بازگشت

مناظرات حضرت باقر


عبدالله بن نافع ارزق مي گفت اگر بدانم در روي زمين كسي هست كه بتواند به من ثابت كند كه علي اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم نكرد بسوي او خواهم رفت. گفتند اگر چه از فرزندانش باشد. گفت مگر در ميان فرزندانش عالم وجود دارد گفتند اين اول ناداني تو است مگر اين خانواده خالي از عالم هست.

پرسيد اكنون عالم آن خانواده كيست. گفتند محمد بن علي بن الحسين. عبدالله بن نافع با گروهي از اصحاب خود به طرف مدينه رفت. اجازه شرفيابي از حضرت باقر خواست به حضرت باقر عرض كردند اين عبدالله ابن نافع است. فرمود مرا چه با او با اينكه او از من و پدرم شب و روز بيزاري مي جويد.

ابوبصيرعرض كرد فدايت شوم او مدعي است اگر كسي روي زمين باشد كه ثابت كند علي عليه السلام اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم روا نداشته پيش او مي روم اگر چه فاصله زيادي با من داشته باشد.

امام فرمود واقعاً براي كشف مطلب آمده اي عرض كرد بلي. به غلامش دستور داد كه بار او را فرود آورد و بگويد فردا بيايد. فردا صبح عبدالله با سران اصحاب خود آمد حضرت باقر نيز اولاد مهاجر و انصار را جمع كرد و با دو جامه به رنگ قرمز روشن بيرون آمد گوئي پاره ي ماهي است. خطبه اي خواند به دين مضمون.

ستايش خدائي راست كه جهان و جمال زيباي موجودات و تمام



[ صفحه 250]



ممكنات را آفريد حمد خدائي را خواب و چرت بر او راه ندارد مالك آسمانها و زمين است...

گواهي مي دهم بر يگانگي خدا و اينكه محمد(ص) بنده و پيامبر اوست او را برگزيد و به راه مستقيم رهنمائي كرد. خدا را سپاس كه ما را مفتخر به نعمت نبوت او گردانيد و امتياز ولايت را به ما داد. گروه فرزندان مهاجر و انصار هر كس منقبتي براي علي عليه السلام در خاطر دارد حركت كند و نقل نمايد.

از جاي حركت كردند هر كدام منقبتي نقل كردند. عبدالله گفت همه اين احاديث را من خود از راوياني كه گفتيد نقل نموده ام ولي علي بعد از حكم قراردادن كافر شد تا بالاخره منتهي شد مناقب به حديث خيبر: لاعطين الرايه غدار جلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرارا غير فرار حتي لا يرجع يفتح الله علي يديه. [1] .

حضرت باقر فرمود درباره اين حديث چه مي گوئي؟ گفت صحيح است هيچ شكي در آن نيست ولي بعد از اين حديث كاري كه موجب كفر او شد انجام داد فرمود مادر به عزايت بنشيند بگو ببينم خدا كه علي را آن روز دوست داشت مي دانست كه علي بعدها نهروانيان را خواهد كشت. يا نمي دانست. گفت مي دانست فرمود علي را دوست داشت كه مطيع فرمانبردار او بود يا دوست داشت با اينكه مخالف و خطا كار بود. گفت دوست داشت كه اطاعتش مي كرد حضرت باقر فرمود اكنون محكوم شدي. عبدالله رافع از جاي حركت كرده و با خود مي گفت(حتي يتبين لكم الخيط الا بيض من الخيط الاسود من الفجر [2] خداوند مي داند مقام رهبري را به كه بدهد.



[ صفحه 251]



خلاصه استدلال اين است كه مي پرسد خدا علي را براي اينكه اطاعت مي كرد دوست داشت قبول مي كند بعد مي فرمايد پس بنابراين تو مي گوئي علي را دوست داشت با اينكه به عقيده تو علي بعدها به واسطه كشتن نهروانيان كافر شد و تمام اعمالش از بين رفت.

