بازگشت

تايخ تولد و درگذشت امام باقر


دراعلام الوري طبري ص 259 مي نويسد حضرت باقر عليه السلام در سال پنجاه و هفت هجري روز جمعه اول ماه رجب متولد شد بعضي سوم صفر گفته اند و در سال صد و چهارده در ماه ذيحجه از دنيا رفت بعضي در ماه ربيع الاول نيز گفته اند كه پنجاه و هفت سال عمر كرد. مادرش بنام ام عبدالله دختر امام حسن بود.

مدت چهار سال با جدش حسين عليه السلام و سي و نه سال [1] با پدر بزرگوارش حضرت علي بن الحسين و هجده سال نيز مدت امامتش بود.

مدت امامت آن جناب مصادف با بقيه حكومت وليد بن عبدالملك و بعداز او سليمان بن عبدالملك وعمر بن عبدالعزيز و يزيد بن عبدالملك و هشام ابن عبدالملك در هنگام حكومت هشام از دنيا رفت.

در بصائر الدرجات ج 10 ص 9 مي نويسد سدير گفت از حضرت صادق شنيدم مي فرمود پدرم سخت مريض شد به طوري كه ما بر او بيمناك شديم. يكي از بستگان كنار بالينش شروع به گريه كرد پدرم چشم باز نموده فرمود من از اين بيماري نمي ميرم. دو نفر آمدند و به من گفتند تو از اين بيماري نخواهي مرد امام صادق فرمود پدرم خوب شد و مدتي زندگي كرد.

بالاخره روزي با كمال صحت كه هيچ بيماري نداشت به من فرمود پسرم آن دو نفر كه در فلان بيماري به من گفتند نمي ميري پيش من آمده گفتند فلان روز



[ صفحه 150]



از دنيا خواهي رفت. فرمود در همان روز از دنيا رفت.

از بصائر حضرت صادق عليه السلام فرمود من در آن موقعي كه پدرم از دنيا رفت حضور داشتم به من سفارش هايي راجع به غسل و كفن و دفن نمود. عرض كردم بابا از روزي كه بيمار شده اي مثل امروز چهره ات نيكو درخشان نبوده و هيچ اثر از مرگ در شما ديده نمي شود.

فرمود پسرم نشنيدي علي بن الحسين از پشت اين ديوارها صدا زد محمد! عجله كن بيا.

از خرايج نقل مي كند كه هشام بن سالم از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود در شب در گذشت پدرم حضرت باقر به من فرمود پسرم امشب شب در گذشت من است آب وضوء نزديك بسترش بود فرمود آن آب را بريزيد. ما خيال كرديم از شدت تب مي گويد فرمود پسرم آب را بريز همين كه ريختم از داخل آن موشي افتاد.

دركافي- حماد بن عثمان از حضرت صادق نقل كرد كه فرمود پدرم در بيماري خود فرمود پسر چند نفر از قريش را بياور تا آن ها را شاهد بگيرم من چند نفر را آوردم در حضور آن ها فرمود پسرم جعفر. وقتي من از دنيا رفتم مرا غسل ده و كفن كن قبرم را چهار انگشت بلند كن و آن را با آب تر كن.

بعد از رفتن آن چند نفر عرض كردم پدرم اگر به خودم مي فرمودي اين كارها را مي كردم احتياج به آوردن اين گواهان نبود. فرمود خواستم در اين مورد با تو كسي منازعه نكند (ممكن است همان انجام غسل و كفن باشد كه خود از دلائل امامت است)

در كافي است- از زراره گفت حضرت باقر وصيت كرد هشتصد درهم در عزاداريش خرج كنند اين عمل را سنت پيغمبر مي دانست زيرا حضرت رسول در شهادت جعفر فرمود براي خانواده اش ترتيب غذا بدهيد كه آنها مشغول به عزاي خود هستند.

در كافي- ابو جعفر فراء گفت يكي از دندانهاي حضرت باقر عليه السلام



[ صفحه 151]



كنده شد آن را در دست گرفته خدا را ستايش نمود و به فرزندش حضرت صادق فرمود وقتي من از دنيا رفتم اين دندان را هم با من دفن كن پس از مدتي دندان ديگري كنده شد باز در دست گرفت گفت الحمد الله و به حضرت صادق سفارش سابق را نمود.

در مناقب ص 338 ج 3 مي نويسد حضرت باقر از طرف پدر و مادر هاشمي و علوي و فاطمي بود زيرا او اول كسي بود كه آميخته از نژاد امام حسن و امام حسين محسوب مي شد چون مادرش ام عبدالله دختر امام حسن عليه السلام بود كه راستگوترين و نيكوترين و باگذشت ترين زنان به شمار مي رفت.

