بازگشت

اوضاع اجتماعي و سياسي


بزرگترين جريان اجتماعي كه از زمان معاويه بلكه از زمان خلافت عثمان به سود بني اميه شكل گرفت، حاكميت حزب عثمانيه بود. پي آمد خلافت تبعيض آلود عثمان تشكل «حزب عثمانيه» است كه حاكميت سياسي بني اميه را به دنبال داشت. اين حاكميت قريب يك قرن تداوم يافت. انگيزه هاي محوري آن، حاكميت فرهنگي و سياسي و اقتصادي بر امت اسلامي بود. و چون در اين ميدان بزرگترين رقيب چالشگر خويش را



[ صفحه 137]



عترت آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم و تشكل همسوي اهل بيت مي ديد، بيشترين تراكم فشار را از هر جانب برغم عترت و جريان اجتماعي همراه عترت، متوجه مي ساخت.

حزب عثمانيه در نيل به اهداف خود حاكميت خشونت و فرهنگ سازي را بهترين ابزار و شيوه، تشخيص مي داد. به همين خاطر معيارهاي نظام حكومتي آنان، همخواني با معيارهاي ديني و اخلاقي نداشت؛ بلكه تبعيض و نابرابري و خشونت با چالشگران، فساد و تباهي محورهاي اصلي حكومت داري آنان را شكل مي داد.

در نظام حكومتي آنان مظاهر ديني تنها ارزش ابزاري داشت، كه براي نيل به اهداف خويش از آنها بهره مي بردند! معيارهاي ديني هيچ گونه ارزش و اعتباري از خود در نزد حاكمان اموي ندارند. اين موضع از رفتار حاكمان اموي به خوبي شفاف است.

عبدالملك مروان قبل از به حكومت رسيدن، «كبوتر مسجد» لقب داشت. چون همواره در مسجد بود. هنگامي كه مشغول قرائت قرآن بود خبر مرگ پدرش را كه همراه با مژده حكومت داري وي بود به وي دادند. وي از همان آغازين لحظه هاي شروع حكومت داري در حالي كه قرآن به دست داشت، قرآن را بست و گفت از اين لحظه بين من و قرآن جدايي مي افتد. با قرآن خداحافظي نمود، هذا فراق بيني و بينك! [1] وي يكي از حاكمان اموي است كه حدود بيست سال حكومت داري مي كند و خود را خليفه مسلمانان مي پندارد و بنام دين بر مردم خطبه و نماز مي خواند. ليكن



[ صفحه 138]



از همان آغازين روز حكومتش با قرآن و معيارهاي ديني خداحافظي مي كند!

عبدالملك پس از پيروزي بر عبدالله بن زبير در مدينه خطبه مي خواند و مي گويد: من نه همانند خليفه سست و ضعيف عثمان، و نه همانند خليفه مصالحه كار معاويه هستم؛ بلكه من تمام دردهاي جامعه را با شمشير اصلاح مي كنم، تا همگان به فرمان گردن نهيد! و اني لا اداوي أدواء هذه الامة الا بالسيوف حتي تستقيم لي قناتكم.

وي اظهار مي دارد هيچ كس حق ندارد مرا نصيحت كند. هر كس مرا به تقوا فراخواند گردنش را خواهم زد، لا يأمرني احد بتقوي الله بعد مقامي هذا الا ضربت عنقه. [2] وي عمرو بن سعيد را كه مروان به وي منصب واگذار كرده بود، با نيرنگ به قتل رساند و قتل وي را سبب عبرت ديگران قرار داد، كه وجود هر كس براي ما خوشايند نباشد، فرجام كارش اين است [3] .