كافي ج5 ص311 زيد شحام گفت قتاده بن دعامه خدمت حضرت باقر عليه السلام رسيد فرمود قتاده توفقيه مردم بصره هستي؟ عرض كرد مردم چنين مي گويند. فرمود شنيده ام قران تفسير مي كني؟ عرض كرد بلي. سئوال كردند از روي علم تفسير مي نمائي يا ناداني؟ عرض كرد نه از روي علم. فرمود اگر واقعا از روي علم باشد كه شخصيت با ارزشي هستي من يك سئوال از تو مي كنم. عرض كرد بفرمائيد.

فرمود بگو ببينم خداوند در اين آيه در سوره سبا (وقدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياما آمنين) [3] چه منظوري دارد؟

گفت منظور كسي است كه بازار و توشه و مال سواري حلال قصد زيارت خانه خدا را كند در امان خواهد بود تا به خانواده خود برگردد. فرمود تو را به خدا قسم گاهي اتفاقي نمي افتد كه شخصي به زاد و توشه مركب حلال به جانب مكه روان شود ولي دزدها اموالش را به سرقت ببرند و او را بزنند به طوري كه نابود شود. گفت چرا اتفاق مي افتد.

فرمود اگر قرآن را از پيش خود تفسير كني باعث هلاك خود و ديگران شده اي همچنين اگر از زبان ديگران نقل كني. قتاده! اين آيه مربوط به كسي است كه خارج شود از منزل خود با زاد و توشه و مال سواري حلال قصد اين خانه را بكند ولي عارف به حق ما باشد با دل ما را دوست داشته باشد، چنانچه خداوند در اين آيه اشاره مي كند(فاجعل افئدة من الناس تهوي اليهم) ابراهيم عرض مي كند خدايا دلهاي گروهي ازمردم را متوجه خاندان من بكن منظورش دوست داشتن خانه نيست اگر منظور خانه بود مي فرمود(تهوي اليه) دوست بدارند آن را نه اينكه



[ صفحه 252]



بفرمايد(تهوي اليهم) دوست بدارند آنها را به خدا سوگند منظور از دعاي ابراهيم ما بوديم كه اگر با دل ما را دوست داشته باشند حج آنها قبول مي شود و گرنه قبول نخواهد شد اگر چنين بود آن وقت ازغذاب جهنم در روز قيامت ايمن خواهد. قتاده عرض كرد به خدا ديگر همين طور تفسير خواهم كرد.

فرمود قتاده! منظور قرآن را كساني درك مي كنند كه با آنها صحبت شده و طرف خطاب قرآن هستند. احتجاج ص187- ابوبصير گفت حضرت باقر عليه السلام در مسجد الحرام نشسته بود اطرافش گروهي از ارادتمندان جمع بودند در اين موقع طاووس يماني با چند نفر از اطرافيان خود آمد به امام عرض كرد اجازه مي دهي سوالي بكنم؟ فرمود اجازه داري بپرس. عرض كرد چه وقت يك سوم مردم مردند؟ فرمود اشتباه كردي منظورت اينست كه چه وقت يك چهارم مردم مردند و آن روزي بود كه قابيل هابيل را كشت چهار نفر بودند: آدم، حواء و قابيل، هابيل، در نتيجه يك چهارم از بين رفت عرض كرد صحيح فرموديد من اشتباه كردم. پرسيد كدام يك از اين دو نفر پدر مردم جهان هستند؟ فرمود هيچ كدام نسل مردم از شيث پسر ديگر آدم بود. سئوال كرد چرا نام آدم را آدم نهادند؟ فرمود چون سرشت او را از اديم زمين(قشرزمين) پائين برداشتند. عرض كرد چرا حواء را حواء ناميدند؟ فرمود چون از پهلوي يك شخص حي(زنده) آفريده شد. پهلوي آدم. سوال كرد شيطان را براي چه ابليس ناميدند؟ فرمود چون نا اميد از رحمت خدا شده. بازگفت جن را از چه جهت جن ناميده اند؟

فرمود زيرا آنها ديده نمي شوند. گفت اول دروغي كه در عالم گفته شد چه كسي گفت؟ فرمود شيطان وقتي گفت من از او بهترم من از آتش و او از خاك.

