بازگشت

امامان دوازده گانه


روايـات فراواني از رسول خدا، درمعرفي امامان و رهبران الهي جامعه اسلامي ، رسيده و در كتب شـيـعـه و سنّي ثبت است . در يك سري از اين روايات ، تعداد امامان ، خلفا و زمامداران بعد از آن حضرت تعيين شده ، گرچه نام آنان ذكر نشده است ..(5) از جمله :

مـسـروق گـويد: ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بوديم واو قرآن را به ما ياد مي داد. مردي به وي گفت :

اي ابـاعـبـدالرحـمـن ، آيـا از رسـول خـدا نـپـرسـيـديد كه اين امت چند خليفه خواهد داشت ؟ عبدالله درجواب گفت :

از آن هـنـگـام كـه مـن بـه عـراق آمـده ام ، جـز تـو كـسـي از مـن ايـن سـؤ ال را نـكـرده اسـت . (آنـگـاه افـزود:) آري مـا از پـيـامـبـر ايـن مـسـاءله را سـؤ ال كرديم و آن حضرت فرمود:

(اِثْنَيْ عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَباءِ بِني اِسْرائيلَ)

(دوازده تن به تعداد نقيبان بني اسرائيل ).(6)

ايـن حـديـث كـه بـه چـنـد طـريـق و بـا سندهاي صحيح و در كتب معتبر عامه ثبت شده ، آنان را به حـيـرانـي و سـرگـردانـي عـجـيبي گرفتار كرده است ، زيرا نتوانسته اند معنايي درخور عقايد مـقـبـول عـامـّه بـراي آن بـيـابـنـد و ايـن دوازده نـفـر را مـعـيـن كـنـنـد. بـه عـنـوان مثال سيوطي در شرح اين احاديث مي نويسد:

قـاضـي عـيـاض گويد: شايدمنظور از اين دوازده نفر، خلفايي هستند كه درمدت عزت ، شوكت و قـدرت اسـلام عـهده دار خلافت شده اند و آنها خلفاي بعد از پيامبرتا زمان وليد بن يزيد اموي هستند، زيرا در آن زمان ديگر اتفاق برخليفه از دست رفت و... .

بـعـد به نقل از ابن حجر، ضمن نيكو شمردن توجيه قاضي عياض خلفاي متفق عليه را چنين بر مـي شـمـرد: ابـوبـكـر، عمر، عثمان ، علي (تا زمان حكميت و معاويه ، يزيد، عبدالملك بن مروان و فرزندان چهارگانه او (وليد، سليمان ، يزيد وهشام )

و دوازدهم آنها وليدبن يزيدبن عبدالملك است .

بـعـد وجـه ديـگـري ذكـر مـي كـنـدكـه شـايـد مـنـظـور خـلفـاي عـامـل بـه حق در طول مدت دولت اسلام تا روز قيامت باشد و بنابراين وجه ، هشت نفراز آنها تا بـه حـال ظـاهـر شـده انـد كـه عـبـارتـنـد از: خلفاي اربعه ، حسن ، معاويه ، ابن زبير و عمربن عـبـدالعـزيـز و شايد بتوان مهدي عباسي را نيز در زمره آنان شمرد زيرا او در بني عباس مانند عـمـر بـن عبدالعزيز بود در بني اميه و همچنين ظاهر(بالله خليفه ديگر عباسي ) بنابراين مي ماند دو نفر ديگر كه هنوز نيامده اند..(7)

ابن العربي نيز در شرح سنن تِرمِذي ، ابتدا خلفاي پيامبر (كساني كه به عنوان خليفه حكومت كـرده انـد) را تـا سـال 543 هـجـري قـمري مي شمرد (خلفاي اربعه ، امام حسن و خلفاي اموي و عباسي را ذكر مي كند) و ادامه مي دهد:

