بازگشت

ويژگيهاي اخلاقي


امـام بـاقر از نظر رفتار و ويژگيهاي اخلاقي چون ديگر امامان عليهم السلام آيينه تمام نماي پـيامبر (ص ) والگو و اسوه رهپويان حق بود. اينك به شمه اي از شيوه زندگي و ويژگيهاي اخلاقي آن بزرگوار اشاره مي كنيم .

الف ـ عـبـادت و بـنـدگـي : امـام باقرعليه السلام درعبادت ، راز و نياز و ياد حق همچون پدران بـزرگـوارش پيشتاز بود. هيچ گاه ازياد حق غافل نشد و خوف از قهر و غضب خدا و شوق لقاي حق او را بي تاب كرده بود. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

(پـدرم هـمـواره به ياد خدا بود. در حال راه رفتن و غذا خوردن و حتّي هنگام سخن گفتن نيز از ياد خـدا مشغول نمي شد. مي ديدم كه زبانش به ذكر (لااله الاالله ) در حركت است . صبحگاهان ما را جـمـع مـي كرد و تا طلوع خورشيد به ذكر خدا وا مي داشت ، آن را كه مي توانست قرآن بخواند، به قرائت قرآن و ديگران را به ذكر گفتن امر مي كرد.).(27)

خادم امام باقرعليه السلام نقل مي كند:

(بـاامـام بـاقـر(ع ) بـه قـصـد حـج خـارج شـديـم . هـنـگـامـي كـه داخـل مـسـجـد الحـرام شـد و چـشـمش به كعبه افتاد، صدايش ‍ به گريه بلند شد. عرض كردم : پـدرومـادرم فـدايـتـان بـاد، مـردم متوجه شما هستند، كاش صدايتان را بلند نكنيد (آهسته تضرع كـنيد، زيرا به گمان او اگر مردم امام را در اين حال مي ديدند، براي امام كسر شاءن بود.) امام در جوابش فرمود:

(وَيـْحـَكَ يـااَفـْلَحُ وَلِمَ لا اَرْفـَعُ صـَوْتـي بـِالْبـُكـاءِ لَعَلَّ اللّهَ تَعالي يَنْظُرُ اِلَيَّ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ فَاَفُوزَ بِهاغَداً)

واي بـر تـو اي افـلح ، چـرا صـدايـم را بـه گـريه بلند نكنم ، شايد (به خاطر اين تضرع وزاري من ) خداي تعالي نظر رحمتي برمن كند و بدان سبب در فرداي قيامت رستگار شوم .

(بـعـد امـام طـواف خـانـه كـرد و پـشت مقام به ركوع (نماز) ايستاد وهنگامي كه از نمازفارغ شد موضع سجده امام (ع ) از اشك چشمهايش خيس شده بود.).(28)

امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

(شـبـهـا بـراي پـدرم بـسترش را آماده مي كردم و وقتي او به بستر مي رفت ، من نيز به بستر خـويـش مي رفتم . شبي پدرم دير آمد به سراغ ايشان به مسجد آمدم ؛ ديدم درتنهايي و سكوت مسجد به سجده رفته و زمزمه ناله اش ‍ را شنيدم كه مي فرمود:

(سـُبـْحـانـَكَ اللّهـُمَّ اَنـْتَ رَبـّي حـَقَّا حـَقّاً سَجَدْتُ لَكَ يارَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً اَللّهُمَّ اِنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فـَضـاعـِفـْهُ لي اَللّهـُمَّ قـِنـي عـَذابـَكَ يـَوْمَ تـَبـْعـَثُ عـِبـادَكَ وَ تـُبْ عـَلَيَّ اِنَّكَ اَنـْتَ التَّوابُّ الَّرحيمُ).(29)

خداوندا تو پاك و منزّهي و به حق پروردگار مني و من از سرطاعت و بندگي و به پيشگاه تو سـجـده كـرده ام . خـدا يـا عمل من كم است . آن را چند برابر گردان . خدايا مرا در روز برانگيختن بندگانت ، از عذابت درامان بدار و بر من توبه و رحمت آور كه تو بسيار باز گشت كننده ( بر بندگان و پذيرنده عذر آنان ) و مهربان هستي .)

