بازگشت

موضعگيري عليه دروغپردازان و غاليان


ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتيجه ي تلخ را به همراه دارد: افراط يا تفريط! اين دو آفت در حكومت امويان و مروانيان، جامعه را بشدت رنج مي داد.

برخي از مردم تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي دستگاه حكومتي، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند كه به ايشان توهين كرده و ناسزا مي گفتند. و در مقابل، گروه ديگري از مردم به انگيزه ي موضعگيري عليه حكومت و يا انگيزه هاي ديگر، در تعظيم جايگاه اهل بيت (ع)،تا بدان جا افراط مي كردند كه ائمه ي معصومين (ع) ناگزير با آنان به مواجهه و مبارزه مي پرداختند.

با توجه به امكانات محدودي كه در اختيار امامان (ع) قرار داشت، آنان براي ارتباط با شيعيان و تبيين مواضع حق براي ايشان، دشواري هاي مهمي داشتند و عناصر فرصت طلب از اين خلأ در جهت منافع شخصي خود سود جسته، شيفتگان خاندان رسالت را با روايات ساختگي و دروغ به انحراف مي كشاندند.

در روايتي از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفي شده اند:

1- مغيرة بن سعيد 2- بيان 3- صائد 4- حمزة بن عماره ي بربري 5- حارث شامي 6- عبدالله بن عمرو بن حارث 7- ابوالخطاب. [1] .



[ صفحه 86]



در روايتي ديگر از امام ابوالحسن الرضا (ع) آمده است: «بيان»، بر علي بن الحسين (ع) دروغ مي بست و خداوند حرارت آهن را به او چشانيد و كشته شد. مغيرة بن سعيد بر امام باقر (ع) دروغ مي بست، او نيز كشته شد و به كيفر رسيد و... [2] .

هشام بن حكم از امام صادق (ع) نقل كرده است:

مغيرة بن سعيد از روي عمد و غرض ورزي بر پدرم (امام باقر عليه السلام) دروغ مي بست. ياران مغيرة در جمع اصحاب امام باقر (ع) مي آمدند و نوشته ها و روايات را از ايشان مي گرفتند و به مغيره مي رساندند، و او در لابلاي آن نوشته ها مطالب كفرآميز و باطل را مي افزود و به امام باقر (ع) نسبت مي داد و آنان را امر مي كرد تا آن مطالب را به عنوان آراي امام در ميان شيعه رواج دهند. پس آن چه از مطالب آميخته به غلو در روايات امام باقر ديده شود، افزوده هاي مغيرة بن سعيد است. [3] .

امام باقر (ع) از وجود چنين عناصر ناسالمي، كاملا آگاهي داشت و در هر فرصت به افشاي چهره ي آنان و انكار بافته هاي ايشان مي پرداخت.

وي درباره ي مغيرة مي فرمود: آيا مي دانيد مغيرة مانند كيست؟ مغيره مانند بلعم است كه خداوند در حق وي فرمود: «الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين» [4] ما آيات خود را به او عطا كرديم ولي او به عصيان گراييد و پيرو شيطان گشت و در زمره ي گمراهان جهان قرار گرفت. [5] .

از اين روايت استفاده مي شود كه مغيرة در آغاز گمراه نبوده، بلكه در جمع شيعه جايگاهي ارزشمند داشته، ولي در مراحل بعد گرفتار كجروي و غلو شده و فرقه ي مغيريه را بنيان نهاده است.

مغيرة بن سعيد، درباره ي خداوند قائل به تجسيم بود و سخنان غلوآميز درباره ي علي (ع) مي گفت. [6] .



[ صفحه 87]



درباره ي او گفته اند كه بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعي امامت شد و بعدها ادعاي نبوت نيز كرد. [7] .

«بيان» از ديگر چهره هاي افراطگر و غالي است.

درباره ي وي گفته اند كه به الوهيت علي بن ابي طالب (ع) و حسن بن علي (ع) و حسين بن علي (ع) و محمد بن حنفيه و سپس ابوهاشم (فرزند محمد بن حنفيه) قائل بوده، و خود را مصداق آيه ي «هذا بيان للناس» مي دانسته است. [8] .

او تا بدان جا به انحراف گراييده كه براي خويش مدعي نبوت و رسالت نيز شده است. [9] .

امام باقر (ع) درباره ي او فرمود: «خداوند لعنت كند بيان تبان [10] را زيرا وي بر پدرم (علي بن الحسين، زين العابدين عليه السلام) دروغ مي بست. من شهادت مي دهم كه پدرم (علي بن الحسين) بنده ي صالح خدا بود. [11] .

