بازگشت

جريان شهادت


محمد بن يعقوب كليني در كتاب كافي از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: پدرم مبتلا به مرض شديدي شد كه بيشتر مردم خائف و ترسان گرديدند و اهل بيت آن بزرگوار همه گريان شدند.

پدر بزرگوارم فرمود: من به وسيله ي اين مرض از دنيا نخواهم رفت، زيرا دو نفر نزد من آمدند و مرا از اين موضوع آگاه كردند، و آن حضرت شفا يافت و مدتي بسلامت بود.

پس از اين جريان بود كه حضرت جعفر صادق عليه السلام را خواست و به آن بزرگوار فرمود: گروهي از اهل مدينه را حاضر كن! وقتي من آنان را حاضر نمودم به من فرمود: اي جعفر! موقعي كه من از دنيا رفتم مرا غسل مي دهي، كفن مي كني كفن مرا سه جامه قرار مي دهي كه يكي از آن ها همان ردائي است كه با آن نماز جمعه به جاي مي آورم و ديگري آن پيراهني كه خودم مي پوشيدم.

آن گاه فرمود: عمامه هم به سرم ببند ولي آنان را از آن سه كفن حساب منماي! به جاي لحد من زمين را مي شكافي! زيرا من چاق و فربهم و در زمين مدينه نمي توان لحد براي من ساخت قبر مرا به قدر چهار انگشت از زمين بلندتر مي كني! آب بر قبر من مي ريزي!

آن گاه حضرت باقر عليه السلام اهل مدينه را بر گفته هاي خود شاهد و گواه گرفت. موقعي كه مردم مدينه از حضور حضرت باقرالعلوم عليه السلام مرخص شدند امام صادق عليه السلام به پدر



[ صفحه 156]



خود گفت: آن چه را شما مي فرمودي من انجام مي دادم بنابراين احتياجي به گواه نبود؟!

حضرت باقرالعلوم فرمود: اي فرزند عزيزم! من اهل مدينه را بدين لحاظ گواه گرفتم كه تو وصي من هستي تا در امر امامت با تو منازعه نكنند.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: به پدرم گفتم: من امروز شما را از همه سالمتر مي بينم و مرضي در وجود مقدس تو مشاهده نمي كنم؟

فرمود: آن دو نفري كه در مرض قبلي به من گفتند: صحت مي يابي نزد من آمدند و راجع به اين مرض گفتند: به عالم بقاء رحلت مي نمائي.

بنابر روايت ديگري فرمود: اي فرزند! مگر نشنيدي كه حضرت علي بن الحسين عليهماالسلام (پدر بزرگوارم) از پشت ديوار مرا صدا زد و فرمود: اي محمد! زود باش كه ما در انتظار تو هستيم؟

در كتاب بصائر الدرجات از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: من در شب وفات پدر بزرگوارم به حضور آن برگزيده ي خدا رفتم كه با آن حضرت سخن بگويم.

ناگاه ديدم به من اشاره كرد: دور شو! در آن موقع آن حضرت با شخصي راز و نياز داشت كه من او را نمي ديدم و يا اين كه با خداي خود مناجات مي كرد. بعد از ساعتي كه نزد آن حضرت رفتم فرمود:اي فرزند عزيز! من امشب اين دار فاني را وداع خواهم كرد و برياض قدس ارتحال خواهم نمود. امشب همان شبي است كه حضرت رسالت صلي الله عليه وآله به عالم بقاء رحلت



[ صفحه 157]



نمود. الساعه پدرم حضرت علي بن الحسين عليهما السلام شربت آبي به من داد تا آشاميدم و مرا به ملاقات پروردگارم بشارت داد.

قطب راوندي از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: وقتي شب وفات پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرارسيد و حال آن بزرگوار ديگرگون شد دو مرتبه فرمود: اين آب وضو را كه همه شب نزديك رختخواب آن برگزيده ي خدا مي گذاشتند دور بريزيد!!