(اگـر مـا دوازده تـن از ايـشـان را از ابتداي خلافت بشماريم و آن كساني را كه به ظاهر خلافت نبوي را داشته اند، در نظر گرفته باشيم ، مي بينيم كه تا سليمان بن عبدالملك اموي دوازده تن مي شود (يعني همان ترتيب ابن حجر تا سليمان باضافه امام حسن بعد از امام علي و معاوية بـن يـزيـد بـعـد از يـزيـدبن معاويه )، اما اگر آنها را كه در واقع ومعني ، خلافت نبوي را دارا بـوده اند (يعني عدالت داشته اند) بشماريم ، پنج تن بيشتر از اين گروه را نخواهيم داشت كه عـبارتندا ز خلفاي چهارگانه نخستين و عمربن عبدالعزيز؛ بنابراين من معنايي براي اين حديث نمي دانم .).(8)

ايـن نـمـونه اي است از سرگرداني علماي عامّه در تبيين حديث نبوي درمعرفي امامان و خليفه هاي بـعـد از خـويـش و بقيه علماي عامه نيز مشابه همين حرفها را زده اند وهيچكدام نتوانسته يك معناي صـحـيـح كـه خـود بـپسندد، براي حديث ارائه دهد و هركدام با ادله قوي نظر ديگري را رد كرده است ..(9)

كـسـاني كه بعد از پيامبر، برخلاف امر و وصيت آن بزرگوار، دست از دامن وصيّ و خليفه بر حـق او برداشتند، چاره اي ندارند جز اينكه امثال يزيدبن معاويه را در زمره خلفاي دوازده گانه بـپـذيرند و حسن بن علي را حذف كنند و خود بر اين نظر خويش ايراد بگيرند زيرا در يزيد و امثال او هيچ رنگي از پيامبر نمي يابند.

شـيـعـه بـا تـوجـه بـه ايـن روايـات ، خـلفـاي پـيـامـبـر را دوازده نـفـر مـي دانـد كـه هـمـگي از اهـل بـيت او بوده وتا روز قيامت درميان امت خواهند بود و آن روايات را بر دوازده امام خود منطبق مي داند كه همگي برگزيدگان خدا، از قريش و بني هاشم و خلفاي پيامبر مي باشند و جز شيعه اماميه هيچ كس نمي تواند چنين امامان دوازده گانه اي ارائه دهد.

ابوعبدالله ، احمد بن محمدعياش گويد:

( ايـن عـده كـه نـصّ بـرآنـهـا شـده ، بـا هـيـچ يـك از زمـامـداران بـعـد از حـضـرت رسـول و نـه بـا خـلفـاي بـنـي امـيـه مـطابقت ندارد، زيرا تعداد خلفاي بني اميه از دوازده نفر بيشتر است و افرادي هم كه بعد از بني اميه به حكومت رسيدند مصداق اين حديث نيستند. هيچ يك از فـرق اسـلامي نيز ادعا نداشته اند كه رهبرانشان منحصر در دوازده تن هستند مگر شيعه اماميه كـه روايـت مـزبـور دلالت بـرآن دارد و امـامـان آنـهـا مـصـداق واقـعـي حـديـث هـسـتـنـد. دليـل آن ايـن اسـت كـه امـامـان شـيـعـه امـامـيـه ، قـبـل از بـيـان ايـن مـطـلب ، تـعـيـيـن شـده بودند.).(10)

بـاتـوجـه به آيات و روايات بي شمار، ما شيعيان با اعتقاد به امامان دوازده گانه بايد آنان را اسـوه خـويـش قـرار داده و بدانان اقتدا كنيم . يازده امام شيعه ، نور واحدي بودند كه در مدت 260 سال (تا شروع غيبت صغري ) در شرايط مختلف زندگي كردند و با اتخاذ مواضع مناسب هـر زمـان ، راه و روش بـرخورد با مسائل مختلف و شرايط متفاوت را به طور عملي نشان دادند و بـر مـاشـيـعيان آن بزرگواران لازم است با مطالعه دقيق زندگي آنان و كسب شناخت و بصيرت نـسـبـت بـه راه و روش آنـان ، در پـيـروي از آنـان بـكـوشـيـم تابه خواست خدا در زمره ياران و پـيـروان امـام دوازدهـم (عـج ) بـاشيم و در راستاي اين هدف مقدس ، دراين كتاب به بحث پيرامون زندگي ، فعاليتها وموضعگيريهاي امام محمدباقر عليه السلام مي پردازيم .