گفت كدام دسته بودند كه شهادت درست دادند ولي دورغ مي گفتند. فرمود منافقين. آن موقعي كه گفتند ما گواهيم بر اينكه تو پيامبري. خداوند در اين آيه مي فرمايد(اذا جائك المنافقين قالو انشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون) [4] .



[ صفحه 253]



سئوال كرد كدام پرنده بود كه فقط يكبار پريد و ديگر نخواهد پريد؟ خداوند جريان آن را در قرآن ذكر كرده فرمود طور سيناء خداوند آن را پرواز داد بر روي بني اسرائيل بطوري كه با پرخود برسرشان سايه افكند داراي انواع عذاب بود به همين قسمت اشاره مي كند آيه قرآن(و اذنتقنا الجبل فوقهم كانه ظله وظنوا انه واقع بهم. [5] .

گفت كدام فرستاده خدا بود كه از جن و بشر و ملائكه نبود خداوند او را فرستاد و در قرآن ذكر شده. فرمود كلاغ موقعي كه قابيل برادر خود را كشته بود و نمي دانست چگونه بدن او را پنهان كند خداوند مي فرمايد فبعث الله غرابا يبحث في الارض ليريه كيف يواري سواة اخيه) خداوند كلاغي را فرستاد تا زمين را بكاود در نتيجه پسر آدم متوجه شد جثه برادرش را چگونه دفن نمايد.

گفت چه كسي بود كه هم نوعان خود را بيم داد و برحذر داشت با اينكه از بشر و جن و ملائكه هم نبود در قرآن داستانش ذكر شده. فرمود همان مورچه اي كه گفت(يا ايتها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون) [6] مورچه ها وارد لانه خود شويد مبادا سليمان و سپاهش شما را لگد مال كنند آنها نمي فهمند.

گفت به چه كسي دروغ ببستند با اينكه از جن و بشر و ملائكه نبود و در قرآن نيز ذكر شده فرمود همان گرگي كه برادران يوسف گفتند يوسف را دريده.

باز پرسيد كدام چيز بود كه كمش حلال ولي زيادش حرام بود فرمود نهر طالوت كه خداوند مي فرمايد(الا من اغترف غرفة بيده) مگر كسي كه يك مشت آب بردارد. گفت بگو كدام صلوة است كه بدون وضو خوانده مي شود و كدام روزه است كه خوردن و آشاميدن آن را باطل نمي كند فرمود صلوة بدون



[ صفحه 254]



وضو همان صلوات بر پيامبر فرستادن است و اما روزه. اين آيه است (اني نذرت للرحمن صوما فلن الكم اليوم انسيا [7] .

گفت بفرمائيد چيست زياد و كم مي شود و چيست كه فقط زياد مي شود و كم نمي شود و چيست كه كم مي شود و زياد نمي شود؟

فرمود آنچه زياد و كم مي شود ماه است و آنچه زياد مي شود و كم نمي شود دريا است و چيزي كه كم مي شود و زياد نمي گردد عمر است.

كافي ج4 ص239- زراره گفت روزي امام باقر عليه السلام جامه به خود پيچيده بود نشسته بود رو به قبله منهم در كنار آن جناب بود فرمود نگاه كردن به قبله صواب دارد مردي از ناحيه بجيله به نام عاصم بن عمر آمد.

به حضرت باقرعرض كرد كه كعب الاحبار مي گفت كعبه هر روز بيت المقدس را سجده مي كند شما چه مي فرمائيد كعب راست گفته؟ فرمود هم تو و هم كعب هر دو دورغ مي گوئيد امام عليه السلام خشمگين شد زراره گفت من نديده بودم كه ايشان به كسي روبرو بگويند دروغ مي گويي.

فرمود خداوند بقعه اي روي زمين محبوبتر و گرامي تر از كعبه نيافريده به واسطه كعبه خداوند چهار ماه از سال را حرام نموده در قرآن از روزي كه آسمانها و زمين را آفريد. سه ماه متوالي مربوط به حج است شوال ذيقعده و ذيحجه و يك ماه خدا مربوط به عمره است ماه رجب.

