بازگشت

شهادت امام باقر با توطئه ي هشام


در بررسي زندگي سياسي امام باقر (ع) نبايد از اختلاف دروني برخي علويان با آن حضرت غافل بود؛ زيرا اين اختلاف ها هر چند بظاهر رنگي سياسي نداشت، ولي در نهايت به مسايل سياسي انجاميد.

آن چه اين اختلاف ها را به امر سياست گره مي زد، اين بود كه خلفا همواره در صدد يافتن راهي آسان براي از ميان بردن خط امامت و جريان انديشه ي شيعي بودند و در اين ميان بديهي است كه دامن زدن به اختلاف هاي دروني آل علي و استفاده از عناصر ناراضي عليه آنان، مي توانست شيوه اي راحت و كم پيامد براي حكومت باشد.

هشام بن عبدالملك؛ از همين شيوه استفاده كرد و با تدابيري زيد بن حسن را كه نسبت به امام باقر (ع) بر سر ميراث رسول الله و امر امامت عداوت داشت، عليه آن حضرت به كار گرفت تا اين امر به شهادت امام باقر (ع) منتهي گرديد!

ابوبصير از امام صادق (ع) نقل كرده است:

زيد بن حسن هميشه با امام باقر (ع) در مورد ميراث رسول خدا، درگيري داشت و مدعي بود كه او براي دريافت آن ميراث سزاوارتر است به اين دليل كه از نسل فرزند بزرگتر است - زيرا زيد از نسل حسن بن علي و امام باقر از نسل حسين بن علي (ع) بود - اين اختلاف حتي به محكمه ي قاضي نيز كشيده شد.

در يكي از همين محاكم زيد بن حسن به زيد بن علي بن الحسين - برادر امام باقر (ع) - توهين كرد و زيد بن علي بن الحسين سوگند خورد كه ديگر با زيد بن حسن



[ صفحه 201]



روبرو نشود.

از روايت استفاده مي شود كه در اين محكمه ها، شخص امام باقر (ع) حضور نمي يافته، بلكه برادر خود (زيد بن علي) را مأمور پاسخگويي به ادعاهاي زيد بن حسن مي نموده است. از اين رو، پس از مشاجره ي ياد شده، زيد بن علي از امام باقر (ع) خواهش مي كند كه ديگر او را از حضور در محكمه اي كه زيد بن حسن در آن مدعي است معاف دارد. امام باقر هم مي پذيرد.

زيد بن حسن كه گويي در انتظار چنين فرصتي بود از اين كه مي تواند از آن پس با شخص امام باقر (ع) رويارو شود، خرسند شد؛ زيرا اميد داشت كه در اين رويارويي مي تواند امام را تحت فشار و مورد اذيت و بي حرمتي قرار دهد!

زيد بن حسن نزد امام باقر آمد تا آن حضرت را به محكمه ي قضا ببرد. امام عازم شد، ولي به او فرمود: اي زيد تو اكنون در زير لباس هايت خنجري را پنهان كرده اي و...

امام در اين هنگام گوشه هايي از قدرت امامت را به وي نماياند و با كرامت هاي خويش به او اثبات كرد كه امامت امري الهي است و نه ميراثي بشري و قراردادي اجتماعي. زيد با مشاهده ي كرامت ها، گاه مدهوش مي شد و به شدت شگفت زده مي گرديد، ولي هرگز از غفلت و هواپرستي بيرون نيامد.

زيد بن حسن با مشاهده ي آن كرامت ها، سوگند ياد كرد كه ديگر به نزاع با امام باقر (ع) برنخيزد! و از امام جدا شد ولي همان روز به سوي هشام بن عبدالملك [1] حركت كرد.

وقتي كه به حضور هشام رسيد گفت: من از نزد ساحري دروغگو مي آيم كه براي تو سزاوار نيست او را به حال خود واگذاري.

زيد بن حسن آنچه را ديده بود براي هشام بازگفت.

هشام بن عبدالملك به كارگزار خويش در مدينه دستور داد: محمد بن علي را



[ صفحه 202]



دربند بكش و نزد من بفرست!.

آنگاه به زيد بن حسن گفت: اگر محمد بن علي را در اختيار تو قرار دهم، آيا حاضري او را به قتل رساني؟

زيد بن حسن گفت: آري.

والي مدينه با دريافت فرمان هشام به عواقب آن انديشيد و به هشام نوشت:

من فرمان تو را رد نمي كنم و اين نامه به معناي مخالفت با تو نيست، ولي دوست دارم از سر خيرخواهي با تو سخني بگويم: مردي را كه از من خواسته اي تا در بند كشيده، نزد تو بفرستم، عفيف ترين و زاهدترين كس در روي زمين است و من به صلاح حكومت تو نمي بينم كه متعرض وي شوي... [2] .

اين حديث طولاني است، ولي به هر حال، زيد بن حسن از اين طريق به خواسته ي خود دست نيافت. پس از بازگشت از شام به مدينه، سرانجام با تدبيري زين اسب را آغشته به سم كرد و از اين طريق امام باقر (ع) را مسموم ساخته، به شهادت رسانيد. در اين راه دست هشام پنهان است؛ زيرا آنچه هشام از آن بيم داشت و براي حكومت خود از آن نگران بود، از يك سو وجود امام، و از سوي ديگر درگيري علني با آن حضرت بود، اما از ميان بردن امام باقر (ع) به صورت مخفي و به وسيله ي فردي از خاندان علي مي توانست او را از هر دو مشكل برهاند! [3] .


پاورقي

[1] در برخي از متون به جاي هشام بن عبدالملك فقط نام عبدالملك آمده است، ولي با توجه به اين كه عبدالملك معاصر امام سجاد (ع) بوده، مي توان مطمئن شد كه هشام بن عبدالملك مورد نظر است و چه بسا لفظ هشام به وسيله ي راويان يا نسخه نويسان ساقط شده باشد.

[2] الخرائج و الجرائح 2 / 600؛ بحار 46 / 329.

[3] نورالابصار 49 و 60.