بازگشت

امام باقر، در آينه ي انديشه ها


آفتاب اگر هزاران منكر داشته باشد، چون مي درخشد و روشني مي دهد و گرما مي بخشد، خود بهترين گواه و مؤيد ارزش هاي خويش است.

آنان كه چشم فرو بسته و سر در حفره ي تعصب فرو برده اند، خود را از فيض آفتاب



[ صفحه 54]



محروم كرده اند، و آنان كه آينه ي انديشه در برابر درخشش آن واداشته اند، خود نور يافته و به چشمه ي خورشيد راه جسته اند.

امام باقر (ع) از جمله چهره هاي درخشاني است كه هر بيناي محقق و انديشمندي را به تعظيم و تكريم ارزش هاي خويش واداشته است.

ستايشگران او، تنها شيعيان و پيروان وي نبوده اند، بلكه بسياري از آنان كه راه اماميه را باور نداشته و بر بينش شيعه درباره ي خلفا، نقدهاي شديد و تندي نوشته اند، زماني كه با چهره ي روشن و انكارناپذير علمي و عملي باقرالعلوم (ع) مواجه شده اند، لب به تحسين و ستايش گشوده اند.

اين ستايش ها از سوي منكران اماميه و شيعه و حتي متعصب ترين آنان كه لعن و طعن بر شيعه را ضروري مي شمرده اند، نشان مي دهد كه جايگاه علمي و عملي امام باقر (ع) در جهان اسلام به حدي بارز و متعالي است، كه قابل چشم پوشي نبوده و نيست. از سوي ديگر نشان مي دهد كه تعظيم و تكريم شيعه نسبت به آن حضرت، ناشي از تعصب و فرقه گرايي نمي باشد. بر اين اساس، جا دارد كه نخست به طرح آراي اهل سنت بپردازيم؛ زيرا:



بهتر آن باشد كه سر دلبران

گفته آيد از زبان ديگران



- حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني (م 430 ه) در كتاب حلية الاولياء و طبقات الاوصياء مي نويسد:

از جمله شخصيت هاي مورد استناد و اتكا در منابع حديثي ابوجعفر محمد بن علي الباقر است. او از خاندان نبوت بود و ميان موقعيت والاي ديني و جايگاه رفيع اجتماعي جمع كرده و در زمينه ي رخدادها و مسايل مستحدثه و نيز موضوعات خطير و مهم صاحبنظر بود. در راستاي بندگي و عبادت خدا اشك ها ريخت و از مراء و درگيري هاي لفظي و برتري جويانه باز مي داشت [1] .

- علامه سبط ابن جوزي (م 597 ه) در كتاب التذكرة مي نويسد:

او (ابوجعفر محمدالباقر) شخصيتي دانشمند و عابد و مورد اطمينان بود كه



[ صفحه 55]



پيشوايان اهل سنت، مانند ابوحنيفه و غير او، از وي حديث نقل كرده اند [2] .

- ابن كثير (م 774 ه) در كتاب البداية و النهاية مي نويسد:

او محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب، ابوجعفر الباقر است. مادرش ام عبدالله دختر حسن بن علي مي باشد. وي از تابعان والامقام و بسيار بلند مرتبه و يكي از شخصيت هاي بارز امت اسلامي در جنبه ي علم و عمل و سيادت و شرف، بشمار مي آيد. او از جمله ائمه ي دوازده گانه اي است كه شيعه به امامت آنان اعتقاد دارد.. [3] .

- شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي (م 748 ه) در كتاب سير اعلام النبلاء مي نويسد:

ابوجعفر محمد بن علي، جامع علم و عمل و سيادت و شرف و وثاقت و متانت بود و شايستگي خلافت رسول الله را داشت، او يكي از ائمه دوازده گانه ي مورد تكريم شيعه ي اماميه است و آنان قايل به عصمت وي مي باشند و شناخت او را نسبت به همه ي معارف ديني باور دارند... [4] .

- ابن صباغ مالكي (م 855 ه) در كتاب الفصول المهمة مي نويسد:

اهل دانش درباره ي محمد بن علي بن الحسين گفته اند كه او شكافنده ي دانش و جامع و گسترش دهنده ي علم و بالا برنده ي مرتبه ي معارف در جامعه ي خويش است. قلبش پاكيزه و عملش بالنده و منزه و نفسش طاهر و اخلاقش شريف بود، و عمرش را در اطاعت خداوند متعال به پايان رسانيد و به عاليترين درجات تقوا راه يافت. صاحب ارشاد [5] درباره ي او گفته است: تنها محمد بن علي الباقر از ميان برادرانش، جانشين وصي پدر و قائم به امر امامت بود، و بر ديگران از جهت فضل و دانش و زهد و



[ صفحه 56]



سيادت برتري داشت... [6] .