امـام شـبانه روز يكصد و پنجاه ركعت نماز مي گذارد.(30) و سجده بسيار پيشاني امام عليه السلام را فراخ ساخت و بعضي لقب باقر را از همين جهت دانسته اند.).(31)

ب ـ تـسـليـم و رضـا: رضـا و تـسـليـم درمـقـابـل خـواست الهي ومقدرات آسماني از مقامات عالي بـنـدگـان صـالح اسـت . امـامـان عـليـهـم السـلام بـه عـنـوان انـسـانـهـاي نـمـونـه ، درمـقـابل مقدرات الهي به طور كامل تسليم و راضي بودند. گروهي از اصحاب امام خدمت ايشان رسـيـدنـد. درآن هـنـگـام يـكي از فرزندان امام مريض بود وامام نسبت به آن فرزند توجه خاص نـشـان مـي داد و بـه خـاطـر كـسـالت وي غمگين و بيقرار بود. ياران امام با مشاهده اين حالت امام تـرسيدند كه اگر آن فرزند از دنيا برود. از امام حركتي ببينند كه خوش نداشته باشند.(امام در نـظـر آنـان از جلالتي خاص برخوردار بود و ترسيدند شايد امام اظهار جزع و فزعي كند كـه خـلاف انـتـظـار آنـان بـاشـد.) چـيـزي نـگـذشـت كـه ضـجـّه و زاري اهـل خـانـه (بـر مصيبت آن فرزند) برخاست ولي امام باچهره اي گشاده ، برخلاف حالت قبلي ، برآنان وارد شد. آنان به امام عرض كردند: فدايت شويم ، حالت غم واندوه شما ما را به هراس ‍ انـداخـتـه بـود كـه مـبـادا در صورت وقوع مصيبت حالتي براي شما پيش آيد كه ما را اندوهناك گرداند.

امام درجواب فرمود:

(اِنّا نُحِبُّ اَنْ نُعافِيَ فيمَنْ نُحِبُّ فَاِذا جاءَ اَمْرُاللّهِ سَلَّمْنا فيما اَحَبَّ.).(32)

مـا دوسـت داريـم از جـهـت عـزيـزانـمـان در عـافـيـت و سـلامـت بـاشـيـم ولي هـرگـاه امر خدا بيايد درمقابل آنچه او خواسته ، تسليم هستيم .

در موردي ديگر كه برامام مصيبت مرگ فرزند وارد شد حضرت فرمود:

(اگـر مـا جـزع و فـزع و اظـهـار غـم وانـدوه مـي كـنـيـم ، تـازمـانـي اسـت كـه امـر خـدا نازل نشده است ولي هرگاه امر خدا نازل شود، ازما جز تسليم سرنخواهد زد.)

بعد حضرت سروصورت خود را آراست روغن ماليد و سرمه كشيد و با همراهان غذا خورد و درآخر فـرمـود: ايـن نـوع عـمـل ، هـمـان صـبـرجـمـيـل اسـت . سـپـس آن فـرزنـد را بـه امـر امـام غـسـل دادنـد و امام نيز لباس آراسته اي پوشيد و با جنازه خارج شد و برآن نماز خواند و آن را دفن نمود.

ج ـ حلم و بردباري : قرآن شريف در توصيف بندگان خداي رحمان (عبادالرحمن ) مي فرمايد:

(وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً).(33)

چـون از جـاهـلان حـركـات زشـتـي مـشـاهـده كـنـنـد و يـا سـخـنـانـي زشـت و نـاشـي از جـهـل بـشـنـونـد، پـاسـخـي سـالم مـي دهـنـد و بـه سخني سالم و خالي از لغو وگناه جواب مي گويند..(34)

اين صفت ناشي از صفت تحمّل و خويشتن داري آنان از خشم و حركات نسنجيده است . امامان معصوم دراين ميدان نيز پيشتاز بودند.

مردي نصراني خطاب به امام باقر(ع ) گفت : تو بَقَر هستي . امام باملايمت وخونسردي فرمود: من باقر هستم .

مـرد (كـه هـمـچـنان بر بي ادبي خود پافشاري مي كرد) گفت : تو پسر زني آشپز هستي . امام بار ديگر باملايمت و نرمي جواب داد: آشپزي حرفه او بود (واين ننگ نيست ).

مرد نصراني همچنان به گفتار ناهنجار خودادامه داد و مادر امام را به نسبتي زشت متهم ساخت . امام بـا مـلاطفت جواب داد: اگر راست مي گويي ، خدا او را بيامرزد واگر دروغ مي گويي ، خدا تو را بيامرزد.

