بازگشت

شكيبايي و بردباري در روابط اجتماعي


شرط اصلي حضور سازنده و مفيد در جامعه، برخورداري فرد از صبر و شكيبايي است. اين ويژگي به عاليترين شكل آن در زندگي امام باقر (ع) مشهود است.

براي نماياندن اين ويژگي ارزشمند در زندگي آن حضرت نقل اين حديث كافي است كه:

مردي غير مسلمان (نصراني) در يكي از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد. آن مرد به دليلي نامشخص نسبت به آن حضرت، كينه داشت، از اين رو دهان به بدگويي گشود و با تغيير اندكي در اسم امام باقر (ع) گفت:

تو بقر (گاو) هستي!

امام بدون اين كه خشمناك شود و عكس العمل شديدي نشان دهد، با آرامش خاصي فرمود: من باقرم.

مرد نصراني كه از سخن قبل به مقصود نرسيده بود و احساس مي كرد نتوانسته است امام را به خشم وا دارد، گفت:

تو فرزند زني آشپز هستي!

امام فرمود: اين حرفه ي او بوده است (و ننگ و عاري براي او نخواهد بود)

مرد نصراني، پا فراتر نهاد و با گستاخي هر چه تمامتر گفت:

تو فرزند زني سياه چرده و زنگي و... هستي!

امام (ع) فرمود: اگر تو راست مي گويي و مادرم آن گونه كه تو توصيف مي كني بوده است، پس از خداوند مي خواهم او را بيامرزد، و اگر ادعاهاي تو دروغ و بي اساس است، از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد!

در اين لحظه، مرد نصراني كه شاهد حلم و بردباري اعجاب انگيز امام باقر (ع) بود و مشاهده كرد كه اين شخصيت اصيل و پرنفوذ، عليرغم پايگاه عظيم اجتماعي و علمي خود كه صدها شاگرد از درس او بهره مي گيرند و در ميان قريش و بني هاشم از ارج و منزلت و حمايت برخوردار است، به جاي عكس العمل منفي و مقابله ي به مثل در برابر بد زباني هاي او، چون كوه صبر و شكيبايي، آرام و مطمئن ايستاده و با او سخن مي گويد، ناگهان در دادگاه وجدان خويش، خود را محكوم و



[ صفحه 219]



شكست خورده يافت، و بي تأمل از گفته هاي خود معذرت خواهي كرد و اسلام آورد. [1] .

ارزش و اهميت اين گونه شكيبايي و بردباري، چه بسا براي بسياري از انسان ها،نامفهوم باشد، ولي كساني چون خواجه نصيرالدين طوسي كه از يك سو افضل عالمان عصر خويش در علوم عقلي و نقلي شناخته شده، و از سوي ديگر منصب وزارت را در دستگاه حكومت به وي واگذار كرده اند، در اوج موقعيت علمي و اجتماعي، به امام خويش اقتدا كرده و در مقابل بدگويان به صبري شگفت نايل مي شود.

شخصي به او خطاب مي كند: اي سگ، و اي سگ زاده!

اما او در پاسخ مي گويد: اين سخن تو درست نيست؛ زيرا سگ بر چهار دست و پار راه مي رود و من چنين نيستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمي انديشد، ولي من چنين نيستم و... [2] .

به راستي چنين شكيبايي و تحملي را جز در پيروان مكتب اهل بيت نمي توان پيدا كرد.


پاورقي

[1] قال له نصراني: انت بقر؟ قال: انا باقر، قال: انت ابن الطباخة؟ قال: ذاك حرفتها، قال: انت ابن السود الزنجية البذية، قال: ان كنت صدقت غفر الله لها، و ان كنت كذبت غفر الله لك، قال: فاسلم النصراني. مناقب ابن شهر آشوب 4 / 207؛ بحار 46 / 289؛ نورالابصار، مازندراني 51؛ اعيان الشيعة 1 / 653.

[2] رك: الانوار البهية 123.