بازگشت

پاره اي از خبرهاي منسوب به امام


منهال بن عمر گفت خدمت حضرت باقر نشسته بودم مردي وارد شده سلام كرد امام جواب داد. گفت آقا چطور هستيد؟ فرمود ممكن است وقتي برسد كه شما بدانيد به ما چه مي گذرد. مثل ما در ميان اين امت مانند بني اسرائيل است كه به دست فرعونيان گرفتار بودند بچه هاي آنها را مي كشتند و زنان را زنده نگه مي داشتند. اينها نيز فرزندان ما را مي كشند و زنان را زنده مي گذارند.

عرب خود را بر جهانيان برتر مي دانست به واسطه اين كه محمد از اين نژاد بود، قريش نيز خود را از بقيه عرب برتر مي دانستند مدعي بودند كه چون محمد (ص) از اين طايفه است كه اگر ادعاي آنها صحيح است ما كه از اولاد آن سروريم و از خاندان نزديك او به شمار مي رويم.

آن مرد عرض كرد به خدا قسم من شما خانواده را دوست مي دارم فرمود پس پوستين براي بلا آماده كن. به خدا سوگند بلا به دوستان ما نزديك تر است از جاري شدن سيل در كوهستان ها ابتدا ما را هدف قرار مي دهد سپس شما را فراخي و نعمت نيز از ما شروع مي شود و به شما مي رسد.

كافي ج 8 ص 76 حكم بن عتيبه گفت ما با عده زيادي در خدمت حضرت باقر بوديم اطاق پر از جمعيت بود پيرمردي كه تكيه بر چوبدستي خود داشت آمد و بر در خانه ايستاده گفت السلام عليك يابن رسول الله و رحمة الله و بركاته بعد سكوت كرد. امام فرمود عليك السلام و رحمة الله و بركاته.

بعد پيرمرد رو كرد به ساير جمعيت كه در خانه بودند گفت سلام عليكم و سكوت نمود همه جواب سلامش را دادند. در اين موقع روي به جانب حضرت



[ صفحه 260]



باقر نموده گفت يابن رسول الله مرا نزديك خود بنشان فدايت شوم به خدا سوگند من شما را دوست مي دارم و كسي كه شما را دوست بدارد نيز دوست دارم. اين علاقه به واسطه طمع در مال دنيا نيست و از دشمن شما بيزارم اين بيزاري نيز به واسطه اختلافي نيست و پدر كشتگي با هم نداريم حلال شما را حلال و حرام شما را حرام مي دانم و منتظر فرج شما خانواده هستم آيا اميد نجات براي من هست؟

حضرت باقر فرمود بيا بيا جلو آمد آن پيرمرد را به پهلوي خود نشاند آنگاه فرمود پيرمرد مردي خدمت پدرم علي بن الحسين رسيد و همين سئوال تو را كرد. پدرم به او فرمود اگر بميري خدمت پيامبر و علي و حسن و حسين و علي بن الحسين مي رسي. دلت خنك مي شود چشمت روشن مي گردد.

با شادي و خوشي رو به رو فرشته هاي اعمال مي شوي وقتي جانت به اينجا برسد با دست اشاره به حلقوم خود نموده در صورتي كه زنده بماني خداوند در همين زندگي نيز چشم تو را روشن مي كند و با ما خواهي بود در بهشت برين.

پيرمرد گفت چه فرموديد دو مرتبه حضرت باقر سخنان خود را تكرار كرد پير مرد از خوشحالي و تعجب گفت الله اكبر. آقا اگر بميرم خدمت پيامبر و علي و حسن و حسين و علي بن الحسين مي رسم و چشمم روشن و دلم خنك مي شود و فرشته هاي اعمال با شادي و خوشي رو به روي من مي آيند آن وقت كه جانم به گلو برسد در صورتي كه زنده باشم خدا زندگي خوشي برايم فراهم مي كند و با شما در بهشت برين خواهم بود؟

اين سخنان را چنان با التهاب و عشق مي گفت و اشك از ديدگان فرو مي ريخت صدايش به گريه بلند شد چنان بلند بلند گريه مي كرد كه روي زمين افتاد امام عليه السلام اشك از ديدگان او پاك مي كرد [1] .

پيرمرد سربلند نموده



[ صفحه 261]



عرض كرد آقا دست مباركت را به من بده دست امام را گرفته بوسيد و به روي صورت و چشمان خود گذاشت بعد جامه از روي شكم خود بالا زده دست امام را روي شكم و سينه خود نهاد بعد از جاي حركت كرده گفت السلام عليكم و از خانه خارج شد.