مـرد نـصـرانـي بـا مـشـاهـده بـرخـورد كـريـمـانـه امـام بـه اشـتـبـاه خـود پـي بـرد و اسـلام آورد..(35)

د ـ كار و كوشش : محمدبن مُنْكَدر مي گويد: فكر نمي كردم علي بن الحسين عليهما السلام داراي جـانشيني باشد كه از نظر فضل و دانش به پايه او برسد، تا اينكه فرزندش ‍ محمدبن علي (ع ) را ملاقات كردم . خواستم او را موعظه كنم ولي او مرا موعظه كرد:

در روزي كـه هـوا خـيـلي گـرم بـود بـه يـكـي از نقاط خارج از شهر رفتم . محمدبن علي را كه تـنـومـنـد بـود، ديـدم كـه بـه دوتـن از غـلامـان خـود تكيه داده بود. با خود گفتم : بزرگي از بزرگان قريش در چنين ساعت و هوايي به طلب دنيا ازخانه خارج شده است ! بايد او را موعظه كـنـم ! نـزديـك رفـتم و سلام كردم . درحالي كه عرق مي ريخت ، جواب سلامم را به خوبي داد. گـفـتـم : خـدا تورا سلامت بدارد، مردي از بزرگان قريش (همچون شما) در چنين هواي گرمي در طـلب دنـيا مي كوشد؟! اگر در اين حال مرگ فرارسد چه مي كني ؟ (وچه جوابي داري ؟) امام از آن دو غلام جدا شد و به طرف من آمد و فرمود:



(اگر مرگ من در اين حال فرا رسد، درست درزماني فرا رسيده كه من به اطاعت خدا مشغولم و با ايـن كار و كوشش خود را از تو ومثل توبي نياز مي كنم . از آن بيم دارم كه مرگ من زماني رسد كه به معصيتي از معصيتهاي خدا مشغول باشم .

گـفـتـم : رحـمـت خـدا بـرتـو بـاد، خـواسـتـم تـو را مـوعـظـه كـنـم ولي تـو مـرا مـوعـظـه كـردي )..(36)

ه‍ ـ جـود و بـخـشـش : بـا اينكه تعداد عائله امام زياد و ثروتش از بقيه افراد خاندان كمتر بود، ولي درميدان جود و بخشش و دستگيري از فقرا و نيازمندان نيز بر همگان پيشي گرفته بود.

امام صادق (ع ) مي فرمايد:

(ثـروت پـدرم ازتـمـام خـانـدانـش كمتر و مخارجش از همه افزونتر بود؛ با اين وجود در هر روز جمعه يك دينار صدقه مي داد.).(37)

و در نقل ديگري مي فرمايد:

(روزي بـر پدرم وارد شدم و ايشان هشت هزار دينار را بر فقراي مدينه تقسيم مي كرد و درهمان روز اهـل يـك خـانـواده را كـه تـعـدادشـان بـه يـازده نـفـر مـي رسـيـد خـريـد واز بـنـدگـي آزاد كرد.).(38)

مـواسـات ، هـمـدردي و دسـتگيري نسبت به خويشاوندان و برادران ديني از نكات برجسته سيره اخلاقي آن امام بود. حسن بن كثير گويد:

(از نيازمندي خود و بي توجهي برادرانم به امام شكايت كردم . حضرت فرمود:

چه بد برادري است آن كه درهنگام توانمندي تو، رعايت حالت را بنمايد (وبه تو توجه كند) ولي بـه هـنگام فقر و ناداري از تو ببرّد.) بعد حضرت يك كيسه حاوي هفتصد درهم به من داد و فرمود: اين مبلغ را مصرف كن و هرگاه تمام شد مرا خبر ده .).(39)

در بيان ديگري آن حضرت مي فرمايد:

(اَشـَدُّ الاَْعـْمـالِ ثَلاثَةٌ مُواساةُ الاِْخْوانِ فِي الْمالِ وَاِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ ذِكْرُاللّهِ عَلي كُلِّ حالٍ).(40)

سـخـت تـريـن كـارها، سه كار است : همياري و مساعدت مالي با برادران ، رعايت انصاف با مردم (آنچه براي خود مي خواهد، براي مردم نيز بخواهد) و هميشه به ياد خدا بودن .

