بازگشت

فصل اول : در بيان ولادت و اسم و كنيت آن حضرت است


بـدان كـه ولادت بـا سـعـادت آن حـضـرت روز دوشـنـبـه سـوم صـفـر يـا در غـرّه رجـب سـال پـنجاه و هفت در مدينه منوره واقع شد و آن حضرت در واقعه كربلا حضور داشت و در آن وقت چهار سال از سن مباركش گذشته بود، والده ماجده اش حضرت فاطمه دختر امام حسن مـجـتبي عليه السلام بود كه او را امّ عبداللّه مي گفتند و آن حضرت ابن الخيرتين و علوي بين علويين بود.

از (( دعوات راوندي )) نقل است كه روايت شده از حضرت امام محمدباقر عليه السلام كه فرمود:

(( روزي مادرم در زير ديواري نشسته بود كه ناگاه صدايي از ديوار بلند شد و از جا كـنده شد خواست كه بر زمين افتد مادرم به دست خود اشاره كرد به ديوار و فرمود نبايد فـرود آيـي ، قسم به حق مصطفي صلي اللّه عليه و آله و سلم كه حق تعالي رخصت نمي دهـد تـو را در افـتـادن ؛ پـس آن ديوار معلق در ميان زمين و هوا باقي ماند تا آنكه مادرم از آنـجـا بـگـذشت ، پس پدرم امام زين العابدين عليه السلام صد اشرفي براي او تصدّق داد. )) (1)

و نيز راوي از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه روزي آن جناب ياد كرد جده اش مـادر حضرت امام محمدباقر عليه السلام را و فرمود: (( كانَتْ صِدّيقَةً لَمْ يُدْرَكْ في آلِ الْحـَسـَنِ عـليـه السـام مـِثـْلُهـا )) ؛ جـده ام صـديـقـه بـود و در آل حضرت حسن عليه السلام زني به درجه و مرتبه او نرسيد.(2)

و بـه اسـاتـيـد مـعـتـبـره از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام مـنـقـول است كه چون يكي از مادران ائمه عليهم السلام به يكي از ايشان حامله مي شود در تـمـام آن روز او را سـسـتـي و فـتوري حاصل مي شود مانند غش ، پس مردي را در خواب مي بـيند كه او را بشارت مي دهد به فرزند داناي بردباري ، چون از خواب بيدار مي شود از جانب راست خود از كناره خانه صدايي مي شنود و گوينده آن را نمي بيند كه مي گويد حامله شدي به بهترين اهل زمين و بازگشت تو به سوي خير و سعادت است و بشارت باد تـو را بـه فـرزنـد بـردبـار دانـا. پـس ديـگـر در خـود ثـقل و گراني نمي يابد تا آنكه نه ماه از حمل او مي گذرد، پس صداي بسيار از ملائكه از خـانـه خـود مـي شـنـود، چـون شـب ولادت مـي شـود نوري در خانه خود مشاهده مي كند كه ديـگـري آن نـور را نـمـي بـيـنـد مـگـر پدران امام ، پس امام مربع نشسته از مادر پديد مي گـردد، سـرش بـه زيـر نـمـي آيـد چـون بـه زمـيـن مـي رسـد روي بـه جـانـب قـبـل ، مـي گرداند و سه مرتبه عطسه مي كند و بعد از عطسه حمد حق تعالي مي گويد و خـتـنـه كرده و ناف بريده متولد مي شود و آلوده به خون و كثافت نمي باشد و دندانهاي پـيـشين همه روييده مي باشد، و در تمام روز و شب از رو و دستهاي او نور زردي مانند طلا ساطع مي شود.(3)

اسم شريف آن حضرت محمّد و كنيت آن جناب ابوجعفر و القاب شريفه اش باقر و شاكر و هادي است و مشهورترين لقبهاي آن حضرت باقراست و اين لقبي است كه حضرت رسالت صـلي اللّه عـليـه و آله و سـلم آن جناب را به آن ملقب فرموده چنانچه به روايت سفينه از جابر بن عبداللّه منقول است كه حضرت رسول صلي اللّه عليه و آله و سلم به من فرمود: اي جـابـر! اميد است كه تو در دنيا بماني تا ملاقات كني فرزندي از من كه از اولاد حسين خـواهـد بـود كـه او را مـحـمـّد نامند يَبْقَرُ عِلْمَ الدّينِ بَقْرا؛ يعني او مي شكافد علم دين را شكافتني ، پس هرگاه او را ملاقات كردي سلام مرا به او برسان .(4)

شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه روايـت كـرده از عـمـر بـن شـمـر كـه گـفـت : سـؤ ال كـردم از جـابـر بـن يـزيـد جـعـفـي كـه براي چه امام محمدباقر عليه السلام را باقر نـامـيـدنـد؟ گـفت : به علت آنكه بَقَرَ الْعِلْمَ بَقْرَا اي شَقَّهُ وَ اَظْهَرَهُ اَظْهارا؛ شكافت علم را شـكـافـتـي و آشـكـار و ظاهر ساخت آن را ظاهر كردني ، به تحقيق حديث كرد مرا جابر بن عـبـداللّه انـصـاري كـه شـنـيـد از رسـول خـدا صلي اللّه عليه و آله و سلم كه فرمود: اي جابر! تو زنده مي ماني تا ملاقات مي نمايي پسرم محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابـي طـالب عـليـهـم السـلام را كـه معروف است در تورات به باقر، پس هرگاه ملاقات كردي او را از جانب من او را سلام برسان ، پس جابر بن عبداللّه رحمه اللّه آن حضرت را در يكي از كوچه هاي مدينه بديد و گفت : اي پسر! تو كيستي ؟ فرمود: محمّد بن علي بن الحـسـين بن علي بن ابي طالب هستم . جابر گفت : اي پسرك ! با من روي كن ، آن حضرت بـه او روي كرده گفت روي واپس كن چنان كرد، عرض كرد: سوگند به پروردگار كعبه كـه ايـن شـمـايـل و خـصـال رسـول خـدا صـلي اللّه عـليـه و آله و سـلم اسـت ، اي فـرزند! رسـول خـدايـت سـلام رسـانـيـد. فـرمـود: مـادام كـه آسـمان و زمين بر جاي باشد سلام بر رسـول خـدا بـاد و بـر تو باد اي جابر كه تبليغ سلام آن حضرت نمودي ، آنگاه جابر بـه آن حـضـرت عـرض كـرد: (( يـا بـاقـِرُ اَنْتَ الْباقِرَ حَقَّا اَنْتَ الَّذي تَبْقَرُ الْعِلْم بَقْرا. )) (5)

عـلمـا گـفـتـه انـد كـه آن حـضرت را باقر گفتند (( لِتَبقُّرِهِ فِي الْعِلْمِ وَ هُوَ تَفَجُّرهُ وَ تـَوَسَّعـُهُ )) چه آن حضرت شكافنده علوم اولين و آخرين و دلش بحر پهناور و چشمه جوشنده علم و دانش بود.

در (( تـذكـره سـبـط ابـن الجـوزي )) مسطور است كه آن حضرت را باقر ناميدند از كـثـرت سـجـود آن حـضـرت (( بَقَرَ السُّجُودُ جَبْهَتَهُ، اَي فَتَحَها وَ شَقّها )) ؛ يعني گشاده كرد سجود جبين او را. (( وَ قيلَ لِغزارَةِ عِلْمِهِ )) ؛ يعني گفته اند كه آن حضرت را به سبب غزارت و كثرت علمش باقر لقب كرده اند. (6) و ابن حجر هيتمي با كثرت نصب و عنادش در (( ضواعق محرقه )) گفته :

(( اَبُوجَعْفِرٍ مُحَمَّدٌ الْباقِرُ عليه السلام سُمِّيَ بِذلِكَ مِنْ بَقَرَ الاَرْضَ، اَيْ شَقَّها وَ اَثارَ مـُخـْبـئاتـِهـا وَ مـَكـامـِنـَها فَلِذلِكَ هُوَ اَظْهَرُ مِنْ مُخْبَئاتِ كُنُوزِ الْمَعارِفِ وَ حَقائِقِ الاَحْكامِ وَ اللَّطـائِف مـا لا يَخْفي اِلاّ عَلي مُنْطَمِسِ الْبَصيرَةِ اَوْ فاسِدِ الطَّويَّةِ وَ السَّريرَةِ وَ مِنْ ثُمَّ قيلَ هُوَ باقِرُ الْعِلْمِ وَ جامِعُهُ وَ شاهِرُ عِلْمِهِ وَ رافِعُهُ الخ . )) (7)

و نـقـش نـگـيـن آن حـضرت (( اَلْعِزَّة للّهِ )) يا (( اَلْعِزَّةِ للّهِ جَميعا )) بوده ، و به روايت ديگر انگشتر جد خود حضرت امام حسين عليه السلام را در دست مي كرد و نقش آن (( اِنَّ اللّهَ بالِغُ اَمْرِهِ )) بوده و غير اين نيز روايت شده و منافاتي بين اين روايات نيست ؛ چه ممكن است آن حضرت را انگشترهاي متعدد بوده كه بر هر كدام نقش معيني باشد.(8)