بازگشت

معجزه 01


از ابي بصير راوندي روايت شده كه گفت: من و امام محمد باقر (عليه السلام) با هم وارد مسجد شديم، مردم داخل و خارج مي شدند. حضرت به من فرمود: «بپرس از مردم، آيا مرا مي بينند» .

من از هر كسي كه پرسيدم، آيا ابوجعفر (عليه السلام) را ديدي، مي گفتند: نه؛ در حالي كه حضرت آن جا ايستاده بود، تا آن كه ابوهرون مكفوف (نابينا) داخل مسجد شد. حضرت فرمودند: «از اين بپرس» ؛ پرسيدم ابوهرون، ابوجعفر (عليه السلام) را نديدي؟ گفت: «آيا آن حضرت نيست كه آن جا ايستاده» ، گفتم: «از كجا فهميدي؟» گفت: «چگونه نفهمم، در حالي كه آن حضرت،



[ صفحه 33]



نوري درخشنده و تابان دارد» . [1] .

روايت از ابوبصير: امام محمد باقر (عليه السلام) به مردي كه از اهل آفريقا بود، فرمودند: «احوال راشد چه طور بود؟» مرد گفت: وقتي كه من از وطن خارج شدم، سالم و تندرست بود و براي شما (سلام) فرستاد. حضرت فرمودند:خدا او را رحمت كند او گفت: راشد مرد؟ امام فرمودند: «بله» ، مرد گفت: كي؟ حضرت فرمودند: «دو روز بعد از خروجت» .

مرد گفت: «به خدا سوگند كه او سالم و سرحال بود و بيماري نداشت» . حضرت فرمود: «مگر هر كس از دنيا مي رود، به علت بيماري است» . رواي گفت: راشد كيست؟ امام فرمودند: «يكي از محبان ما بود» . حضرت فرمودند: «فكر نكنيد، چون ما را نمي بينيد پس دليل بر نبودن ما است، به خدا سوگند ما ناظر و شاهد بر اعمال شما هستيم و خودتان را به كارهاي خير عادت دهيد و از افراد خيرخواه باشيد و به خيرخواهي معروف باشيد كه من فرزندان و شيعيانم را به آن فرمان مي دهم» . [2] .



[ صفحه 34]




پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 243.

[2] مدرك قبل.