مردم اين طور گمان كردند كه آن حضرت اين سخن را از لحاظ بي هوشي مي گويد.

ولي موقعي كه من رفتم آن آب را دور بريزم ديدم موشي در ميان آن آب افتاده و آن بزرگوار به نور امامت آن را ديده بود.

نيز در كتاب سابق الذكر روايت مي كند كه حضرت باقرالعلوم عليه السلام مبلغ هشتصد (800) درهم از براي تعزيه و ماتم خود از مال خويش وصيت كرد.

و نيز در كتاب نام برده از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: پدرم حضرت باقرالعلوم به من فرمود:اي جعفر! مقداري از مال مرا از براي ندبه كنندگان وقف مي كني كه تا مدت ها در موسم حج براي من گريه و زاري كنند، رسم ماتم و عزاداري را تجديد نمايند و بر مظلوميت من گريه كنند.

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد: موقعي كه وفات حضرت امام محمد باقر نزديك شد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را خواست و به آن بزرگوار فرمود: امشب



[ صفحه 158]



همان شبي است كه به من وعده (شهيد شدن) داده شده. امام باقر عليه السلام اسم اعظم خدا و ميراثهاي پيامبران و شمشير را به حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله تسليم نمود و به آن بزرگوار فرمود: چقدر درباره ي شيعيان به تو سفارش كنم؟

حضرت صادق گفت: به خدا قسم نمي گذارم كه آنان به احدي محتاج شوند.

حضرت باقر به امام صادق فرمود: طولي نمي كشد كه زيد بعد از من ادعاي امامت مي كند ولي تو او را واگذار و با وي درباره ي امر امامت نزاع منماي! زيرا كه عمر او كوتاه است.

محمد بن يعقوب كليني از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: مردي كه چند ميل از مدينه ي طيبه دور بود در عالم خواب ديد كه به وي گفتند: برو بر بدن امام محمد باقر كه ملائكه او را در بقيع غسل مي دهند و نماز بگذار.

نيز در كتاب سابق الذكر روايت مي كند: موقعي كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام از اين جهان رحلت كرد حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله دستور داد تا همه شب در آن اطاقي كه حضرت باقر وفات يافته بود چراغي برافروزند.

مرثيه اي در مصيبت حضرت باقر عليه السلام



چو زين العابدين رخت از جهان بست

كشيد از آستين نو باوه اش دست



خديو باطن و سلطان ظاهر

كه آن شه را محمد خواند باقر



جهان سوم و سلطان پنجم

فروغ آفتاب و ماه و انجم





[ صفحه 159]





همي نزديك رأي دور بينش

علوم اولين و آخرينش



بدستش ماسوا را رشته ي عمر

جهان را خرم از وي كشته ي عمر



زنخل جاه او يك شاخه طوبي

كمين دربان درگاهش كروبي



چنان سبز از كرامت بود نخلش

كه شاهد بر امامت شد درختش



به چشم جابر جعفي از آن شاه

شبي بشكافت سقف خانه آن گاه



زگردون بر زمين شد نور نزديك

چه دارد منكرش جز بخت تاريك



عجب نبود كه غير از فصل انگور

ربود از صله كورا بود مقدور



كند ارض آسمان و آسمان ارض

چنين شه را پرستيدن بود فرض



عدوي آن ولي خاص معبود

هشام آن زاده ي عبدالملك بود



بقتلش گرچه باعث آن پليد است

ولي قاتل ابراهيم وليد است



به استمداد چرخ و ياري دهر

خورانيد آن جهان جاه را زهر



شود تا تلخ شهد جان بكامش

زكين بنمود زهر اندر طعامش





[ صفحه 160]





زبعد چند روز آن شاه مسموم

همي از زندگاني گشت محروم



چه شد جان دادنش نزديك از درد

وصيت با هواداران چنين كرد



كه چون دادند غسل از غم تنش را

نمايندش كفن پيراهنش را



جز آن شاه دل آگاه وفاكيش

كفن ننموده كس پيراهن خويش