در روايتي ديگر از امام باقر (ع) اين سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغيرة بن سعيد و بيان به درگاه تو تبري مي جويم. [12] .

حمزة بن عماره ي بربري، از ديگر منحرفاني است كه تحت لواي اعتقاد به امامت علي (ع) و ائمه، به تحريف انديشه ها پرداخته است.

او از اهل مدينه بود و محمد بن حنفيه را تا مرتبه ي الوهيت بالا برد، و گروهي از مردم مدينه و كوفه پيرو او شدند. امام باقر (ع) از او تبري جسته و وي را لعنت كرده است. [13] .

ابومنصور عجلي، افراطگر و منحرف ديگري است كه در عصر امام باقر (ع) با



[ صفحه 88]



افكار غلوآميز و آراي ساختگي خود، پيرواني براي خويش گرد آورد كه با نام «منصوريه» يا «كسفيه» [14] شهرت يافتند.

امام باقر (ع) ابومنصور را به طور رسمي طرد نمود، ولي وي پس از وفات آن حضرت مدعي شد كه امامت از امام باقر (ع) به وي منتقل شده است [15] .

غاليان و افترازنندگان به ائمه، خطوط مختلفي را دنبال مي كرده اند.

برخي از آنان در پي انگيزه هاي سياسي، تلاش مي كرده اند تا امام باقر (ع) را مهدي موعود معرفي كنند. ولي امام باقر (ع) در رد آنان مي فرمود:

گمان مي كنند كه من مهدي موعودم، ولي من به پايان عمر خويش نزديكترم تا به آنچه ايشان مدعي هستند و مردم را به آن مي خوانند. [16] .

گروهي ديگر از اين گروه ها، راه تندروي و غلو را در امر ولايت و مقام ائمه در پيش گرفته بودند كه امام باقر در رد ايشان مي فرمود:

اي گروه شيعيان! خط ميانه باشيد تا تندروان از تندروي خويش نادم شوند و به شما اقتدا نمايند، و جويندگان راه و حقيقت به شما ملحق گردند.

فردي از انصار به امام عرض كرد: تندروان و غاليان چه كساني هستند؟

امام فرمود: غالي و تندرو آن كساني هستند كه به ما اوصاف و عناوين و مقاماتي را نسبت مي دهند كه خودمان آن اوصاف را براي خويش قايل نشده ايم. آنان از ما نيستند و ما هم از ايشان نيستيم...

سپس آن حضرت چنين ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوي خدا برائت و آزادي مطلق به همراه نداريم، و ميان ما و خدا خويشاوندي نيست، و بر خداوند حجت و دليلي در ترك تكليف و وظايف نخواهيم داشت. ما به خداوند تقرب نمي جوييم، مگر به وسيله ي اطاعت و بندگي او. پس هر يك از شما كه مطيع خداوند باشد، ولايت و محبت ما به حال او ثمربخش است، و كسي كه اهل معصيت باشد، ولايت ما سودي به حالش نخواهد داشت. هان، دور باشيد از گول زدن خويش و



[ صفحه 89]



گول خوردن به وسيله ي غاليان! [17] .


پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال، جزء 4 / 302، حديث 543.

[2] همان، حديث / 544.

[3] اختيار معرفة الرجال، جزء 3 / 225، حديث 402.

[4] اعراف / 175.

[5] تفسير العياشي 2 / 42؛ اختيار معرفة الرجال 228، حديث 406؛ بحار 46 / 322.

[6] تاريخ طبري 5 / 456؛ الكامل في التاريخ 4 / 207-209.

[7] الفصل في الملل و الأهواء و النحل 2 / 13-14.

[8] تاريخ طبري 5 / 457؛ الكامل في التاريخ 4 / 209.

[9] فرق الشيعة 34.

[10] «تبان» به معناي علاف و كاه فروش است.

[11] اختيار معرفة الرجال 301.

[12] طبقات ابن سعد 5 / 237.

[13] فرق الشيعة 27-28.

[14] «كسفيه» ناميده شدند، چون مي گفتند: «ان عليا هو الكسف الساقط من السماء».

[15] فرق الشيعة 38؛ الفصل في الملل والاهواء و النحل 2 / 14.

[16] سير اعلام النبلاء 4 / 407؛ تاريخ ابن عساكر 15 / 357.

[17] اصول كافي 2 / 75.