند و حكمي از احكام مرا ضايع نكردند و بعضي



[ صفحه 86]



از آنان مرا ضايع كردند، حق مرا سبك شمردند، مرا تكذيب نمودند و من حجت تو هستم بر جميع خلق تو.

خداي سبحان مي فرمايد: به عزت و جلال خودم قسم من در اين روز بهترين ثوابها را (به آن افرادي كه حق تو را ادا كرده اند) مي دهم و دردناكترين عذابها را (به آن اشخاصي كه تو را ضايع و تكذيب نمودند) نصيب خواهم كرد. پس از اين جريان است كه قرآن سر خود را به جانب ديگر برمي گرداند.

راوي مي گويد: به حضرت باقرالعلوم عليه السلام عرض كردم: قرآن به چه صورتي برمي گردد؟

فرمود: به صورت مردي كه حال او تغيير كرده باشد در همين موقع است كه اهل محشر او را مي بينند.

در آن روز قرآن نزد شخصي از شيعيان ما كه او را در دنيا مي شناخته و به وسيله ي آن با مخالفين مجادله و مباحثه مي كرده مي آيد و مي گويد: مرا نمي شناسي! آن شيعه به او نگاه مي كند و مي گويد: من تو را نمي شناسم. آنگاه قرآن به همان شكلي كه قبلا بوده برمي گردد و مي گويد: باز هم مرا نمي شناسي؟

مي گويد: چرا.

قرآن مي گويد: من همان قرآني هستم كه شبها تو را دچار بيداري كردم و زندگي تو را دچار عسرت نمودم، درباره ي من سخناني شنيدي بدان كه هر تاجري نتيجه ي تجارت خود را خواهد گرفت و من (كه نتيجه ي تجارت تو هستم) امروز پشتيبان تو مي باشم.

بعد از اين گفتگوها است كه قرآن مجيد آن شيعه ي ما را به جانب خداي رؤف مي برد و مي گويد: پروردگارا! اين بنده ي تو است و تو او را بهتر مي شناسي، اين بنده ي تو درباره ي من



[ صفحه 87]



رنج فراوان برده، مرا مواظبت كرده، به وسيله ي من با دشمنان عداوت ورزيده، بواسطه ي من حب و بغض ورزيده.

در همين موقع است كه خداي رؤف مي فرمايد: اين بنده ي مرا داخل بهشت كنيد و حله اي از حله هاي بهشتي به او بپوشانيد و تاجي بر سر او بگذاريد!

همين كه وي را بدين خلعت ها سرفراز كردند او را به قرآن عرضه مي كنند و به قرآن مي گويند: آيا نسبت به اين اكرامي كه بدوست تو شد راضي هستي؟

قرآن مي گويد: بار خدايا! من اين اندازه نعمت و خلعت را براي او قليل و اندك مي دانم همه ي خيرها را به او عطا فرما! خداي رؤف مي فرمايد: به عزت و جلال خودم قسم من در اين روز پنج نعمت بزرگ بلكه بيشتر از آن را به او و افرادي كه نظير او باشند عطا مي نمايم:

1- آگاه باشيد كه اينان هميشه جوانند و پير نخواهند شد.

2- اينان دائما صحيح و سالمند و مريض نمي شوند.

3- ايشان همه وقت غني و بي نيازند و هرگز فقير نخواهند شد.

4- اينان هميشه مسرور و خوشحالند و محزون و مغموم نمي گردند.

5- ايشان هميشه زنده اند و هرگز نخواهند مرد.

امام باقر عليه السلام پس از اين سخنان اين آيه شريفه را تلاوت كرد:



[ صفحه 88]



لايذوقون فيها الموت الا الموتة الاولي [1] .

راوي گويد: به حضرت امام محمد باقر عليه السلام گفتم: آيا قرآن كريم مي تواند تكلم كند؟!

امام عليه السلام لبخندي زد و فرمود: خدا شيعيان ضعيف ما را رحمت كند زيرا ايشان اهل تسليم هستند، آن گاه فرمود: آري اي سعد! نماز هم سخن مي گويد، نماز يك صورت دارد و يك خلقت، نماز امر و نهي مي كند.

سعد مي گويد: من از شنيدن اين موضوع رنگم تغيير كرد و گفتم: من اين مطلب را نمي توانم در ميان مردم بگويم؟!

امام عليه السلام فرمود: آيا منظور از كلمه ي مردم غير از شيعيان ما هستند؟ كسي كه حق نماز را نشناسد حق ما را نشناخته.

آنگاه به من فرمود: اي سعد! آيا كلام قرآن را (كه مي گويد: نماز هم سخن مي گويد) به گوش تو برسانم؟

گفتم: آري درود خدا بر تو باد!

حضرت باقر اين آيه را تلاوت فرمود:

ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر [2] .

منظور از نهي: كلام و سخن گفتن است و منظور از: فحشاء و منكر مرداني هستند و منظور از ذكر خدا كه بزرگتر



[ صفحه 89]



است ما خانواده ايم.

نهم: حنان از پدر خود از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت مي كند كه فرمود: كعبه ي معظمه از (بوي بد) نفسهاي مشركين به خداي توانا شكايت كرد. خداي عليم به او وحي كرد: آرام باش! حتما من در عوض اينگونه افراد گروهي را به وجود مي آورم كه (دهان و دندان هاي خود را) به وسيله ي چوبها و شاخه هاي درخت (اراك) تميز و نظيف خواهند كرد.

