بازگشت

سلام خدا


سلام؛ يعني سلامتي و درود خدا. سلام؛ يعني رحمت و بركت. سلام از واژه هاي زيبايي است كه هم ساختار و هم معناي آن دل و جان را صفا مي بخشد. سلام اسم ذات پاك خداست كه خود را به اين نام ستايش نمود، السلام المؤمن المهيمن. [1] .

سلام؛ يعني پاكي و بركت كه منشأ همه اينها خداست. خدا منشأ عافيت و سلامتي و بركت است. اللهم انت السلام و منك السلام و لك السلام و اليك يرجع السلام، [2] «خدايا تو سلام هستي و سلام از توست و براي توست، و بازگشت سلام نيز بر توست.» سلام آغازين سخن هر مسلمان در اين سرا و نيز تحيت و خوش آمد مؤمن به مؤمن ديگر، در آن سرا مي باشد، تحيتهم فيها سلام. [3] .

هنگام رحلت در آغازين ملاقات مؤمن با خدا، دل نشين ترين كلام



[ صفحه 52]



سلام است، تحيتهم يوم يلقونه سلام و اعدلهم اجرا كريما [4] سلام همان پيام سبز خدا به همه مؤمنان ثابت قدم، سلام عليكم بما صبرتم [5] ، و سلام همان درود سبز خدا بر پويندگان راه حق، و السلام علي من اتبع الهدي. [6] و سلام همان درود بي پايان خدا بر همه ي پيامبران در ستايش از انجام رسالت بزرگ، سلام علي المرسلين [7] .

و خلاصه سلام همان پيام و درود خدا بر انسان هاي برگزيده خويش. امامان معصوم، همان هايي كه آنان را از ميان همگان گلچين نموده و برگزيده است. سلام علي عباده الذين اصطفي. [8] و سلام بر محمد بن علي باقر علم النبيين كه مصداق بارز برگزيده ي خداست. و پيشوا و پيشرو همگان. باقر العلوم عليه السلام را خداي سبحان اين گونه هماره سلام و درود مي رساند. به لحاظ اهميت سلام به چند نكته ديگر در پاورقي اشاره مي شود. [9] .



[ صفحه 54]




پاورقي

[1] حشر، 23.

[2] وسائل، ج 5، ص 257.

[3] يونس، 10.

[4] احزاب، 44.

[5] رعد، 24.

[6] طه، 47.

[7] صافات، 181.

[8] نمل، 59.

[9] چند نكته:

اهميت سلام

سلام نشان فروتني و تواضع و از نشانه هاي انسان مؤمن است. مؤمن در برخورد با ديگري پيش از هر كلام آغازين سخنش سلام مي باشد. بر سلام كردن در برخوردهاي اجتماعي تأكيد فراوان شده است؛ يعني افراد پيش از آغاز سخن نخست سلام كنند. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آنگونه به آن پافشاري داشت كه حتي در برخورد با كودكان از همگان در اظهار سلام پيشي مي گرفت. خمس لا أدعهن... و التسليم علي الصبيان لتكون سنة من بعدي. (وسائل، ج 8، ص 441) در مورد ثواب سلام اين گونه رهنمون رسيده است، كه براي سلام هفتاد حسنه منظور شده است. كه 69 حسنه آن از سلام كننده و يك حسنه، از آن كسي است كه جواب سلام را مي دهد: السلام سبعون حسنة تسعة و تسعون للمبتدي و واحدة للراد. (بحار، ج 73 ص 11).

آداب سلام

در آداب سلام تأكيد شده تلاش شود انسان بر ديگران سبقت بگيرد. پيش از اين كه طرف مقابل به وي سلام كند وي مبادرت به سلام كند، تا به سنت نيك رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم رفتار نموده باشد. و نيز مناسب است افراد كوچك تر به بزرگترها سلام كنند. دو گروه كه با يكديگر برخورد مي كنند، گروه كم به گروه زياد سلام كند، و نيز فرد عابر بر فرد نشسته سلام كند. (وسائل، ج 8، ص 449) سواره بر پياده سلام كند. الراكب احق بالسلام، (بحار، ج 73، ص 12) كسي كه بر ديگران وارد مي شود بر كساني كه بر آنها وارد شده سلام كند. (وسائل، ج 8، ص 449). ايستاده بر نشسته سلام كند، و القائم علي القاعد. (اصول كافي، باب من يجب ان يبدأ بالسلام، حديث 4) آنان كه مركب برتر دارند بر آنان كه مركب ضعيف تر دارند سلام كنند، كه سلام نشان تواضع است و مركب برتر زمينه تبختر و تكبر را فراهم مي سازد. براي اين كه از اين خطر در امان باشد صاحب مركب برتر بر راكب مركب ضعيف تر سلام كند. اين حقيقت در روايت اين گونه تبيين شده، سواره بر پياده سلام كند. اسب سوار بر قاطر سوار سلام كند و قاطر سوار بر الاغ سوار سلام كند. (اصول كافي، باب من يجب يبدأ بالسلام، حديث 2 وسائل، ج 8، ص 449 و 450).

در اين موارد نبايد سلام كرد:

در رعايت آداب سلام با همه فضيلتي كه دارد در مواردي از سلام نمودن پرهيز داده شده است. از باقر العلوم عليه السلام اين گونه روايت است، كه بر افرادي كه نام برده مي شوند نبايد سلام كرد: يهوديان، مسيحيان، مجوسيان ، بت پرستان، ميگساران، افرادي كه شطرنج و نردبازي مي كنند، مجسمه سازان (بحار، ج 73، ص 8) كسي كه به مادرش بدزباني مي كند، (بحار، ج 73، ص 9) افرادي كه موسيقي و غنا حرام و ساز حرام گوش مي دهند، (وسائل، ج 8، ص 454) سلام كردن مرد بر زن جوان، (وسائل، ج 8، ص 452) مردان زن نما، شاعراني كه شعر باطل مي سرايند، رباخواران، كسي كه در حال دستشويي (توالت) است. كسي كه در حمام است. و كسي كه آشكارا گناه مي كند. كسي كه در حال نماز است و نيز كسي كه در حال رفتن به نماز جمعه است و كسي كه در دنبال جنازه حركت مي كند. (روضة الواعظين، ص 458، اصول كافي، باب التسليم، حديث 11، وسائل، ج 8، ص 446، بحار، ج 73، ص 9، خصال، ج 1، ص 331).