امام عليه السلام همان طوري كه پيرمرد مي رفت به او نگاه مي كرد بعد روي به جمعيت نموده فرمود هر كه مايل است يك نفر بهشتي را ببيند نگاه كند به اين پيرمرد. حكم بن عتيبه راوي حديث مي گويد من خانه مصيبت زده اي را نديده بودم كه مثل اين مجلس گريه كنند (چنان تحت تاثير نيت پاك پيرمرد و لطف امام قرار گرفته بودند كه همه با صداي بلند گريه مي كردند.)

كافي ج1- ص 242- حسن بن عباس بن حريش از حضرت امام علي النقي و ايشان از حضرت صادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود پدرم مشغول طواف كعبه بود مردي كه نقاب بر صورت داشت مقابلش ايستاد و طواف آن جناب را قطع كرد و پدرم را برد به اطاقي پهلوي صفا از پي من نيز فرستاد سه نفر شديم گفت مرحبا به پسر پيامبر دست به روي سر من گذاشته گفت خدا به تو خير دهد اين امين خداوند بعد از پدران خويش.

آنگاه به پدرم رو كرده گفت يا اباجعفر مي خواهي تو براي من توضيح ده اگر مايلي من برايت توضيح دهم. يا تو سوال كن و يا من.

در صورتي كه بخواهي من تو را تصديق مي كنم يا تو مرا تصديق كن فرمود همه اينها را مي خواهم. آن مرد گفت مبادا وقتي من سئوال كردم جوابي بدهي كه حقيقت را پنهان كرده باشي.

فرمود چنين جوابي را كسي مي دهد كه در دل دو علم داشته باشد هر يك مخالف ديگري ولي خداوند امتناع دارد از اينكه داراي علمي باشد مختلف گفت سئوال من همين بود اينك قسمتي از آن را توضيح دادي بگو ببينيم علمي كه حقيقت خالص باشد و در آن اختلاف نباشد نزد كيست؟

فرمود اما تمام اين علم نزد خداست و آنچه مردم بدان نيازمندند در



[ صفحه 262]



اختيار اوصياء است.

امام صادق فرمود آن مرد نقاب از صورت برداشت و روي پا نشست صورتش مي درخشيد گفت براي همين علم آمدم مقصودم همين بود شما عقيده داري كه از علم بدون اختلاف نزد اوصياء هست از كجا آنها مطلع بر اين علم مي شوند؟

فرمود پيامبر مي دانست ولي آنها از راهي كه پيامبر مطلع مي شد اطلاع پيدا نمي كنند زيرا او پيامبر بود و اينها جانشينان پيامبر او از خداوند بدون واسطه وحي مي گرفت اوصياء استماع وحي نمي كنند، گفت صحيح است اكنون سئوال مشكلي دارم. بگو ببينم چرا اين علم آن طوري كه براي پيامبر ظاهر مي شد حالا ظاهر نمي شود؟

پدرم لبخندي زده گفت خداوند هرگز علم خود را نمي دهد مگر به كسي كه او را با ايمان آزمايش نموده چنانچه به پيامبر دستور داد تا اجازه نداده با مشركين پيكار كند و بر آزار آنها صبر نمايد چقدر پنهاني دعوت نمود به واسطه اطاعت امر خدا تا دستور رسيد كه اكنون آشكارا دعوت كن و از مشركين كناره بگير.

خدا شاهد است اگر قبل از اين دستور هم آشكارا دعوت مي كرد در امان بود ولي او ملاحظه اطاعت امر خدا را مي نمود و مي ترسيد مخالفت با دستور خدا بنمايد به همين جهت خودداري نمود.

دلم مي خواهد چشم هاي تو شاهد مهدي اين امت باشد ببيني ملائكه با شمشيرهاي آل داود بين آسمان و زمين چگونه روح كفار مرده را عذاب مي كنند و ارواح كساني كه شبيه كافران هستند از زنده ها سپس شمشيري بيرون آورده گفت اين از همان شمشيرها است.

پدرم فرمود آري به آن خدائي كه مصطفي را بر انگيخت در اين موقع نقاب بر صورت انداخت. گفت من الياس هستم من نشناخته از شما سئوال نكردم خواستم اين حديث نيروئي براي اصحابت باشد. دنباله حديث را ذكر



[ صفحه 263]



كرد تا اينكه گفت آن مرد از جاي حركت كرده رفت ديگر او را نديدم [2] .


پاورقي

[1] ممكن است امام اشكهاي خود را پاك كرده چون ضمير هر دو احتمال را دارد.

[2] راوي اين حديث حسن بن عباس حريش مرد ضعيفي است و احاديث او مورد اعتماد نيست علماي رجال همه به ضعف او يقين دارند كتابي نيز در فضل سوره انا انزلنا نوشته از حضرت امام علي النقي نقل نموده ولي الفاظ آن معلوم است كه ساختني است و مورد اعتماد نيست.