بازگشت

معجزه 02(زنده شدن مرده به معجزه ي آن حضرت)


قطب راوندي از ابوغيينه روايت كرده، كه گفت: من در خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) بودم. مردي به نزد ايشان آمد و گفت: «من اهل شام هستم و دوست دار شما و با دشمنان شما دشمن هستم. پدري داشتم كه بني اميه را دوست مي داشت و مردي ثروتمند و توانمند بود، به جز من فرزند ديگري نداشت و در شهر رمله خانه اي داشت كه در آن بوستاني بود، و در آن جا خلوت مي كرد. وقتي كه از دنيا رفت؛ هر چه به دنبال مال و ثروت، گشتم، پيدا نكردم و هيچ شكي ندارم كه به خاطر دوستي من با شما، آن مال را از من مخفي كرده است» .

امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: «دوست داري پدرت را دوباره ببيني و از او سوال كني كه آن مال را در كجا گذاشته است» .

گفت: «بله؛ سوگند به خدا كه به اين مال، محتاج هستم» .

حضرت نامه اي نوشت و با نام شريف خاتم مزين كرد و به آن مرد فرمود: اين نامه را به بقيع ببر و در وسط قبرستان بايست و با صداي بلند بگو: «يا درجان» شخصي نزد تو حاضر مي شود



[ صفحه 35]



كه عمامه بر سر دارد، اين نامه را به او بده و بگو: من فرستاده ي علي بن الحسين (عليه السلام) هستم و از او هر چه مي خواهي بپرس» .

مرد شامي آن نامه را گرفت و رفت. من فرداي آن روز به نزد امام محمد باقر (عليه السلام) رفتم تا آن مرد را ببينم كه به منزل ايشان مي آيد. مرد شامي به آن حضرت گفت: خدا بهتر مي داند كه علم خويش را كجا قرار دهد، شب گذشته به قبرستان رفتم و آنچه فرمان داديد، انجام دادم. و آن مرد را با همان نشانه كه بيان كرديد ديدم، به من گفت: جايي نرو، تا پدرت را حاضر كنم. رفت و با مردي سياه چهره آمد و گفت: اين پدر توست. گفتم: اين پدر من نيست؛ گفت: همان است ولي به دليل شراره هاي آتش و دخان جحيم و عذاب اليم، به اين شكل درآمده است. پرسيدم، تو پدر من هستي؟ گفت: بله، پرسيدم چرا اين طور شده اي؟ گفت: اي فرزندم! من به بني اميه ايمان داشتم و آن ها را بر اهل بيت بعد از پيامبر (صلي الله عليه و اله)، ترجيح مي دادم، به اين دليل خداوند تعالي، مرا به اين عذاب و عاقبت بد مبتلا كرد؛ چون تو دوست دار اهل بيت بودي، من با تو دشمني مي كردم و به اين خاطر، تو را از ارث محروم كردم و



[ صفحه 36]



حالا به خاطر اين طرز فكر، خيلي ناراحت و پشيمان هستم، اي فرزندم! به بوستانم برو و زير فلان درخت زيتون را گود كن و آن مال را كه صد هزار درهم است بردار و از آن پول، 50 هزار درهم را به حضرت محمد بن علي (عليه السلام) تقديم كن و 50 هزار درهم ديگر را براي خود بردار.

مرد شامي به امام (عليه السلام) گفت: اگر اجازه بدهيد براي آوردن آن مال بروم و اموالي را كه حق شماست، بياورم» .

ابوغيينه مي گويد: «يك سال بعد از اين ماجرا از حضرت سوال كردم، آن مرد شامي چه كرد؟ حضرت فرمود: «او اموال مرا آورد و 50 هزار درهم خود را زمين در ناحيه ي خيبر خريدم و مال خريدم و مقداري از آن را صرف حاجت مندان اهل بيت خود كردم» . [1] .


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 192.