موقعي كه خداي توانا حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله را مبعوث نمود بوسيله ي جبرئيل به آن حضرت وحي كرد كه (دهان و دندانهاي خود را) مسواك و خلال نمايد.

نگارنده گويد: چون موضوع مسواك كردن از لوازم و موجبات صحت و تندرستي انسان به شمار مي رود لذا مناسبت بسياري دارد كه ما قسمتي از فوائد مسواك كردن را از نظر خوانندگان محترم بگذرانيم:

صدوق در كتاب خصال از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: پيامبر عظيم الشأن اسلام در ضمن وصاياي خود به حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام فرمود:

يا علي! سه چيز است كه حافظه ي انسان را زياد مي نمايد و مرض را از بين مي برد: كندر، مسواك نمودن، تلاوت قرآن

نيز در كتاب سابق الذكر روايت مي كند كه پيمبر خدا صلي الله عليه وآله به حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام فرمود: در مسواك كردن دوازده خصلت وجود دارد:

1- سنت پيغمبر است 2- دهان را پاكيزه مي كند 3- نور چشم را زياد مي نمايد 4- خدا را خوشنود مي كند 5- دندان ها را



[ صفحه 90]



سفيد مي نمايد 6- چرك دندان ها را از بين مي برد 7- لثه را محكم مي نمايد 8- اشتها را زياد مي كند 9- بلغم را از بين مي برد 10- نيروي حافظه را قوي مي كند 11- حسنات را دو برابر مي نمايد 12- ملائكه را خوشحال مي كند.

دكتر تومانيانس مسيحي در كتاب بهداشت در دين اسلام مي نويسد: بايد دانست غرض از مسواكي كه حضرت محمد صلي الله عليه وآله فرموده مسواك معمولي امروز نيست، زيرا مسواكي كه امروزه استعمال مي شود ضررش زيادتر از نفع آن است، چه آن كه خشن است و بعلاوه گرده هاي دندان به اندازه اي محرك است كه ميناي دندان ها را به كلي از بين برده و عاج را ظاهر مي سازد و چون مينا براي حفظ دندان نهايت لزوم را دارد هر وقت از بين رفت دندان هم بالطبع فاسد و كم كم خورد شده بكلي ريخته و از بين مي رود، همچنين اغلب خميردندان ها گرده هاي دندان و لثه را به اندازه اي مي سوزاند كه گوشت آن ها بكلي فاسد مي شود.

مخصوصا جوانان امروز كه در هر كاري جنبه ي افراط و تفريط دارند تا در درجه اي با مسواك و خميردندان لثه را مي سايند كه خود روز به روز حس مي كنند دندان و لثه ي آنان خرابتر گرديده ولي با وجود اين خيال مي كنند كم سائيده اند و باز در تكرار عمل مي كوشند، آن هم در اول صبح قبل از اين كه لقمة الصباحي ميل نمايند.

در صورتي كه بايد اين كار را بعد از صبحانه خوردن بجا آورند تا خورده هاي غذاي صبح از ميان دندانهايشان خارج گردد و توليد امراض تازه تري نشود و... در سه موقع بايد



[ صفحه 91]



دندان ها مسواك شوند:

اول: قبل از استعمال غذا تا ميكروب و كثافات وارد بدن نشوند چنانكه حضرت پيغمبر اسلام صلي الله عليه وآله دستور داده كه در موقع گرفتن وضو دندان ها را با آب شستشو دهند.

دوم: بعد از صرف غذا تا مواد خوراكي از بين دندان ها خارج و برطرف گردد. در اين خصوص شارع مقدس اسلام دستور داده كه:

استاكوا عرضا بالاراك

يعني دندان ها را از طرف عرض با چوب اراك مسواك نمائيد!

مقصود از اين فرمايش آن است كه همه نوع چوبي براي مسواك استعمال نكنند كه براي دندان ضرر داشته باشد و مينا را از بين ببرد، چه بديهي است كه چوب اراك آن موقع بهترين چوبها براي اين كار بوده است [3] و همچنين غرض از مسواك كردن از طرف عرض دندان آن است كه تمام غذائي كه در ميان دندانها است خارج شود چه از طول مسواك كردن اين خاصيت را كمتر دارد.

سوم: براي سفيد نگاه داشتن دندانها و بدين لحاظ است كه بعد از مسواك كردن پس از صرف خوراك و تميز شدن دندان دستور داده مقداري نمك بر روي دندان ها بمالند.



[ صفحه 92]




پاورقي

[1] سوره ي دخان، آيه (56) يعني مرگ را در بهشت نمي چشند مگر موت اول را - مؤلف.

[2] سوره ي عنكبوت، آيه ي (44) يعني حقا كه نماز از فحشاء و منكرات جلوگيري مي نمايد و ذكر خدا بزرگتر است مؤلف.

[3] فرنگيان و فرانسويان مي گويند: درخت اراك درخت حضرت محمد صلي الله عليه وآله است، زيرا آن حضرت امت خود را مأمور كرده كه با چوب اراك مسواك نمايد - مؤلف.