بازگشت

درهم و دينار غيبي


جابر بن يزيد مي گويد: من نيازمند شدم به خدمت باقر العلوم عليه السلام رسيدم. نياز خود را مطرح ساختم. امام فرمود در نزد ما چيزي نيست. در اين هنگام كميت اسدي (شاعر اهل بيت (ع) وارد شد و اجازه خواست در منزلت اهل بيت شعر بگويد، امام اجازه دادند. وي قصيده خود را خواند امام به خادم خويش فرمان داد، داخل اتاق شود و براي وي صله بياورد. خادم يك كيسه درهم (10000 درهم) تقديم كميت مي كند.



[ صفحه 62]



كميت از امام اجازه مي خواهد قصيده ديگري را بخواند، امام اجازه مي دهد، كيسه دوم درهم نصيب كميت مي شود، براي بار سوم كميت اجازه سرودن شعر مي طلبد، حضرت اجازه مي دهد و كيسه سوم را نصيب خويش مي سازد. در اين هنگام كميت اظهار مي دارد من براي درهم و دينار شعر نگفتم و درهم ها را نمي پذيرد. امام به خادم خويش دستور مي دهد كيسه ها را به داخل اتاق برگرداند، وي كيسه ها را بر مي گرداند.

جابر مي گويد، من در خويش احساس دل تنگي كردم كه چگونه امام به من اظهار كرد درهم يافت نمي شود، در حالي كه به كميت سه نوبت درهم صله دادند! وقتي اظهار كردم حضرت فرمود، جابر وارد اتاق شويد وقتي وارد آن اتاق شدم، چيزي نيافتم. به نزد حضرت باز گشتم. حضرت فرمود ما چيزي از تو پنهان نساختيم.

آن گاه حضرت دست مرا گرفته به داخل اتاق برد، پاي خويش را بر زمين زد، من ديدم چيزي همانند گردن شتر، طلا از زمين بيرون آمد. آن گاه به من فرمود جابر نگاه كن، اين حقايق را ببين، ليكن هيچ فردي جز افراد مطمئن از برادران خويش را از اين حادثه با خبر مساز و بدان كه خدا به آن چه ما اراده كنيم ما را توانمند ساخته است و بدان زمام و اختيار زمين به دست ماست، ان الله اقدرنا علي ما نريد. [1] .


پاورقي

[1] اختصاص، ص 272، دلائل الامامه، ص 224.