بازگشت

معجزه 06


روايت شده از ابومحمد سفيان از پدرش كه از عمش شنيده كه گفت: قيس بن ربيع روايت كرده، در خدمت امام محمد باقر (عليه السلام) بودم و به عنوان ميهمان دعوت شدم، در منزل ايشان، چيزي به جز خشت نديدم. وقت نماز عشاء رسيد، آن حضرت به نماز ايستاد و من به او اقتدا كردم. بعد از نماز، دست مباركشان را به طرف خشت بردند و منديلي سنگين از آن بيرون آوردند و مائده اي پهن شد كه هر طعام سرد و گرمي در آن بود.

حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) فرمودند: «اين غذايي است كه حق تعالي، براي اولياء خود مهيا كرده است» . من و ايشان از آن مائده خورديم و بعد مائده در آن خشت برگشت، شك كردم و كنجكاوي بر من غلبه كرد. وقتي حضرت براي حاجتي بيرون رفتند؛ من آن خشت را زير و رو كردم و آن را چيزي جز يك خشت كوچك نديدم.

حضرت آمدند و منظور و فكر مرا دانستند. دو مرتبه از آن خشت، قدح ها، كوزه ها و سبدهايي كه پر از آب بود، بيرون آوردند. از آن ها نوشيديم و بعد، آن ها را به جاي خود برگرداند.



[ صفحه 41]



حضرت به من فرمودند: «مثل تو با من، مثل يهود است كه گاهي به مسيح (عليه السلام) ايمان نمي آوردند، آنگاه به خشت فرمان مي داد تا صحبت كند و خشت تكلم مي كرد» .