در مناقب مي نويسد كه عمرو بن عبيد بصري براي امتحان كردن خدمت حضرت باقر رفت. گفت آقا فدايت شوم معني اين آيه چيست(اولم يرالذين كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقنا هما) [8] معني اين رتق و فتق(باز وبسته بودن) چيست؟



[ صفحه 255]



فرمود آسمان بسته بود كه باران نمي آمد و زمين نيز بسته بود كه چيزي از آن خارج نمي شد خداوند آسمان را با باران باز نمود و زمين را با روئيدن گياه عمرو بن عبيد برگشت راه اعتراضي بر فرموده امام پيدا نكرد.

باز دو مرتبه بازگشت گفت آقا بفرماييد اين كه خداوند در اين آيه مي فرمايد (و من يحلل عليه غضبي فقد هوي) [9] غضب خدا چيست؟ فرمود غضب خدا عقاب و كيفر اوست مبادا خيال كني كه خداوند را تغيير حالت پديدار مي شود اگر چنين تصور كني كافري.

ابوالقاسم طبري در شرح(حج اهل سنت) مي نويسد كه ابوحنيفه به حضرت باقر كه در مسجد نشسته بود عرض كرد اجازه مي دهي پهلوي شما بنشينم؟ امام فرمود تو مردي شناخته شده هستي ميل ندارم پهلوي من بنشيني.

ابوحنيفه توجهي نكرده نشست عرض كرد آقا شما امام هستي؟ فرمود نه. گفت گروه در كوفه شما را امام مي دانند. فرمود مي گوئي چه كنم؟ گفت نامه اي به آنها بنويس اطلاع بده كه امام نيستي.

فرمود آنها گوش نمي كنند من بر اين كه آنها اطاعت نمي كنند با اين كه غايب هستند از آنهائي كه حاضرند گواه مي گيرم الان به تو گفتم پهلوي من منشين نشستي همين طور بقيه را بگير اگر بنويسم از من اطاعت نخواهند كرد. ديگر ابوحنيفه نتواسنت حرفي بگويد.

در كشف الغمه مي نويسد- آبي در نثر الدرر ذكر كرده كه عبدالله ابن معمر ليثي به حضرت باقر گفت شنيده ام شما متعه (عقد منقطع كه معروف به صيغه است) را اجازه مي دهي فرمود خدا در قرآن اجازه داده و پيامبر سنت قرار داده اصحاب او نيز عمل كرده اند. گفت عمر از آن نهي كرده فرمود تو به دستور دوست خود رفتار كن من به دستور پيغمبر صلي الله عليه و آله.



[ صفحه 256]



عبدالله گفت مايلي زنان خويشاوندت چنين كاري را بكنند. امام فرمود احمق گفتگو از حكم خدا ربطي به اسم زنان خويشاوند من نداشت آن كسي كه اين كار را در قرآن براي بندگان خود اجازه داده از تو و كسي كه بي جهت از آن ن جلوگيري كرده غيرتش بيشتر است.

حالا بگو ببينم مايلي يكي از بستگان نزديكت همبستر با مردي از كوليهاي مدينه شود؟گفت نه فرمود چرا چيزي كه خدا حلال كرده حرام مي داني. گفت حرام نمي دانم اما كولي با من هم طراز نيست.

فرمود اگر مرد مومن و شايسته اي باشد و خدا به او حوريه بدهد تو از كسي كه خدا او را دوست دارد بيزاري واز ازدواج با كسي كه هم طراز با حوريه هست استنكاف داري از روي سركشي و تكبر.

عبدالله خنده اي كرده گفت سينه هاي شما كانون علم و دانش است كه ميوه آن نصيب شما و برگش براي مردم است.

كافي ج6 ص 256- ابوحمزه ثمالي گفت در مسجد پيامبر(ص) نشسته بودم مردم پيش آمده سلام كرد به من گفت شما كه هستي؟ گفتم يك نفر از اهل كوفه پرسيدم چه كار داري؟ گفت تو حضرت باقر محمد بن علي را مي شناسي؟ گفتم آري با او چه كار داري؟

گفت چهل مسئله آماده نموده ام تا از او بپرسم تا هر چه درست بود بگيرم و هر چه صحيح نبود رها كنم به او گفتم تو بين حق و باطل فرق مي گذاري؟ گفت بلي. گفتم در اين صورت كه تو بين حق و باطل فرق بگذاري چه احتياجي به او داري. ناراحت شده گفت شما مردم كوفه گروهي كم طاقت هستيد اگر حضرت باقر را ديدي به من خبر بده.

