بازگشت

سليمان بن عبدالملك


پس از مرگ وليد بن عبدالملك در سال 96 ه؛ برادرش سليمان بن عبدالملك بر جاي او نشست.

سليمان نيز مانند پيشينيانش، در اولين سخنراني خود براي مردم، سخن از حاكميت خدا و رضايت به حكم الهي به ميان آورد، [1] ولي در عمل، همان شيوه ي تجملي، اسراف و استبداد خلفاي اموي را پي گرفت، و كارگزاران دوران وليد را بر پست هاي خود باقي گذاشت [2] .

در روزگار حكومت او، تجمل به گونه اي گسترده تر به دربار راه يافت، و هر طيف و طبقه اي با جامه ي مخصوص به حضور او مي رسيدند.

سليمان، در پرخوري و شكمبارگي كم نظير بود [3] گرگي را مي مانست كه پس از روزگاري گرسنگي به طعمه اي دست يافته باشد. تنها انديشه اي كه در سر او نبود، انديشه ي مردم و اسلام و قرآن بود و خود اقرار مي كرد:

غذاي خوب خورديم و لباس نرم پوشيديم و مركب رهوار سوار شديم، لذتي براي من نمانده، مگر دوستي كه ميان من و او تكلف نباشد. [4] .

سليمان، هر چند در مقايسه با وليد و يزيد، فرصت نيافت تا جباريت خود را آن گونه كه آنان به كار گرفتند، به كار گيرد، اما جواني و قدرت، جز عجب و غفلت نمي زايد؛ چنان كه خود روزي در آينه نگريست و از شكوه شاهي خود به شگفت آمد و گفت: محمد (ص) پيامبر بود... و عبدالملك سياستمدار و وليد جبار و من پادشاهي جوانم! [5] .

در اين جا سليمان به جباريت برادرش وليد اعتراف مي كند.!



[ صفحه 177]




پاورقي

[1] مروج الذهب 3 / 174.

[2] همان.

[3] مروج الذهب 3 / 175؛ تاريخ يعقوبي 2 / 299.

[4] مروج الذهب 3 / 176.

[5] تاريخ الخلفاء 226.