بازگشت

ضرب سكه ي اسلامي به دستور امام محمد باقر


در صده ي اول هجري، صنعت كاغذ در انحصار روميان بود و مسيحيان مصر نيز كه كاغذ مي ساختند به روش روميان مي ساختند و چون روميان، مسيحي بودند نشان (اب و ابن و روح) بر آن مي زدند، «عبدالملك اموي» ، مرد زيركي بود، كاغذي از اين گونه را ديد و در نوشته ي آن دقيق شد و فرمان داد آن را براي او به عربي ترجمه كنند، وقتي معناي آن را فهميد، خشمگين شد كه چرا در مصر كه كشوري اسلامي است، بايد مصنوعات چنين نشاني داشته باشد. سريع نامه اي به فرماندار مصر نوشت كه از اين به بعد، بر كاغذها شعار توحيد «شهد الله انه لا اله الا هو» را ضرب كنند و به فرمانداران



[ صفحه 28]



ساير ايالات اسلامي نيز، همان فرمان را داد و گفت: «كاغذهايي را كه نشان مشركانه ي مسيحيت دارند، از بين ببرند و از كاغذهاي جديد استفاده كنند» .

كاغذهاي جديد با نشان توحيد اسلامي رواج يافت و به شهرهاي روم نيز رسيد و خبر به قيصر بردند و او در نامه اي به «عبدالملك» نوشت: «صنعت كاغذ، همواره با نشان رومي بوده و اگر كار تو در منع آن درست است، پس خلفاي گذشته ي اسلام خطا كار بوده اند و اگر آنان به راه درست رفته اند، پس تو خطا مي كني» [1] من همراه اين نامه براي تو هديه اي لايق فرستادم و دوست دارم كه اجناس نشان دار، به حال سابق واگذاري و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزاري ما خواهد بود. عبدالملك هديه را نپذيرفت و به قاصد قيصر گفت: «اين نامه جوابي ندارد» .

قيصر، دوباره هديه اي دو برابر دفعه ي گذشته به او داد و نوشت: «گمان مي كنم چون هديه را ناچيز دانستي، نپذيرفتي، حالا دو برابر فرستادم و مايل هستم هديه را همراه با خواسته ي



[ صفحه 29]



قبلي من بپذيري» . عبدالملك باز هديه را رد كرد و نامه را نيز بي جواب گذاشت.

قيصر، دوباره به عبدالملك نوشت: دوبار، هديه مرا، رد كردي و خواسته ي مرا اجرا نكردي، براي سومين بار، هديه را دو برابر دفعه ي قبل فرستادم و قسم به مسيح، اگر اجناس نشانه دار را به حالت قبل برنگرداني، فرمان مي دهم تا زر و سيم را با دشنام به پيامبر اسلام، سكه بزنند و تو مي داني كه ضرب سكه، ويژه ي ما روميان است، وقتي سكه ها را با دشنام به پيامبرتان ببيني، عرق شرم بر پيشاني ات مي نشيند، پس همان بهتر كه هديه را بپذيري و خواسته ي مرا اجرا كني تا روابط دوستانه ي ما، مثل گذشته پابرجا بماند.

عبدالملك در پاسخ درمانده شد و گفت: فكر مي كنم كه ننگين ترين مولودي كه در اسلام زاده شده، من باشم كه سبب اين كار شدم كه به رسول خدا (صلي الله عليه و اله) دشنام دهند و با مسلمانان به مشورت پرداخت ولي هيچ كس نتوانست راهي پيدا كند، يكي از حاضران گفت: «تو خود راه چاره را مي داني اما به عمد آن را انجام نمي دهي!»



[ صفحه 30]



عبدالملك گفت: «واي بر تو! چاره اي كه من مي دانم، چيست؟»

گفت:» بايد از «باقر» اهل بيت، چاره ي اين مشكل را بپرسي» .

عبدالملك گفتار او را تصديق كرد و به فرماندار مدينه نوشت، امام باقر (عليه السلام) را با احترام به شام بفرستد، و خود فرستاده ي قيصر را در شام نگه دارد تا امام (عليه السلام) به شام برگردد.

داستان را به امام عرض كردند، فرمودند: «تهديد قيصر در مورد پيامبر (صلي الله عليه و اله) عملي نمي شود و خداوند اين كار را براي او ممكن نمي كند و راه چاره نيز آسان است، هم اكنون، صنعت گران را جمع كن تا به ضرب سكه بپردازند و بر يك رو سوره ي توحيد و بر روي ديگري، نام پيامبر (صلي الله عليه و اله) را نقش كنند و بدين ترتيب، از مسكوكات رومي بي نياز مي شويم و ايشان توضيحاتي در مورد وزن سكه ها فرمود تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه هفت مثقال باشد» .

و نيز فرمود تا نام شهري كه در آن سكه مي زنند و تاريخ سال



[ صفحه 31]



ضرب را هم بر سكه ها درج كنند.

عبدالملك، دستور امام را عملي ساخت و به همه ي شهرهاي اسلامي نوشت كه معاملات بايد با سكه هاي جديد انجام شود و هر كس از قبل سكه اي دارد، تحويل دهد و سكه ي اسلامي دريافت كند. آن گاه عبدالملك فرستاده ي قيصر را از آنچه انجام شده بود، خبر داد و عبدالملك هديه ها را برگرداند.

به قيصر ماجرا را گفتند، درباريان از او خواستند تا تهديد خود را عملي سازد، قيصر گفت: «من خواستم عبدالملك را به خشم درآورم در صورتي كه اين كار بي فايده بود، چرا كه حالا در ممالك اسلامي ديگر با پول رومي، معامله نمي كنند» . [2] .



[ صفحه 32]




پاورقي

[1] امالي شيخ طوسي، ص 261.

[2] محاسن، ج 2، ص 232.