در همين بين امام عليه السلام آمد چند نفر از اهل خراسان وعده ديگري اطرافش را گرفته بودند و از مناسك حجم مي پرسيدند رفت تا در جاي خود نشست آن مرد نيز رفت نزديك امام نشست.

ابوحمزه گفت من هم نزديك نشستم به طوري كه سخن آنها را بشنوم اطراف



[ صفحه 257]



هم گروهي از مردم بودند.

وقتي هر كس سئوال خود را كرد و رفت امام عليه السلام رو به آن مرد نموده فرمود تو كه هستي؟ گفت من قتاده بن دعامه بصري هستم [10] امام عليه السلام فرمود تو فقيه اهل بصره هستي؟ گفت بلي. فرمود واي بر تو خداوند گروهي از بندگان خاص خود را حجت قرار داده آنها كوههاي استوار زمين و آماده فرمان خدايند برگزيدگان دانشند كه خداوند آنها را قبل از آفرينش انسانها برگزيده آن موقعي كه چون سايه و هاله اي اطراف عرش بودند.

قتاده مدتي سكوت نموده چيزي نگفت. بعد گفت آقا به خدا قسم من در مقابل دانمشندان بزرگ نشسته ام و ابن عباس را درك كرده ام هيچگاه دلم نلرزيده آن چنانكه در مقابل شما به لرزه در آمد.

فرمود مي داني تو در كجا هستي؟ در مقابل آن خانواده اي هستي كه خداوند اجازه ذكر و اعلاي نام خود را به آنها داده صبح و شام به ياد اويند و هرگز ثروت دنيا و خريد و فروش آنها را از ياد خدا و نماز و زكوة غافل نمي كند تو در چنين جائي هستي ما آن خانواده ايم. قتاده گفت واقعا راست مي گوئي فدايت شوم آن خانه ها كه خداوند در اين آيه مي فرمايد خانه ها سنگ و گلي نيست. [11] .

قتاده گفت آقا خواستم سئوالي درباره پيغمبر بكنم. امام عليه السلام لبخندي زده فرمود تمام سؤالهاي تو منحصر به همين پنير شد عرض كرد آقا همه را فراموش كردم. فرمود خوردن پنير اشكالي ندارد. عرض كرد در پنير بسياري از اوقات پنير مايه مي زنند كه از شكم بزغاله مرده بيرون مي آورند فرمود اشكالي ندارد آن شيردان كه خارج مي كنند از بزغاله رگ و خون



[ صفحه 259]



حضرت باقر فرمود به خدا سوگند حضرت امام حسين به پا نخواسته و نه هيچ يك از ما خانواده چنين كرده است. مرد انصاري گفت آقا مرا مشكوك كردي خيال مي كردم چنين چيزي را ديده ام.


پاورقي

[1] فردا پرچم را بدست كسي خواهم داد كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا پيامبر نيز او را دوست دارند هيچ گاه پشت به دشمن نكرده اهل فرار نيست بدست او فتح خواهد شد.

[2] تا نخ سفيد را از سياه تشخيص دهيد به واسطه روشني صبح.

[3] سبا آيه 18.

[4] زماني كه منافقين مي گويند ما گواهي مي دهيم تو پيامبري خدا مي داند كه تو پيامبري ولي منافقين دروغ مي گويند.

[5] اعراف آيه 171.

[6] سوره نمل آيه18.

[7] سوره مريم آيه 26 مربوط به مريم است كه گفت من براي خدا روزه گرفته ام و با احدي سخن نمي گويم روزه سخن گفتن بود.

[8] انبياء آيه 30 مگر كافران نديدند كه آسمانها و زمين بسته بود آنها را باز كرديم.

[9] طه 81 هر كه مورد خشم من قرار گرفت خوار وهلاك خواهد شد.

[10] قتاده ازعلماي بزرگ اهل سنت و مفسر مشهوري است.

[11] في بيوت اذن الله ان ترفع يذكر فيها اسمه.