بازگشت

عبدالله بن ابي يعفور


در كتاب رجال از صادق آل محمد صلي الله عليه وآله روايت مي كند كه فرمود: من كسي را نيافتم كه وصيت مرا قبول و امر مرا اطاعت كند مگر عبدالله بن ابي يعفور.

نيز در كتاب سابق الذكر از زيد بن ابي اسامه روايت مي كند كه گفت: من براي وداع نزد حضرت صادق عليه السلام رفتم، آن بزرگوار به من فرمود: اي زيد! شما را با مردم چكار كه ايشان را به پدرم (حضرت باقر عليه السلام) نسبت مي دهيد!؟

به خدا قسم من احدي را نيافتم كه امر مرا اطاعت نمايد و به قول من عمل كند مگر يك مرد كه خدا او را رحمت كند و او عبدالله ابن ابي يعفور است، زيرا من به وي امر مي كنم و سفارش مي نمايم و او امر مرا متابعت و قول مرا عمل مي كند.

محدث قمي در كتاب كناو القاب راجع به ابن ابي يعفور مي نگارد: روايت شده: در زمان عبدالله بن ابي يعفور (اختلافي پيش آمد) كه لازم شد وي درباره ي آن شهادت دهد، لذا نزد ابويوسف (كه قاضي آن زمان بود) رفت و شهادت داد.



[ صفحه 172]



ابويوسف گفت: يابن ابي يعفور! تو خطائي نكرده اي كه آن را به رخ تو بكشم، تو همسايه ي من هستي و من تو را راستگو شناخته ام، من مي دانم كه تو قائم الليل (يعني نماز شب خوان) هستي فقط براي يك خصلت است كه من شهادت تو را قبول نمي كنم.

عبدالله بن ابي يعفور گفت: چه خصلتي؟!

ابويوسف گفت: آن اين است كه تو به مذهب ترفض (يعني شيعه) مايل هستي.

ابن ابي يعفور پس از شنيدن اين سخن به قدري گريه كرد كه اشك چشمش بريش مباركش جاري شد و گفت: اي ابويوسف! تو مرا به گروهي نسبت دادي كه مي ترسم من از ايشان نباشم.

وفات ابن ابي يعفور در زمان امامت حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه وآله واقع شد.