كـنـيز امام نقل مي كند كه هرگاه برادران (وخويشاوندان ) امام بر وي وارد مي شدند، امام آنان را طـعام مي داد، لباس نيكو مي پوشاند، صله و جايزه عطا مي كرد سپس اجازه مرخص شدن مي داد. روزي از امـام خـواهش كردم كه از اين بذل و بخششها كم كند (شايد به جهت همان كم بودن توان اقتصادي امام ) ولي آن حضرت در جوابم فرمود:

(ما حَسَنَةُ الدُّنْيا اِلاّ صِلَةُ الاِْخْوانِ وَالْمَعارِفِ)

نيكويي دنيا جز احسان و بخشش به برادران واصحاب نيست ..(41)

عـمروبن دينار وعبدالله بن عبيد گويند: هرگاه خدمت امام باقر(ع ) مي رسيديم ، آن حضرت به مـاخـوراكـي و لبـاس و پـول مـي داد و مـي فـرمـود: ايـنـهـا قبل از اين ملاقات براي شما آماده شده بود..(42)

وـ اهتمام به امر آخرت : ارتباط امام باقر با حضرت ربوبي آن چنان عميق بود كه تمام همّ و غم او در امـور اخـروي خـلاصـه مـي شد و اقليم عقل و دل آن بزرگوار را مسخّر خويش ‍ ساخته بود. ازامام نقل شده كه به جابر جُعفي فرمود:

(اَصْبَحْتُ وَاللّهِ ياجابِرُ مَحْزُوناً مَشْغُولَ الْقَلْبِ)

اي جـابـر، بـه خـدا سـوگـنـد كـه شـبـم را بـا حـُزن وانـدوهـي كـه قـلب را بـه خـود مشغول ساخته ، صبح كرده ام .

جابر عرض كرد:جانم فدايت ، اندوه و دل نگراني شما براي چيست ؟

امام فرمود:

(اي جـابـر، حزن واندوه من به خاطر آخرت است . اي جابر، كسي كه حقيقت خالص ايمان در دلش داخـل شـود، آن ايـمـان قـلبـش را از دنـيـا و آنـچـه درآن اسـت بـه خـود مشغول مي دارد، زيرا (از نظر او) زينت پرزرق و برق دنيا در حقيقت لهو ولعب است و خانه آخرت ، خـانـه زنـدگـي اسـت . سـزاوار و شـايـسـتـه نـيـسـت كه انسان مؤ من به زينتهاي فريبنده دنيا دل بندد و آرامش خود را در آنها جستجو كند و ...)..(43)

ز ـ تواضع امام : عبدالله بن عطا گويد:

(امام به من دستور داد دو مركب ـ يك الاغ و يك قاطر ـ براي سفر آماده كنم . امر امام را اطاعت كرده و الاغ و قاطر را زين كرده و به اين گمان كه امام قاطر را مي پسندد، آن را جلو بردم . امّا امام بر خـلاف تـصـور مـن ، بـر الاغ سـوار شـدنـد و فـرمـودنـد: بـهـتـريـن مـركـب نـزد مـن الاغ اسـت )..(44)

ايـن عـمـل امـام نـشان از تواضع آن بزرگوار دارد همچنان كه ايشان با اين كار خود به مردم مي فـهـمـانـد كـه امـكـانـات دنيايي مايه شرف و افتخار نيست و همرديف مردم بودن و همانند آنان از وسـايـل كـم ارزش اسـتـفاده كردن ، چيزي از شخصيّت واقعي انسان نمي كاهد البته به اين معنا نـيـست كه سوار بر اسب نمي شده اند، بلكه در سيره پيامبر و ائمه عليهم السلام آمده است كه آنان بر اسب و قاطر نيز سوار مي شده اند.

امام علي (ع ) در توصيف رسول خدا (ص ) مي فرمايد:

(لَقـَدْ كـانَ ـ صـَلَّي اللّهُ عـَلَيـْهِ وَ آلِهِ ـ يـَاءْكـُلُ عَلَي الاَْرضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمارَ الْعاريَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ)

پـيـامـبـر روي زمـيـن (بـدون فـرش ) مـي نـشست و غذا مي خورد و نشستنش همچون بردگان بود و بـدسـت خـويش كفشش را پينه مي زد و لباسش را وصله مي كرد. بر الاغ برهنه سوار مي شد و حتي كسي را نيز پشت سرخويش سوار مي كرد..(45)

ح ـ برخي ديگر از اخلاق و آداب پسنديده امام : 1ـ امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

(در دستور العمل پيامبر آمده :

هـرگـاه بـنـدگـان و غلامان را به كاري گمارديد كه برآنان سخت آمد، با آنان در آن كار وارد شويد و پدرم بندگان را به انجام كارها امر مي فرمود و نگاه مي كرد، اگر بر آنان سخت مي آمد، خود نيز (بسم الله ) مي گفت وباآنان دست به كار مي شد واگر برآنان هموار و آسان مي نمود، از آنان كناره مي گرفت .).(46)

