بازگشت

عمر بن عبدالعزيز در نظر ائمه


با آنچه تاكنون درباره ي شخصيت سياسي و رفتاري عمر بن عبدالعزيز آورديم، بايد ديد كه موضع امام باقر (ع) و اصولا ائمه در قبال حكومت وي و روش او چه بوده است.

روايتي از امام سجاد (ع) در اختيار داريم كه بر اساس آن، مي توان به نظر امام سجاد (ع) درباره ي عمر بن عبدالعزيز پي برد.

عبدالله بن عطاي تميمي گويد: همراه با علي بن الحسين (ع) در مسجد بودم كه عمر بن عبدالعزيز از آنجا عبور كرد، در حالي كه گيره ها و بندهاي كفشش از نقره بود.



[ صفحه 184]



او در آن دوره، جواني بسيار خوش منظر بود. نگاه امام سجاد به وي افتاد و به من فرمود: اي عبدالله بن عطا، آيا اين فرد شيك پوش خوشگذران را مي بيني! همو سرانجام به خلافت خواهد رسيد و بر مردم حكم خواهد راند.

عبدالله بن عطا مي گويد از امام پرسيدم: آيا اين جوان فاسق به خلافت مي رسد؟

امام فرمود: آري؛ ولي او در مسند حكومت ديري نمي پايد و مرگ او زود فرا مي رسد. و هنگامي كه بميرد آسمانيان نفرينش مي كنند و زمينيان برايش غمگينند و طلب غفران مي نمايند. [1] .

روايت ديگري در اين زمينه از امام باقر (ع) نقل شده است.

ابوبصير مي گويد: در مسجد با امام باقر (ع) بودم. عمر بن عبدالعزيز در حالي كه لباس هايي تيره رنگ بر تن داشت و بر خدمتكارش تكيه داده بود وارد شد.

امام باقر (ع) فرمود: اين جوان روزي به فرمانروايي خواهد رسيد و روشي عادلانه از خود آشكار خواهد ساخت، چهار سال زندگي مي كند [2] و سپس مرگش فرا مي رسد، زمينيان بر او مي گريند و آسمانيان نفرينش مي كنند.

ابوبصير گويد: من و ديگراني كه اين سخن را شنيدند به شگفت آمده و گفتيم: مگر شما هم اكنون نگفتيد كه عدل و انصاف پيشه خواهد ساخت!

امام باقر (ع) فرمود: چرا گفتم، ولي او به هر حال بر جايگاهي كه از آن ما



[ صفحه 185]



و شايسته ي ماست تكيه مي زند، در حالي كه هرگز حقي ندارد. بلي، او در جايگاهي كه غصب مي كند به اظهار عدل مي پردازد! [3] .

در بياني ديگر چنين آمده است:

امام باقر (ع) در مدينه بود (و بي آن كه خبر مرگ عمر بن عبدالعزيز به مدينه رسيده باشد) فرمود: امشب مردي چشم از جهان فرو بست كه فرشتگان نفرينش مي كنند و زمينيان بر او مي گريند. [4] .

از مجموع اين احاديث استفاده مي شود كه هر چند عمر بن عبدالعزيز در شيوه ي حكومت براي احياي عدل تلاش مي كرده و نسبت به اهل بيت، ستم هاي پيشينيانش را نداشته است، اما به هر حال، چون حق خلافت را از اهلش (يعني ائمه عليهم السلام) دريغ داشته، جرمي بزرگ مرتكب شده است. همين جرم باعث شد كه خط خلافت پس از اندكي، دوباره به نفع ستمگران مورد سوء استفاده ي زورگويان اموي و عباسي قرار گيرد.

از اين جا روشن مي شود كه تنها ايده ها و آرمان ها و رفتار مقطعي فرد نبايد ملاك داوري مطلق نسبت به او قرار گيرد، بلكه بايد ايده ها و آرمان هاي ارزشي بر اساس و اصلي صحيح استوار باشد.

به تعبير ديگر، در پيش گرفتن سياست نيكي و بخشش و انصاف در صورتي ارزش حتمي و مطلق بشمار خواهد آمد كه بر اساسي مشروع و بنياني صحيح استوار باشد؛ زيرا سياست عدل اگر بر بنياد نامشروع و غير الهي متكي باشد، دير يا زود مغلوب خواهد شد و پايان خواهد پذيرفت و آثار بايسته اي بر جاي نخواهد نهاد.

از اين مطالب نيز استفاده مي شود كه ائمه (ع) و از جمله امام باقر (ع) هرچند در



[ صفحه 186]



تنگناي زمان و سياست هاي جبارانه ي حاكمان، ناگزير به ظاهر دست از سياست و نبرد علني با حاكمان غاصب برداشته، به تصحيح انديشه و فرهنگ جامعه پرداخته اند، اما در نهان و در باورهاي خود، حكومت الهي و شايستگي امامان براي حاكميت بر سرنوشت جامعه ي اسلامي را همچنان تعقيب مي كرده اند، و آن را اصيل مي شمرده اند.


پاورقي

[1] عن عبدالله بن عطا التميمي، قال: كنت مع علي بن الحسين (ع) في المسجد، فمر عمر بن عبدالعزيز عليه شراكا فضة و كان من احسن الناس و هو شاب فنظر اليه علي بن الحسين (ع) فقال: يا عبدالله بن عطا أتري هذا المترف؟ انه لن يموت حتي يلي الناس، قال: قلت: هذا الفاسق؟ قال: نعم فلا يلبث فيهم الا يسيرا حتي يموت، فاذا هو مات لعنه اهل السماء، و استغفر له اهل الارض. بحار 46 / 327.

[2] لازم به يادآوري است كه مورخان مدت خلافت عمر بن عبدالعزيز را حدود سي ماه دانسته اند؛ بنابراين، يا راوي حديث در نقل زمان گرفتار فراموشي شده است، يا منظور از چهار سال، مدت خلافت وي نيست، بلكه منظور امام اين بوده است كه جوان از هم اكنون تا پايان عمرش بيش از چهار سال باقي نمانده است و در همين فاصله به حكومت دست خواهد يافت، بنابراين اگر سال درگذشت عمر بن عبدالعزيز 101 ه باشد مي توان حدس زد كه امام باقر (ع) در سال 97 يا 98 ه وي را در مدينه ديده و اين بيان را افاده كرده است.

[3] كنت مع الباقر (ع) في المسجد اذ دخل عمر بن عبدالعزيز متوكيا علي موالي له؛ فقال (ع): ليلين هذا الغلام فيظهر العدل و يعيش اربع سنين ثم يموت فيبكي عليه اهل الارض، و تلعنه اهل السماء لانه جلس مجلسا و لا حق له فيه، ثم ملك و اظهر العدل و جهره. الخرائج و الجرائح 1 / 279، مشارق انوار اليقين 91؛ اثبات الهداة 5 / 293.

[4] اثبات الوصية 154.