دعوات راوندي مي نويسد حضرت باقر فرمود مادرم كنار ديواري نشسته بود ناگاه ديوار مشرف به خرابي شد كه ما صداي شديد انهدام آن را شنيديم در اين موقع مادرم با دست اشاره كرده فرمود (لاو حق المصطفي) نه به حق محمد مصطفي خدا اجازه خراب شدن به تو نداده ديوار همانطور معلق ايستاد تا مادرم رد شد پدرم صد دينار صدقه داد.

روزي حضرت صادق عليه السلام نام آن بانو را برده فرموده چنان شخصيت راستگو و درست كرداري بود كه در ميان فرزندان امام حسن عليه السلام چون او نيامده.

در مناقب مي نويسد نام حضرت باقر محمد و كنيه اش ابوجعفر بود كه كنيه ديگري نداشت و ملقب به باقر.

مادرش فاطمه كه كنيه اش ام عبدالله يا ام عبده دختر امام حسن عليه اسلام بود در مدينه روي سه شنبه يا جمعه اول رجب و بعضي سوم صفر سال پنجاه و هفت هجري متولد شد.

با جد خود حضرت حسين سه سال يا چهار سال و با پدر سي و چهار سال و ده ماه يا سي و نه سال بعد از پدر خود نوزده سال يا هجده سال زندگي كرد كه همين مقدار مدت امامتش بوده.



[ صفحه 152]



در مدت امامت آن جناب حكومت به دست وليد بن يزيد و سليمان و عمر ابن عبدالعزيز و يزيد بن عبدالملك و برادرش هشام و وليد بن يزيد و برادرش ابراهيم بود در اول حكومت ابراهيم شهادت يافت ابوجعفر بن بابويه گفته كه آن جناب را ابراهيم بن وليد بن يزيد مسموم كرد و در بقيع مدفون شد.

در مصباح كفعمي مي نويسد هشام بن عبدالملك آن جناب را مسموم نمود در تاريخ غفاري و همچنين سيد بن طاووس در زيارت كبيره مي نويسد كه ابراهيم بن وليد ايشان را مسموم كرد.

در كشف الغمه مي نويسد سه سال قبل از شهادت جدش امام حسين عليه السلام در سوم ماه صفر پنجاه و هفت هجري متولد شد و در سال صد و هفده از دنيا رفت نزديك شصت سال داشت كه سي و چند سال با پدر خود زين العابدين عليه السلام زندگي كرد و در بقيع در همانجا كه پدر و عموي پدرش امام حسن دفن شده بود در قبه معروف بقبه عباس دفن شد.

در كافي ص 182 ج 8 مي نويسد زراره از حضرت باقر نقل كرد كه فرمود در خواب ديدم گويا بر قله كوهي بودم كه مردم از چهار طرف بالا مي آمدند تا پر از جمعيت شد اين جميعت را به آسمان بردند و از هر طرف به زمين مي انداختند جز چند نفري. اين كار تا پنج مرتبه تكرار شد در هر مرتبه همه مي افتادند همان چند نفر باقي مي ماندند قيس بن عبدالله بن عجلان (در روايت رجال كشي ميسر بن عبدالعزيز و عبدالله بن عجلان) جزء اين چند نفر باقيمانده بودند. پس از اين جريان حضرت باقر عليه السلام بيش از پنج سال زندگي نكرد.

كافي ابوبصير گفت از حضرت صادق شنيدم كه فرمود مردي به فاصله چند ميل از مدينه زندگي مي كرد در خواب ديد كه به او گفتند برو نماز بخوان بر بدن حضرت باقر. ملائكه او را در بقيع غسل مي دهند. آن مرد به مدينه آمد ديد حضرت باقر از دنيا رفته.



[ صفحه 153]



كافي ج 3 ص 144 حضرت صادق فرمود پدرم در وصيت خود نوشت او را در سه جامه كفن كنم. ردائي كه زرد رنگ بود و در روزهاي جمعه با آن نماز مي خواند و يك جامه ديگر و پيراهني عرض كردم پدر اين يكي از ننوشته اي فرمود مي ترسم مردم عيبجوئي كنند و بگويند در چهار يا پنج جامه پدرش را كفن نموده ولي بر سرم عمامه اي ببند زيرا عمامه جزء كفن محسوب نمي شود كفن آن چيزي است كه جسد را بپوشاند.

در كافي ص 117 ج 5 يونس بن يعقوب گفت حضرت صادق فرمود پدرم به من سفارش كرد كه از مالم فلان مبلغ را وقف كن تا نوحه سرايان در ايام حج در مني برايم نوحه سرائي كنند.


پاورقي

[1] در مناقب سي و چهارسال و با جدش سه سال نوشته.