2ـ زراره گويد:

(با امام باقر عليه السلام به تشييع جنازه اي رفتيم . عطاي مكّي از بزرگان قوم نيز شركت داشت . زني از همراهان فرياد مي كشيد و جزع مي كرد. عطا به او گفت : ساكت باش و گرنه ما بـر مـي گـرديـم ؛ ولي آن زن سـاكـت نـشـد و او نـيـز بـاز گـشت . من به امام عرض كردم : عطا بـرگـشـت چون زني فرياد مي كشيد و نهي عطا را گوش نداد و ساكت نشد. امام فرمود: ما ادامه مـي دهـيـم ، اگـر مـا (در چـنـيـن مـواقـعـي ) چـيـزي از بـاطـل هـمـراه حـق ديـديـم و بـه خـاطـر آن بـاطـل انـدك ، حق را ترك كرديم حق هيچ مسلماني را ادا نتوانيم كرد. وقتي بر جنازه نماز خواند، وليّ ميت عرض كرد: آقا راه رفتن براي شما زحمت دارد، خداوند اجر و رحمتش را به شما عطا كند، بـرگـرديـد. ولي امـام بـاز نگشت . عرض كردم : به شما اجازه بازگشت دادند و من نيز از شما حاجتي دارم . امام فرمود: بيا، ما نه به اجازه ايشان آمده ايم ونه با اجازه ايشان بر مي گرديم . ما با اين عمل طالب اجر و فضيلتي شده ايم و به اندازه اي كه جنازه را تشييع كنيم ، ماءجور هستيم .).(47)

3ـ هـرگـاه مـطـلبي امام را به حزن واندوه مي انداخت ، زنان و فرزندان راجمع مي كرد و دعا مي نمود و آنان آمين مي گفتند..(48)

4ـ هـرگـاه امـام گـرفـتـار بـه بـلايـي را مـي ديـد، پنهاني استعاذه مي كرد و به خدا پناه مي برد..(49)

5ـ امام (ع ) به شخصيت افراد احترام مي گذاشت و از بكار بردن تعبيراتي كه از منزلت آنان ـ مـخـصـوصـا مـحـرومان و مستمندان ـ بكاهد، به شدت اجتناب مي ورزيد. با آنكه خانه آن حضرت مـرجـع و پـنـاهـگـاه مـسـتـمـنـدان بـود ولي هـيـچـگـاه سـخـنـي حـاكـي از تـحـقـيـر، مـانـنـد: اي سـائل ايـن را بـگـيـر و ... شـنـيـده نـشـدوحضرت همواره سفارش مي كرد كه آنان را به بهترين اسمهايشان صدا بزنند..(50)

6ـ هرگاه مي خنديد، مي فرمود:

(اَللّهُمَّ لا تَمْقُتْني ).(51)

خدايا مرا به خشم خود مگير.

7ـ حسن زيّات بصري گويد:

(با يكي از دوستانم خدمت امام باقر(ع ) رسيديم . امام (ع ) درخانه اي تزيين شده نشسته ، ملحفه اي قـرمـز رنـگ بـر روي پاها انداخته ، محاسن را كوتاه كرده و سرمه كشيده بود. مسائلي ازامام پـرسـيـديـم وبرخاستيم . امام فرمود: اي حسن ، فردا تو و رفيقت پيش من بياييد. عرض كردم : فدايت شوم ، اطاعت مي كنم .

روز بـعـد بـرامـام وارد شديم درحالي كه در منزل امام جز حصيري نبود وامام نيز يك پيراهن خشن پوشيده بود. حضرت به رفيقم رو كرد و فرمود:

اي بـرادر بـصـري ، ديـروز كـه بـر من وارد شدي ، من درخانه همسرم بودم چون ديروز، روز او بود، آن خانه و اثاث هم از او بود. او خود را براي من آراسته بود ومن مي بايست خودم را براي وي مي آراستم ، پس نسبت به ما گمان بد مدار.

رفـقـيـم گفت : فدايت شوم ، به خدا قسم ازمشاهده وضعيت ديروز شما، گمانهايي نسبت به شما بـه قـلبـم وارد شـد ولي الان خـداوند همه آنان را از بين برد و دانستم كه همانطور است كه مي فرماييد.).(52)

ط ـ هـيـبـت امـام : شـخـصـيـت علمي و اخلاقي امام ، آن بزرگوار را در چشمها بزرگ ساخته و عظيم القـدر جـلوه داده بـود؛ بـه طـوري كـه هـمـه افـراد ـ حـتـي دانـشمندان وحاكمان ـ ناخودآگاه تحت تاءثير جاذبه آن حضرت واقع شده درمقابل عظمت وي احساس حقارت وكوچكي مي كردند.

