بازگشت

فلسفه ي نهي از قيام زيد


سؤالي كه در اين ميان باقي مي ماند اين است كه اگر اصل قيام زيد مورد امضاي ائمه بوده و حركت او صحيح و بايسته بشمار مي آمده است پس نهيهاي مكرري كه از سوي امام و امام صادق (ع) نسبت به قيام او صورت گرفته است، چيست؟

پاسخ اين است كه اگر روايات مدح را بپذيريم و روايات قدح را ضعيف و ناتوان بشناسيم، در اين صورت لازمه ي جمع ميان نهي از قيام زيد و ستايش مقام علمي و عملي او اين است كه بگوييم: نهي ائمه، به جهت دلسوزي و شفقت و ارشادي بوده است.

نهضت زيد از نظر خود او امري بايسته و ضروري بود، او ديگر طاقت نداشت كه شاهد بي حرمتي بني اميه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بي عدالتي آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه عليه آنان مي ديد، اما ائمه (ع) از سوي ديگر، با



[ صفحه 207]



اين كه در اصل ضرورت مبارزه با كفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولي بر اساس اطلاعاتي كه تنها در اختيار آنان بود و بينشي كه نسبت به شرايط سياسي داشتند، حركت نظامي و نهضت مسلحانه را تنها راه ممكن و ضروري تشخيص نمي دادند. در نگاه ائمه (ع) زيد به گونه ي واجب، موظف به قيام نبود زيرا اگر او به راستي چنين وظيفه اي داشت، هرگز او را به ترك تكليف الهي دعوت نمي كردند. از سوي ديگر قيام او ممنوع و باطل نيز نبود؛ زيرا اگر حركت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وي را به نيكي ياد نمي كردند. [1] در نتيجه تنها راهي كه مي توان فرض كرد اين است كه زيد براي مقابله با كفر و فساد حاكمان بني اميه، ميان دو راه مخير بوده است: راه قيام علني و راه مبارزه ي پنهاني.

او راه اول را ضروريتر مي دانست و ائمه راه دوم را شايسته تر مي شمردند. از اين رو، براي راهنمايي وي، سعي داشتند تا او را از قيام مسلحانه منع كنند. چنين است كه گاه، كشته شدن سريع او و عدم پيشرفت نظامي را به او متذكر مي شدند. [2] و زماني بي وفايي مردم را.

سرانجام، زيد راه خويش را انتخاب كرد و در پي بي حرمتي هاي مضاعف هشام به خاندان رسول الله (ص) و به شخص وي، دست به قيام زد و به فرموده ي حضرت رضا (ع)، براي خدا و در راه خدا به شهادت رسيد. و بر اساس رواياتي كه از رسول خدا (ص) نقل شده است:

زيد و يارانش در قيامت گام بر گردن مردمان مي نهند و به بهشت وارد مي شوند. [3] .

با اين همه، نهي ائمه (ع) از قيام، نيز بي حكمت نبود. اگر درك جوانب اين نهي براي معاصران ميسر نبود، براي ما كه از اين فاصله ي تاريخي مي توانيم شاهد بازتاب ها و نتايج و پيامدهاي آن قيام باشيم، درك آن دشوار نيست.

قيام زيد براي او به صورت يك تكليف شناخته شد و او با انگيزه اي مقدس به



[ صفحه 208]



آنچه تشخيص داده بود عمل كرد، ولي حركت او به شدت و به سرعت سركوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سكوت و خفقان فضاي سياسي افزود و منحرفان و سست باوران با تبليغ نادرست انديشه ها و اهداف وي، جريان هاي فكري و عقيدتي نادرستي را پديد آوردند و در جبهه ي متشكل شيعه، انشعاب زيديه شكل گرفت!

قيام و شهادت زيد هر چند در خراسان بازتاب وسيع و گسترده اي پيدا كرد و شيعيان خراسان به جنبش آمدند و حركت هاي نهاني خود را عليه دستگاه خلافت آشكار ساختند [4] و اين جريان همواره گسترش يافت تا به اضمحلال خلافت امويان انجاميد، اما سوگمندانه زوال خلافت امويان، مشكلي را از جامعه ي اسلامي نگشود و از شدت جور و استبداد نكاشت، چه، عباسيان بر جاي امويان تكيه زدند و راه ايشان را پي گرفتند!

هرچند اين مشكلات و انحراف ها از ناحيه ي زيد بن علي صورت نگرفت و او تنها به آنچه تكليف خويش مي دانست عمل كرد، ولي امامان (ع) افقهايي را مي ديدند كه از ديد زيد بن علي كه فاقد بينش امامت بود قابل پيش بيني نبود!



[ صفحه 211]




پاورقي

[1] رك: مرآة العقول 1 / 261؛ زيد الشهيد 43.

[2] اثبات الوصية 150؛ الخرائج و الجرائح 1 / 281؛ كشف الغمة 2 / 347؛ الفصول المهمة 218-216؛ احقاق الحق 12 / 182؛ اثبات الهداة 5 / 321؛ نور الابصار، شبلنجي 143.

[3] كفاية الاثر 328؛ بحار 11 / 41؛ تنقيح المقال 1 / 469.

[4] تاريخ يعقوبي 2 / 326.