بازگشت

منع شيعيان، از تقرب به سلطان


در تاريخ شيعه چهره هايي چون علي بن يقطين ديده مي شوند كه به اشاره ي امامان و با اجازه ي ايشان در دستگاه حكام ناصالح وارد شده و مقرب آنان واقع گرديده اند.

اما هدف از اين برنامه ي محدود و استثنايي نفوذ دادن عناصر مؤمن در نظام فاسد براي پيشگيري از برخي ستم ها نسبت به مؤمنان واقعي بوده است، ولي افراد معمولي حتي از برقرار كردن روابط اقتصادي با سلاطين و حكام منع مي شده اند.

يكي از شيعيان به نام عبدالغفار بن قاسم مي گويد: به امام باقر (ع) گفتم:

اي آقاي من! نظرتان در نزديك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار



[ صفحه 145]



چيست؟

امام فرمود: من اين كار را به صلاح تو نمي بينم و براي تو جايز نيست.

گفتم: من گاهي به شام مي رود و بر ابراهيم بن وليد وارد مي شوم!

امام فرمود: اي عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان، سه پيامد منفي دارد: محبت دنيا در دلت راه مي يابد، مرگ را فراموش مي كني، نسبت به آن چه خدا تو را قسمت كرده ناراضي مي شوي!

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا (ص)! من عيالوارم، و هدفم از رفتن به آنجا انجام تجارت و كسب منفعت است. آيا اين هم روا نيست؟

امام فرمود: اي بنده ي خدا! من در صدد آن نيستم كه تو را به ترك دنيا دعوت كنم، بلكه همين قدر مي خواهم كه گناهان را ترك كني.

ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه فريضه و واجب است، و تو در شرايطي هستي كه به انجام واجبات نيازمندتري تا كسب فضايل.

سخن كه بدينجا انجاميد، آن مرد اظهار را ارادت كرد و سپاس گزارد و گفت:

اي فرزند رسول خدا! پدر و مادر به فدايت، دانش صحيح را، جز از شما نمي توان دريافت. [1] .

ابوبصير مي گويد از امام باقر (ع) درباره ي اشتغال به كار در امور حكومتي و استخدام در كارهاي ايشان سؤال كردم.

امام باقر (ع) فرمود: هرگز به خدمت آنان در نياييد، حتي به اندازه ي يك مرتبه فرو بردن قلم در مركب! زير هيچ كس به خدمت ايشان در نمي آيد و از مزاياي مادي آنان



[ صفحه 146]



بهره اي نمي گيرد، مگر اين كه به همان اندازه به دين او لطمه مي زنند. [2] .

اين گونه روايات مي رساند كه تا چه حد آن حضرت نسبت به حاكمان ناشايست عصر خود خصومت و ناهمسازي داشته، وجود آنان را براي دين مضر مي دانسته است.

محمد بن مسلم گويد:

نزد امام باقر (ع) بر آستانه ي در خانه ي آن حضرت - در مدينه - نشسته بودم. نگاه امام متوجه مردم شد كه گروه گروه در حركت بودند.

امام از بعضي حاضران پرسيد: آيا در مدينه اتفاق تازه اي رخ داده است؟

به آن حضرت عرض شد: والي جديدي براي مدينه انتخاب شده است و مردم نزد او مي روند تا تبريك بگويند.

امام (ع) فرمود: آري مردم براي تبريك به فرمانروا به حركت آمده اند، ولي خانه ي والي، دري از درهاي آتش است [3] (يا اقدام به اين گونه تبريك گفتن ها خود دري از درهاي دوزخ مي باشد).

امام باقر (ع) در نهي پيروان خويش از همكاري با جباران مي فرمود:

ناقه ي صالح را يك نفر پي كرد و كشت، ولي چون توده ي مردم بدان عمل راضي بودند، عذاب نسبت به همگان نازل شد. پس هر گاه امام عادل ظاهر گشت و به حكومت رسيد، كساني كه راضي به حكم او باشند و حكومت را در راستاي عدل كمك نمايند، دوست و ياور او بشمار مي آيند و زماني كه پيشوا و حاكم جائز به قدرت رسيد، كساني كه راضي به حكم او باشند و او را در مسير جور و ستمش ياري دهند، ولي، دوست و ياور او به شمار خواهند آمد. [4] .



[ صفحه 147]




پاورقي

[1] عن عبدالغفار بن القاسم، عن الباقر (ع) قال: قلت له: يا سيدي ما تقول في الدخول علي السلطان؟ قال: لا أري لك ذلك. قلت: اني ربما سافرت الي الشام فأدخل علي ابراهيم بن الوليد. قال: يا عبدالغفار ان دخولك علي السلطان يدعو الي ثلاثة اشياء: محبة الدنيا، و نسيان الموت، و قلة الرضا بما قسم الله. قلت: يا ابن رسول الله فاني ذو عيلة و اتجر الي ذلك المكان لجر المنفعة، فما تري في ذلك؟ قال: يا عبدالله اني لست آمرك بترك الدنيا بل آمرك بترك الذنوب، فترك الدنيا فضيلة، و ترك الذنوب فريضة، و انت الي اقامة الفريضة احوج منك الي اكتساب الفضيلة. قال: فقبلت يده و رجله، و قلت: بأبي انت و امي يا ابن رسول الله ما نجد العلم الصحيح الا عندكم. بحار 75 / 377.

[2] سألت اباجعفر (ع) عن اعمالهم فقال لي: يا أبامحمد! لا و لا مدة قلم، ان احدهم لا يصيب من دنياهم شيئا الا اصابوا من دينه مثله. فروع كافي 5 / 106.

[3] عن محمد بن مسلم قال: كنت قاعدا عند ابي جعفر (ع) علي باب داره بالمدينة، فنظر الي الناس يمرون افواجا. فقال لبعض من عنده: حدث بالمدينة امر؟ فقال: جعلت فداك ولي المدينة وال فغدا الناس يهنئونه، فقال: ان الرجل ليغدي عليه بالامر تهنأبه و انه لباب من ابواب النار. فروع كافي 5 / 107.

[4] ...و انما عقر الناقة رجل واحد، فلما رضوا اصابهم العذاب. فاذا ظهر امام عادل فمن رضي بحكمه و اعانه علي عدله فهو وليه، و اذا ظهر امام جور فمن رضي بحكمه و أعانه علي جوره فهو وليه. بحار 75 / 377.