وقتي قتاده ، كه فقيه ومجتهد اهل بصره بود، خدمت امام رسيد، از هيبت امام قلبش به لرزه افتاد و مضطرب شد و عرض كرد:

(من درمجالس متعدد و در محضر فقهايي چون ابن عباس نشسته ام ولي از هيبت هيچكدام از آنان قلبم چنين نلرزيده و مضطرب نشده است .).(53)

امام از زبان بزرگان

شخصيت امام باقر عليه السلام مورد تعريف وتمجيد علماي زمان خود و بعد از آن بود و همگان از او با اكرام و اجلال ياد كرده اند كه به چند نمونه توجه مي دهيم :

عبدالله بن عطا، از شخصيتهاي برجسته و دانشمندان بزرگ عصرامام (ع ) مي گويد:

(مـن در هـيـچ مـحـفـلي دانـشـمـنـدان را كـوچـكـتـر و زبـونـتـر از مـحـفـل مـحمدبن علي (ع ) نديدم . من (حكم بن عُتَيْبَه ) را با همه شخصيت ومقام علمي اش درمحضر امام باقر(ع ) همچون كودكي دربرابر استادش ديدم .).(54)

جـابـربـن يـزيـد جـعـفـي هـرگـاه از امـام بـاقـر(ع ) حـديـث نـقـل مـي كـرد، مـي گفت : خبرداد مرا وصّي اوصياء و وارث علوم پيامبران محمدبن علي بن الحسين ...).(55)

ابـن حـجـر عـسـقـلاني ـ از دانشمندان عامّه ـ گويد: محمدباقر به اندازه اي رموز و اسرار علوم را آشـكـار ساخت و حقايق احكام و حكمتها و لطايف را بيان نمود كه جز كوردلان و يا منحرفان ، كسي نـمـي تـوانـد آن را انـكار كند و از اين رو شكافنده علوم و بر فرازنده پرچم دانش لقب گرفت ..(56)

عـبـدالله بـن عمر گويد: انهم اهل بيت مُفهَّموُن .(57) آنان خانداني هستند كه علمشان از غيب است .

حكم بن عُتَيبَه بعد از تلاوت آيه شريفه : (ان في ذالك لايات للمتوسمين .(58) به درسـتـي كـه در ايـن جريان ـ عذاب قوم لوط ـ آيات و نشانه هايي است براي مردم با فراست و چيز فهم ) مي گفت : به خدا قسم ، محمد بن علي از آنان است ..(59)

عـمـروبـن عـُبـيـد بـصـري از رؤ سـاي مـعـتـزله وقـتـي بـرامـام وارد مـي شـد و از او سـؤ ال مي كرد، مي گفت : فدايت شوم ... ..(60)

وقـتـي جـابـر بـن عـبـدالله ، صـحـابـي دانـشـمـنـد و بـلنـد مـرتـبـه رسـول خـدا(ص ) خـدمـت امـام بـاقـر عـليـه السـلام رسـيد واز سعه علمي آن وجود شريف در سنين كودكي و نوجواني اطلاع يافت ، شگفت زده شد و عرض كرد:

(يا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ لَقَدْ اوُتيتَ الْحُكْمَ صَبِيّاً)

اي باقر خدارا شاهد مي گيرم كه ، علم و حكمت دركودكي به تو عطا شده است .

واز آن بـه بـعـد جـابـر بـن عـبـدالله درمـحـضـر امـام بـه شـاگـردي ، و كـسـب فـيـض پـرداخـت ..(61)

ابن خلكان مي نويسد:

امـام بـاقـر، ذاكر، خاشع ، صابر و از فرزندان بيت نبوت بود با نسبي بلند مرتبه ، حسبي عـالي ، آگـاه بـه مـسـائل مـهـم ، بـسـيـار گـريـه كـنـنـده و روگـردان از جدال و دشمني ..(62)

وبالاخره امام عظيم الشاءن و بنيانگذار جمهوري اسلامي (قدس سره ) مي فرمايد:

(مـا مـفـتـخـريـم كه باقرالعلوم (كه ) بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسـول صـلي الله عـليـه وآله وائمه معصومين عليهم السلام ، مقام او را درك نكرده ونتوانند درك كرد، از ماست )..(63)