- محمد امين سويدي (م 1246 ه) در كتاب سبائك الذهب مي نويسد:

معارفي كه از سوي ابوجعفر الباقر در زمينه ي علوم دين و سنن و سيره ها و فنون ادب در ميان جامعه ي اسلامي ظاهر گشت از هيچ يك از فرزندان حسين (ع) آشكار نشد. مناقب و ارزش هاي شخصيت وي بسيار است كه كتابي چون سبائك مجال و گنجايش طرح همه ي آن ها را ندارد. [7] .

- احمد بن حجر الهيتمي المكي (م 974 ه) در كتاب الصواعق المحرقة مي نويسد:

او باقرالعلم و جامع و گسترش دهنده و بر افرازنده ي پرچم دانش است، قلبش مصفا و علم و عملش پاكيزه و بالنده و نفسش طاهر بود... در مقامات عارفان حايز جايگاهي است كه زبان از توصيف آن ناتوان است. در زمينه ي سلوك و معارف، از او كلمات بسياري رسيده كه طرح آن ها فرصتي گسترده مي طلبد. [8] .

- خيرالدين زركلي (از نويسندگان معاصر) در كتاب الاعلام مي نويسد:

ابوجعفر الباقر پنجمين امام از ائمه ي دوازده گانه ي شيعه اماميه است. وي فردي پارسا و عابد و در زمينه ي تفسير و ديگر زمينه هاي علمي صاحب نظر بود. [9] .

- محمد بن عبدالفتاح الحنفي (م 1266 ه) در كتاب جوهرة الكلام آورده است:

محمد بن علي بن حسين بن ابي طالب (ع) است كه باقر ناميده شد. واژه ي باقر در لغت به معناي شكافنده ي زمين به منظور آشكار ساختن گنج ها و پنهاني هاي آن است. وي را از آن جهت باقر ناميدند كه گنج هاي پنهان معارف و حقايق احكام و حكمت و لطايف را ظاهر مي ساخت. اين نكته اي است واضح كه جز بر كوردلان مخفي



[ صفحه 57]



نخواهد بود... [10] .

- بياني معروف و مشهور از عبدالله بن عطاء نقل شده است كه بسياري از مورخان و محققان بدان اشاره كرده اند. عبارت وي چنين است:

هرگز نديدم كه دانشمندان در برابر كسي حقير و كم مايه بنمايند، آن گونه كه در برابر باقرالعلوم، كوچك و كم دانش به نظر مي رسيدند. [11] .

در برخي از تعبيرهاي اين روايت آمده است:

حكم بن عيينه با اين كه فردي مسن و جليل القدر بود، وقتي در مقابل باقرالعلوم (ع) قرار مي گرفت، مانند كودكي مي نمود كه در برابر معلم زانو زده، در حال فراگيري دانش باشد. [12] .

اين بيان ها، گوشه اي است از آن چه مورخان و محققان اهل سنت درباره ي شخصيت امام باقر (ع) آورده اند. [13] .

نكته اي كه شايان توجه است و نبايد آن را از نظر دور داشت، اين است كه بينش خاص امام باقر (ع) و ساير ائمه معصومين (ع) درباره ي خلافت و وصايت و تفاوت آراي ايشان در مسايل شرعي و عقيدتي با بسياري از مذاهب اهل سنت، خلفا و علماي زمان خويش، همواره از عواملي بوده است كه منكران امامت ايشان، شخصيت واقعي آنان را ناديده گرفته و با سكوت از كنار آن گذاشته اند، اما با اين وصف، مي بينيم كه مراتب عالي علمي و عملي امام باقر (ع) در حدي بوده است كه حتي منكران مقام امامت و ولايت، با همه ي تلاشي كه در باطل ساختن بينش و عقايد اماميه به خرج مي داده اند، از مدح و ستايش ايشان لب فرو نبسته و به علم و تقواي عالي آن امام اذعان داشته اند، ولي نبايد انتظار داشت كه آنان حق مطلب را در اين



[ صفحه 58]



زمينه ادا كرده و تمام مطلب را گفته باشند؛ زيرا باورهاي عقيدتي آنان و دلبستگي ايشان به يكي از مذاهب اربعه، خواه ناخواه بر بينش هاي تاريخي و داوري هاي آنان نسبت به شخصيت هاي علمي و ديني تأثير مي گذارد.

به عنوان نمونه بايد اشاره كرد به ابن سعد (م 230 ه) كه در كتاب الطبقات الكبري مي نويسد: ابونعيم الفضل بن دكين، گفته است:

ابوجعفر محمد بن علي... كان ثقة كثير العلم والحديث و ليس يروي عنه من يحتج به. [14] .

ابن سعد در حالي اين مطالب را نوشته است كه اولا كرسي تدريس امام باقر (ع) از نظر گستردگي كم نظير بوده است، و ثانيا بسياري از اصحاب و شاگردان و راويان احاديث آن حضرت، از چهره هاي مشهور و شناخته شده و معتبر رجال حديث مي باشند. در ميان آن چهره ها، كساني را مي توان ديد كه مورد اعتماد و قبول عامه ي اهل سنت نيز مي باشند، از آن جمله:

- عمر بن دينار (م 115 ه)، از رجال صحاح سته.