عبدالملك انتقاد از خليفه و سخن گفتن با خليفه را ممنوع نمود. از انجام امر به معروف جلوگيري نمود. شخصي از وي امان خواست تا با وي گفتگو كند، به وي امان داد. از وي پرسيد آيا اين منصب به دستور خدا يا رسول خدا يا رأي مردم و يا به رأي خبرگان مردم به تو رسيده است، وي گفت خير. آن شخص گفت تو با زور بر سرنوشت مردم مسلط شده اي. گفت آري! آنگاه پرسيد چرا خويش را «اميرالمؤمنين» مي نامي در حالي كه خدا و پيامبر و مسلمانان تو را انتخاب ننموده اند! عبدالملك كه از



[ صفحه 139]



برخورد وي به ستوه آمده بود، به آن شخص گفت اگر از قلمرو حكومت من بيرون نروي تو را به قتل خواهم رساند! [4] .

عبدالملك به خون خواري افتخار مي كند. هنگامي كه ام درداء از وي پرسيد؛ شنيدم بعد از عبادت شراب مي نوشي وي گفت آري، سوگند به خدا خون نيز مي آشامم،اي و الله و الدماء شربتها. [5] .

بني اميه در زمان حكومت داري، خون فراوان ريختند و اميرالمؤمنين عليه السلام را لعن و نفرين نمودند. هر كس علي را لعن نمي كرد كشته مي شد و پيروان وي را در سراسر بلاد پراكنده ساختند. و نزديك به هزار ماه اين روش را ادامه دادند. [6] .

ابراهيم بن هشام مخزومي استاندار مدينه هر روز جمعه، آل رسول صلي الله عليه و آله و سلم را در مسجد در كنار منبر گرد مي آورد. آنگاه در حضور همگان علي عليه السلام را لعن و سب مي نمايد [7] علي عليه السلام برترين انسان و شاخص عترت روز جمعه كه روز اجتماعات مردم مسلمان و روز مقدس براي مسلمانان مي باشد، در مسجد نبوي شريف در كنار منبر و روضه نبوي در حضور آل رسول و آل علي عليه السلام لعن و نفرين مي شود!

انتخاب روز جمعه بدين خاطر است كه جمعه روز نماز با شكوه جمعه است. با اطمينان مي توان گفت اين رفتار در مراسم عمومي نماز جمعه، در حضور آل علي عليه السلام كه به زور به مراسم آورده مي شدند و در حضور جمعيت انبوه نمازگزار جمعه، شكل مي گرفته است.



[ صفحه 140]



اين روش تنها از عبدالملك نيست. بلكه جانشينان سفاك وي نيز مانند وليد و سليمان همين روش را پيش گرفتند. مردم را به بيعت با خويش فرا مي خواندند، هر كس چالشگري مي نمود از دم تيغ مي گذشت. كه عبدالملك به آنها سفارش كرده بود هر كس از بيعت امتناع كرد، بايد سر و كارش با شمشير باشد. ادع الناس الي البيعه، فمن برأسه هكذا فقل بسيفك هكذا. [8] «مردم را به بيعت فراخوان، هر كس مخالفت كرد، با شمشير برخورد كن».

ابي الحديد نقل مي كند در زمان بني اميه شيعه را هر جا مي يافتند در كنار هر حجر و مدر مي كشتند؛ دست و پاهاي آنان را مي بريدند؛ بر چشمان آنان ميل گداخته مي كشيدند؛ بر شاخه هاي درختان خرما به دار مي آويختند و آنان را پراكنده بلاد مي ساختند، طردهم و شردهم عن العراق. [9] اينك چه نيكو است كه تحليل اوضاع سياسي و اجتماعي را از زبان خود باقر العلوم عليه السلام بشنويم.


پاورقي

[1] حياة الحيوان، ص 93.

[2] تاريخ الخلفاء، ص 260.

[3] همان.

[4] بحار، ج 46، ص 335.

[5] تاريخ مختصر دمشق، ج 15، ص 231، ترجمه عبدالملك مروان، رقم 210.

[6] بحار، ج 46، ص 274.

[7] ارشاد، ج 2، ص 174.

[8] حياة الحيوان، ص 93.

[9] شرح نهج البلاغه ابي الحديد، ذيل خطبه 203، ج 11، ص 43.