بازگشت

امام و ضرب سكّه


مـورخـان به هنگام شرح زندگي امام باقر عليه السلام ، يا شرح وقايع دوره عبدالملك اموي ، متعرض جريان ضرب سكّه توسط عبدالملك ، با مشورت وراهنمايي امام باقر (ع ) مي شوند. از آنـجـا كـه ايـن واقـعـه ـ اگـر صـحـت داشـتـه باشد ـ درزمان امام سجاد بوده ، دراينجا به شرح وتاءمل درآن مي پردازيم .

شـرح واقـعـه از اين قرار بود: در صدر اسلام ، توليد كاغذ درانحصار روميان بود و كاغذهاي مصرفي در كشور اسلامي توسط مسيحيان مصر (كه وابسته به روميان بودند) توليد مي شد و آنـان بـر منوال روميان با شعار مسيحيت (پدر، پسر و روح القدس ) كاغذها را زينت مي دادند و آرم مي زدند. وضع براين منوال بود تا زمان عبدالملك كه با توجه به زيركي و فطانتي كه داشـت ، تـوجـه اش بـه ايـن مـاركـهـا جلب شد و وقتي برايش ترجمه كردند، فهميد كه محتواي مـاركـهـا و آرمها شعار مسيحيت است و به همين جهت به فرماندار مصر دستور داد كه از آن به بعد مـارك كـاغـذهـا و لبـاسـهـا و پـرده هاي توليدي را عوض كنند و مارك جديد ـ شهدالله انه لااله الاهـوـ بـرآنـها بزنند. وقتي كاغذهاي جديد به بلاد روم رسيد، قيصر متوجه تغيير مارك شد و ضـمـن ارسـال هـدايا ونامه از عبدالملك خواست كه همان ماركهاي سابق را بزنند و وقتي با بي توجهي عبدالملك مواجه شد، او را تهديد كرد كه اگر اين كار را نكند دستور خواهد داد بردرهمها و دينارها دشنام بر پيامبر اسلام را حك كنند. درآن زمان درهم و دينارهاي رايج ، در روم ضرب مي شد. با رسيدن نامه قيصر، عبدالملك در دوراهي حيرت گرفتار شد، يا مي بايست مارك و شعار كفر را بر كاغذها و پارچه ها چاپ كند و يا ...! تصور اينكه اگر به قيصر جواب مساعد ندهد، او بـر سـكـه هـادشنام بر پيامبر اسلام (ص ) را نقش خواهد زد، او را كلافه كرده بود تا اينكه يـكـي ازحـاضـران او را بـه كـمـك خـواهـي از امـام باقر عليه السلام راهنمايي كرد. عبدالملك از فـرمـانـدار مـديـنه خواست تا امام باقر را با عزت واكرام به شام روانه كند و وقتي امام براو وارد شـد، دسـت نـياز به سوي امام دراز كرد و امام او را به ضرب سكه راهنمايي كرد ودر مورد وزن سـكـه هـا تـوضـيـحـاتـي داد و بـديـن تـرتـيـب بـا راهـنـمـايـي امـام ايـن مشكل حل شد.