- عبدالرحمن بن عمر الاوزاعي (م 157 ه)، از رجال صحاح سته.

- عبدالملك بن عبدالعزيز (م 150 ه)، كتب ششگانه ي صحاح اهل سنت به روايت وي احتجاج كرده اند.

- قرة بن خالد السدوسي (م 154 ه).

- محمد بن المنكدر (م 133 ه)، ذهبي درباره ي او گفته است: همگان بر تقدم و ثقه بودن وي اجماع دارند.

- يحيي بن كثير (م 129 ه)، او از رجال صحاح سته و از شخصيت هاي مشهور رجالي و حديثي است. كتاب طبقات الحفاظ درباره ي او آورده است: يحيي بن كثير، فردي ثقة است كه جز از افراد موثق نقل حديث نمي كند. [15] .

- الزهري (م 124 ه)، كه مالك بن انس، سفيان بن عيينه و اوزاعي و... از او حديث نقل كرده اند.



[ صفحه 59]



- ربيعة بن عبدالرحمن (م 136 ه)، از بزرگان شيوخ مالك بن انس.

- عبدالله بن ابي بكر (م 135 ه)، نسائي درباره ي وي گفته است كه او ثقه و داراي قدرت ثبت و حفظ حديث بوده است، و ابن سعد درباره ي او گويد: ثقه است و روايات فراوان دارد. [16] .

و جز اينان، راويان مشهور و مورد اعتماد فراواني از امام باقر (ع) نقل حديث كرده اند كه از رجال صحاح سته بشمار مي آيند و كتاب هاي معتبر اهل سنت به روايات آنان استناد جسته و اعتماد نموده اند. [17] .

با اين بيان، آشكار مي گردد كه سخن ابن سعد در كتاب الطبقات الكبري سخني است بي دليل، بلكه مخالف واقعيت هايي است كه خود بدان ها اعتراف دارد.

بي شك، آنچه سبب شده تا ابن سعد شاگردان و اصحاب امام باقر (ع) را در ميدان اعتبار و حجيت سخن، كم بها جلوه دهد، چيزي جز موضعگيري فكري يا سياسي در قابل بينش اماميه نبوده است؛ زيرا براي مخدوش ساختن يك بينش و انديشه، معمولا صاحب انديشه و باني آن را زير سؤال مي برند، و زماني كه شخصيت وي، خدشه ناپذير باشد، شاگردان و اصحاب او را، كه مبلغ افكار و ترويج دهنده ي آراي او مي باشند به گونه اي از اعتبار مي اندازند.

به هر حال، با شرايط فكري حاكم بر نظام سياسي و محافل علمي اعصار پيشين، جز اين هم انتظار نمي توان داشت. ولي آنچه هم اكنون از الطبقات الكبري نقل كرديم، گواهي است بر صدق سخن پيشين ما، كه به حق درخشش انكارناپذير سيماي معصومين و اهل البيت (ع)، تا بدان جا بوده كه منكران افكار و عقايد و مخالفان مشي سياسي و عقيدتي آنان نيز، نتوانسته اند آن جلوه ها را ناديده گرفته، لب فرو بندند!


پاورقي

[1] حلية الاولياء 3 / 180.

[2] التذكرة 347.

[3] البداية والنهاية 9 / 309.

[4] سير اعلام النبلاء 4 / 401.

[5] منظور ابن صباغ مالكي از «صاحب ارشاد» شيخ مفيد مي باشد كه در ج 2، ص 155 كتاب الارشاد به مطلب ياد شده تصريح كرده است.

[6] الفصول المهمة 211-210. نظير اين بيان را محمد بن طلحة القرشي العدوي الشافعي در كتاب مطالب السؤول 2 / 50 آورده است.

[7] سبائك الذهب 74.

[8] الصواعق المحرقة 210. نظير اين سخن را المناوي در كتاب الكواكب الدرية 1 / 164 آورده است.

[9] اعلام 3 / 932.

[10] جوهرة الكلام 135-132.

[11] مرآة الجنان 1 / 248؛ روض الرياحين، عبدالله بن اسعد اليافعي 57؛ شذرات الذهب 1 / 149.

[12] حلية الاولياء 3 / 186.

[13] براي اطلاع از منابع و نقل هاي فزونتر مراجعه شود به: وفيات الاعيان 3 / 314؛ تذكرة الحفاظ 1 / 117؛ الوافي بالوفيات 4 / 102؛ اخبار الدول 111؛ شرح الشفا للخفاجي 1 / 292؛ اسعاف الراغبين 229؛ الروضة الندية 12؛ جامع كرامات الاولياء 1 / 97.

[14] الطبقات الكبري 5 / 324.

[15] طبقات الحفاظ 1 / 131.

[16] تهذيب التهذيب 5 / 164.

[17] براي اطلاع بيشتر رجوع شود به: الامام الصادق والمذاهب الاربعة (2 - 1) / 440 - 450.