بازگشت

شرايط سياسي، از بيان امام باقر


منهال مي گويد: در مجلس امام باقر (ع) حضور داشتم كه مردي وارد شد و سلام كرد.

امام باقر (ع) سلامش را پاسخ گفت.

مرد تازه وارد، با امام احوالپرسي كرد و گفت: حالتان چطور است؟

امام باقر (ع) كه گويي سينه اش از مشكلات زمان سنگين شده بود به او فرمود:

آيا براستي تاكنون در نيافته ايد كه بر ما چه مي گذرد! مثل ما در ميان امت، مثل بني اسرائيل است، كه طاغي زمان، پسرانشان را مي كشت و زنانشان را زنده



[ صفحه 167]



مي گذاشت.

هان! اينان - واليان و حاكمان - فرزندان ما را مي كشند و زنانمان را باقي مي گذارند!

عرب مي پندارند كه بر غير عرب شرافت و برتري دارد. و وقتي غير عرب از علت اين پندار مي پرسد اين ها مي گويند: چون محمد - رسول خدا (ص) - از ماست و او از نژاد عرب است، پس عرب بر ديگران شرافت دارد.

- مردم هم قبول مي كنند! -

در اين ميان قريش مي پندارد كه بر ساير طوايف و قبايل عرب برتري دارد! و وقتي از علتش مي پرسي، مي گويند: چون محمد (ص) از قريش بوده است. - و ديگران هم تصديق مي كنند - اگر براستي اين منطق درست باشد و فضيلت عرب و قريش بر ديگران به خاطر اين باشد كه پيامبر اسلام از ميان ايشان برخاسته است، پس ما خاندان نبوت و ما اهل بيت رسالت، بايد بر همه ي مردم شرافت و برتري داشته باشيم و هيچ كس به پايه ي ما نرسد.

چون سخن امام بدين جا رسيد، آن مرد گفت:

به خدا سوگند، من شما خاندان را دوست دارم.

امام فرمود: پس بر تن خويش لباسي از بلا و ناگواري ها بپوشان. به خدا سوگند، رنج ها و ناگواري ها شتابانتر از سيل دره ها، به سوي ما و شيعيان ما پيش مي تازد! نخست مشكلات به ما مي رسد و سپس به شما، چنان كه اگر آسايشي در پيش باشد نخست در مورد ما خواهد بود و سپس براي شما [1] .



[ صفحه 168]



اين بيان، شدت اندوه و نگراني امام و وجود تنگناهاي سخت سياسي و اجتماعي آن عصر را مي رساند.

امام با اين كه خود فضيلت عرب بر غير عرب را يك پندار واهي مي شمرد، و بر اساس منطق قرآن، تقوا را ملاك كرامت هر انسان مي داند، ولي از آن جا كه مخالفان اهل بيت، با تكيه بر ظهور پيامبر (ص) از ميان عرب، در صدد برتري جويي بر ساير ملت ها بودند، امام از همين باورشان سود جسته و عليه ايشان احتجاج كرده، آنان را در محكمه ي خرد به محاكمه كشانده است كه چگونه با تمسك به همنژادي با پيامبر (ص) بر جهان فخر مي فروشند، در حالي كه نزديكترين اعضاي خاندان پيامبر (ص) را مورد سختترين آزارها قرار مي دهند.


پاورقي

[1] كنت جالسا مع محمد بن علي الباقر (ع) اذ جاءه رجل فسلم عليه فرد عليه السلام، قال الرجل: كيف انتم؟ فقال له محمد: أو ما آن لكم أن تعلموا كيف نحن، انما مثلنا في هذه الامة مثل بني اسرائيل، كان يذبح ابناؤهم و تستحيا نساؤهم، ألا و ان هولاء يذبحون ابناءنا و يستحيون نساءنا، زعمت العرب ان لهم فضلا علي العجم، فقالت العجم: و بما ذلك؟ قالوا كان محمد منا عربيا، قالوا لهم: صدقتم، و زعمت قريش ان لها فضلا علي غيرها من العرب، فقالت لهم العرب من غيرهم: و بما ذاك؟ قالوا: كان محمد قرشيا. قالوا لهم: صدقتم، فان كان القوم صدقوا فلنا فضل علي الناس لانا ذرية محمد، و اهل بيته خاصة و عترته، لا يشركنا في ذلك غيرنا، فقال له الرجل: والله اني لاحبكم اهل البيت. قال: فاتخذ للبلاء جلبابا، فوالله انه لأسرع الينا و الي شيعتنا من السيل في الوادي و بنايبد و البلاء ثم بكم، بنايبد و الرخاء ثم بكم، امالي شيخ طوسي 95؛ بحار 46 / 360.