بازگشت

بردباري


هر ستايش كه قرآن از انسان مؤمن و حقيقي دارد، بارزترين فرد آن امامان مي باشند. قرآن از افراد با تقوا اين گونه ستايش مي كند، و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس. [1] انسان هاي مؤمن و پرهيزكار در برابر بي ادبي هاي ديگران كه خشمگين مي شوند، خشم خود را همانند جرعه گوارا فرو مي برند و از لغزش هاي ديگران گذشت مي كنند.

اين خصلت پايدار انسان پرهيزكار است، كه در روابط اجتماعي وقتي نامهرباني هاي ديگران را مي بيند در صدد انتقام و كينه توزي نيست. بلكه



[ صفحه 79]



آرامش خويش را حفظ مي كند و خشم را فرو مي برد. لغزش ديگري را در حق خويش در مرحله نخست تحمل مي كند و در مورد وي بردباري مي نمايد. آن گاه از لغزش لغزش كار گذشت مي كند.

نمونه هاي آشكار از اين بردباري در زندگي امامان تجلي يافته است.

آنان از ظرفيت بسيار برتري بهره مند مي باشند. ناملايمات و بي ادبي جاهلان را تحمل مي نمايند. در نهايت از خطاي آنان گذشت مي كنند. در سجاياي اخلاقي آن مقدار مهربانند و در برخوردهاي اجتماعي، آن گونه با گذشت و با ظرفيت هستند كه هيچ انسان با انصافي نمي تواند از آنان عيب جويي كند. چنان كه خود حضرت اظهار مي دارد مردم نمي توانند از ما عيب جويي نمايند، ما ينقم الناس منا، نحن اهل بيت الرحمة و شجرة النبوة و معدن الحكم و موضع الملائكة و مهبط الوحي [2] «مردم از ما بدشان نمي آيد، ما اهل بيت رحمت مهرباني هستيم و درخت پيامبري و مخزن حكم الهي و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و محل نزول وحي هستيم».

امام رؤوف آن گونه بردبار است كه بر نامهرباني ها بردباري مي كند. با اين كه همواره تلاش مي كند مردم را به راه حقيقت رهنمون نمايند، عده اي بي توجه به اين مهم مي باشند. به سوي آنان روي نمي آورند. امام از اين روحيه گلايه مي كند، مي فرمايد: امر مردم نسبت به ما امتحان بزرگي است. ما آنان را به حق فرا مي خوانيم آنان توجه نمي كنند، بلية الناس علينا عظيمة ان دعوناهم لم يستجيبوا [3] در برابر نامهرباني هاي مردم بردباري پيشه مي نمايند و از پي گيري هدف والاي خويش باز نمي مانند.



[ صفحه 80]



فرد نصراني به امام رو كرد و گفت، انت بقر، (نعوذ بالله امام را به حيوان تشبيه نمود.) امام با كمال خون سردي اظهار كرد: نه، من باقرم، فرد ناهنجار نسبت ديگري را مطرح ساخت كه تو فرزند نانوا يا آشپز هستي، (مادرت نانوايي كرده است.) انت ابن الطباخة. امام در جواب وي گفت، نانوايي كارش بوده است. متأسفانه وي از بردباري امام سوء استفاده كرده به وي گفت، تو فرزند همان سياه زنگي بد گفتاري هستي. امام با آرامش فرمود اگر تو درست مي گويي خدا از گناه او در گذرد. اگر تو دروغ مي گويي خدا از تو درگذرد. فرد آن مقدار ناهنجار است كه چيزهايي كه به حضرت نسبت مي دهد هيچ گونه زمينه ندارند، مادر حضرت نه كنيز آفريقايي است و نه بد زبان است. بلكه همان گونه كه در بخش اول گذشت مادر حضرت يكي از فرزانگان و يكي از زيباترين زنان بني هاشم بود كه از دو جانب علوي نسب بود و مانند وي وجود نداشت. ليكن فرد ناهنجار، اين گونه نسبت ها را به مادر حضرت مي دهد! حضرت هم اين گونه وي را تحمل مي كند! در هر صورت نصراني كه اخلاق والاي امام را ديد شيفته برتري هاي امام شده، اسلام آورد! فاسلم النصراني. [4] .

فرد شامي با اين كه كينه اهل بيت در سينه وي موج مي زد هماره در مجلس حضرت حاضر مي شد. وي نتوانست پنهاني خويش را پاس دارد. روزي به حضرت اظهار كرد شركت من در جلسه شما به خاطر علاقه ي من به شما نيست. من كينه توزترين فرد نسبت به اهل بيت هستم. شيرين سخني و ادب و اخلاق تو مرا جذب كرده است. امام از سخن تند وي آشفته نشد، بلكه مهرباني و لطف خود را در حق وي فزوني بخشيد، تا آن گاه كه



[ صفحه 81]



شخص متوجه حقيقت شده، دست از دشمني برداشته از دوستان حضرت قرار گرفت. وي حتي هنگامي كه مرگش فرا رسيد، وصيت كرد كه باقر العلوم عليه السلام بر وي نماز بخواند، فاوصي ان يصلي عليه. [5] .

اين ها نمونه هايي گويا و آموزنده از رفتار بردباري حضرت است، كه دشمني ها را متحول ساخته و به دوستي تبديل مي كند. همان رفتاري كه قرآن به آن دستور مي دهد كه نامهرباني كرداري ديگري را با نيكي پاسخ دهيد؛ تا دشمن ها دوست صميمي گردند، ادفع بالتي هي احسن فاذا الذي بينك و بينه عداوة كانه ولي حميم. [6] «بدي هاي ديگري را به نيكي پاسخ ده، آن گاه بين تو و آن كسي كه دشمني بود، دوستي و صميميت پديدار مي شود».



[ صفحه 84]




پاورقي

[1] آل عمران، 134.

[2] ارشاد، ج 2، ص 168.

[3] همان.

[4] مناقب، ج 4، ص 224.

[5] بحار، ج 46، ص 233.

[6] فصلت 34.