بازگشت

ترسيم چهره ي پليد جباران و افشاگري عليه آنان


يكي از روش هاي مبارزه ي با جباريت و نفي حاكمان جائر، ترسيم چهره ي خشن و غير منطقي جباران گذشته است.

پرده برداشتن از پليدي هاي حاكمان غير الهي، و نقل سرگذشت آنان براي توده ها و انگشت نهادن بر نقطه هاي منفي ايشان، از يك سو سبب مي شود تا مورخان غرض ورز و وابسته ي به دربارها و متعصبان، قادر به تحريف تاريخ و زيبا نمودن زشتي ها نباشند، و از سوي ديگر، نقدي غير مستقيم بر حاكماني است كه مستبدانه حكم مي رانند و خلق را بندگان خويش مي پندارند!

در اين راستا، امام باقر (ع) به نقل گوشه اي از زندگي سراسر تاريك يزيد پرداخته، مي فرمايد:

يزيد بن معاويه وارد مدينه شد [1] و تصميم داشت از آن جا به سوي مكه براي انجام حج برود!

در مدينه، دستور داد تا شخصي از قريش را احضار كردند.

آن مرد را آوردند و در برار يزيد نگه داشتند.

يزيد به او گفت: آيا اقرار مي كني كه تو بنده و غلام من هستي، اگر بخواهم تو را مي فروشم و اگر بخواهم به غلامي مي گيرم!

مرد گفت: به خدا سوگند! اي يزيد! تو نه از نظر حسب و موقعيت قومي بر من كه از قريش هستم برتري داري، نه پدرت در دوران جاهليت و عصر اسلام بر پدر من برتري داشته است، و نه تو خودت در دين از من با فضيلت تري و نه از من بهتر! پس به چه دليل من براي تو اقرار كنم و كوچكي نمايم!

يزيد گفت: اگر اقرار نكني، به خدا سوگند، تو را خواهم كشت!

مرد پاسخ داد: كشته شدن من به دست تو، بزرگتر از كشته شدن



[ صفحه 144]



حسين بن علي (ع) فرزند پيامبر (ص) نخواهد بود (يعني كسي كه چنان جنايت هولناكي را مرتكب شده، كشتن ديگران برايش دشوار نيست).

يزيد با شنيدن اين سخنان دستور كشتن او را صادر كرد و وي را كشتند! [2] .

امام باقر (ع) با نقل اين واقعه، چند هدف را دنبال مي كند:

الف: زنده نگاه داشتن واقعه ي كربلا و شهادت حسين بن علي (ع).

ب: نشان دادن خصلت درندگي حاكماني كه در مقابل ائمه ايستاده و حق آنان را غصب كرده و بر مردم حكم مي رانند!

ج: نماياندن روحيه ي استكباري و تفرعن حاكماني چون يزيد و بي محتوا بودن تظاهر ايشان به حج و ساير امور دين.

د: هشدار دادن به مردم نسبت به مصون نبودن از ظلم حاكمان غير الهي؛ زيرا كساني كه خون فرزندان پيامبر (ص) و چهره هاي زهد، علم و تقوا را بر زمين ريزند، از ريختن خون مردم عادي باكي نخواهند داشت.


پاورقي

[1] با توجه به نقل هاي تاريخي كه شخص يزيد در دوران حكومت خود به مدينه و مكه سفر نكرده است، احتمال مي رود كه راوي حديث در مقام نقل واقعه «حره» و لشكركشي يزيد به مدينه به جاي اين كه نام فرمانده ي سپاه يزيد را بياورد، خود وي را نام برده است و ثانيا رفتن لشكر يزيد به طرف مكه براي انجام مراسم حج نبوده بلكه به منظور سركوب كردن مخالفان بوده است.

[2] ان يزيد بن معاوية دخل المدينة و هو يريد الحج فبعث الي رجل من قريش، فأتاه فقال له يزيد: اتقر لي انك عبدلي، ان شئت بعتك و ان شئت استرقتك؟ فقال له الرجل: والله يا يزيد! ما انت بأكرم مني في قريش حسبا، و لا كان أبوك أفضل من أبي في الجاهلية و الاسلام، و ما أنت بأفضل مني في الدين و لا بخير مني. فكيف اقرلك بما سألت؟ فقال له يزيد: ان لم تقرلي والله قتلتك، فقال له الرجل: ليس قتلك اياي بأعظم من قتلك الحسين بن علي (ع) ابن رسول الله (ص) فامر به فقتل. روضه ي كافي، خ 313.