بازگشت

پيام جابر از رسول خدا براي امام باقر


در ميان احاديث نبوي، حديث جابر بن عبدالله انصاري هم از نظر راوي و هم از نظر مضمون و پيام حديث و هم از جهت كثرت نقل در كتاب هاي حديث، ويژه و ممتاز است.

جابر بن عبدالله از جمله ي انصار و اصحاب رسول خدا است كه مورد قبول و احترام خاصه و عامه مي باشد. [1] او از كساني است كه همراه با هفتاد نفر از انصار در پيمان عقبه حاضر بود، و البته در آن روز كم سن ترين آنان بشمار مي آمد. [2] سپس در نوزده غزوه همراه رسول خدا (ص) شركت جسته است [3] و پس از وفات آن حضرت، در مسجدالنبي مجمع علمي داشته و شيفتگان احاديث نبوي از او كسب دانش مي كرده اند. [4] .

روايت جابر از طرق مختلف و به گونه هاي متفاوت نقل شده است، اما همه ي آن ها هماهنگ و مؤيد يكديگر است. از جمله ي آن روايات، بياني است از محمد بن مسلم.

محمد بن مسلم گويد: در كنار جابر بن عبدالله نشسته بوديم كه امام سجاد (ع)، همراه با فرزند خردسالش، محمد وارد شد.

امام سجاد (ع) به فرزندش فرمود: سر عمويت را ببوس.

محمد به طرف جابر آمد و سر او را بوسيد.

جابر كه در آن ايام بينايي را از دست داده بود، پرسيد، اين كودك كيست؟

امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم محمد است.

جابر محمد را در آغوش كشيد و گفت: اي محمد! رسول خدا (ص) به تو سلام مي رساند.



[ صفحه 32]



حاضران به جابر گفتند: اين سخن را بر چه اساسي مي گويي؟

جابر گفت: در خانه ي رسول خدا (ص) بودم كه او حسين را سرگرم مي نمود. در آن هنگام به من رو كرد و گفت: اي جابر! فرزندم حسين، داراي فرزندي خواهد شد كه نامش علي است... و علي نيز داراي فرزندي خواهد شد كه نامش محمد است. اگر او را ملاقات كردي، سلام مرا به او برسان، و بدان كه پس از ملاقات وي، تو به پايان زندگي نزديك شده اي.

محمد بن مسلم مي گويد: سخن جابر تحقق يافت و او پس از مدتي كوتاه بدرود حيات گفت. [5] .

بيان ديگر، روايت ابان بن تغلب است.

ابان بن تغلب از امام صادق (ع) روايت مي كند كه جابر بن عبدالله آخرين صحابي رسول خدا (ص) از دلبستگان اهل البيت (ع) بود. او در مسجد رسول خدا (ص) مي نشست، عمامه ي مشكي بر سر مي بست و همواره ندا مي داد: اي باقرالعلم، اي باقرالعلم! مردم مدينه مي گفتند: جابر هذيان مي گويد!

جابر در پاسخ آنان مي گفت: نه به خدا سوگند، هذيان نمي گويم. آنچه من گفتم بدان خاطر است كه از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود: تو فردي از خاندان مرا ملاقات خواهي كرد كه نامش، نام من و سيمايش، سيماي من است و به گونه اي شگفت حقايق علمي را مي شكافد... [6] .

تاريخ يعقوبي روايت جابر را چنين نقل كرده است:

جابر بن عبدالله انصاري گويد كه رسول خدا (ص) به من فرمود: تو روزگار درازي خواهي زيست، تا مردي از نسل مرا ملاقات كني كه شبيه ترين مردم به من و همنام من است. چون او را ديدي سلام مرا به او برسان.

چون سن جابر به كهولت رسيد و پايان عمر خود را نزديك يافت، همواره مي گفت: اي باقر! اي باقر! كجا هستي؟ تا اين كه روزي او را ملاقات كرد. بر دست و پاي او بوسه مي زد و مي گفت: اي شبيه رسول خدا (ص)! پدر و مادرم به قربانت،



[ صفحه 33]



جدت تو را سلام رسانيده است. [7] .

روايت جابر بن عبدالله توسط خود امام باقر (ع) از زاويه اي ديگر مطرح گشته است. در اين روايت امام باقر (ع) از ديدار با جابر و دريافت سلام رسول خدا (ص) توسط وي گزارش داده است. [8] .

جز اين موارد، حديث جابر بن عبدالله با عباراتي ديگر اما مؤيد يكديگر و هماهنگ با هم وارد شده است. [9] .


پاورقي

[1] تذكرة الائمة، 125.

[2] المعارف، ابن قتيبه 307.

[3] الاصابة في تمييز الصحابة 1 / 213.

[4] همان.

[5] كشف الغمة 2 / 321؛ تذكرة الخواص 303؛ بحار 46 / 227.

[6] اصول كافي 2 / 373؛ اختيار معرفة الرجال 42-41؛ اعلام الوري 263-262.

[7] تاريخ يعقوبي 2 / 320.

[8] اصول كافي 2 / 77؛ ارشاد مفيد 2 / 157-156؛ روضة الواعظين 1 / 203؛ كشف الغمة 2 / 323؛ بحار 46 / 224 - 223.

[9] اثبات الوصية 150؛ علل الشرايع 1 / 234-233؛ رجال الكشي 27، اختصاص 62؛ سير اعلام النبلاء 4 / 404؛ اثبات الهداة 5 / 263؛ بحار 46 / 228-224.