بازگشت

كوفه؛ پايگاه تشيع


به همين خاطر اميرالمؤمنين بعد از غائله «جمل» كوفه را به عنوان پايگاه خويش برگزيد و به مدينه بازگشت. به همين جهت اميرالمؤمنين مردم كوفه را بهترين ياوران خويش در راه استقرار دين الهي معرفي مي كند... فقد سمعتم و اطعتم و دعيتم فأجبتم الاخوان و الاعوان علي الحق انتم [1] «شما فراخواني ما را شنيديد و پيروي كرديد، به همين خاطر شما بهترين برادران و ياران در استقرار حق مي باشيد».

در هنگام عزيمت اميرالمؤمنين عليه السلام به سوي بصره در منطقه «ذي غار» نزديك كوفه سپاه خويش را متوقف نمود. حضرت براي تجهيز سپاه خويش عبدالله بن عباس و حسن بن علي (عليهما السلام) را به كوفه اعزام نمودند، تا از مردم كوفه استمداد كنند.

مردم كوفه به درخواست امام همام عليه السلام پاسخ مناسبي دادند. بر اساس برخي نقل ها حدود هفت هزار نيرو [2] و برخي ديگر دوازده هزار [3] نيرو براي ياري علي عليه السلام بسيج نمودند. هنگامي كه سپاه كوفه به امام در ذي غار پيوست، امام به خاطر قدرداني از حمايت مردم كوفه فرمودند:



[ صفحه 197]



يا اهل الكوفه انكم من اكرم المسلمين و اقصدهم تقويما و اعدلهم سنة و افضلهم سهما في الاسلام و اجودهم في العرب مركبا و نصابا. انتم اشد العرب ود للنبي صلي الله عليه و آله و سلم و لاهل بيته و انما جئتكم ثقة بعدالله بكم... [4] «اي مردم كوفه شما گرامي ترين مسلمانان مي باشيد، شما پر بهاترين ارزش ها مي باشيد، شما از روشي معتدل برخورداريد، و شما برترين سهم را در اسلام داريد. شما بهترين رويشگاه را در ميان عرب داريد. شما مردم كوفه بيشترين علاقه و محبت را به پيامبر و اهل بيت پيامبر داريد، من چون بعد از خدا به شما اطمينان داشتم به شما رو زدم و از شما كمك طلبيدم».

به همين جهت سپاه عظيم حسن مجتبي عليه السلام در رويارويي با معاويه در ساباط از كوفه بسيج شد [5] و همين جهت هزاران نفر وفادار اهل بيت از كوفه به حسين بن علي (عليهما السلام) نامه نگاشتند و حضرت را به عراق فراخواندند.

به همين جهت نهضت توابين بعد از شهادت حسين عليه السلام كه هزاران قرباني داد، در كوفه شكل گرفت. به همين جهت خاستگاه نهضت مختار كوفه قرار گرفت و ياران مختار از كوفه همراه وي شدند. به همين جهت قيام خونين زيد بن علي كه 40 هزار نيرو ساماندهي نمود، پايگاهش كوفه بود. به همين جهت حمايت از علي بن الحسين (عليهما السلام) در كوفه شكل مي گرفت [6] و اينك محمد بن علي باقر العلوم عليه السلام در كوفه از آن چنان موقعيت بهره مند است كه از سوي دشمنان، «پيامبر» مردم كوفه قلمداد مي شود!



[ صفحه 198]



به خاطر ويژگي هاي عراق به خصوص مردم كوفه است، كه اهل بيت (ع) اين مكان را پايگاه تشيع علوي معرفي مي نمايند: امام صادق عليه السلام، ان الله عزوجل عرض ولايتنا علي اهل الامصار فلم يقبلها الا اهل الكوفه. [7] «رهبري ما بر همه ديار مطرح شد، ليكن تنها مردم كوفه آن را پذيرفتند. و نيز مي فرمايد، مردم هيچ شهري به مقدار مردم كوفه محب اهل بيت نيستند، ما من اهل البلدان اكثر محبا لنا من اهل الكوفه. [8] .

همچنين امام صادق عليه السلام مي فرمايد: انه ليس بلد من البلدان و مصر من الامصار اكثر محبا لنا من اهل الكوفه ان الله هديكم لامر جهله الناس فاجبتمونا وابغضنا الناس، و صدقتمونا و كذبنا الناس و اتبعتمونا و خالفنا الناس فجعل الله تعالي محياكم محيانا و مماتكم مماتنا. [9] «مردم هيچ منطقه و شهري به مقدار مردم كوفه محب و دوست دار ما (اهل بيت (ع)) نبوده اند. خداي سبحان شما را به موضوعي كه مردم نسبت به آن ناآگاهند رهنمون ساخت (رهبري و ولايت اهل بيت)، شما هنگامي كه مردم به ما كينه توزي مي كردند، فراخواني ما را پاسخ داديد، هنگامي كه مردم ما را تكذيب مي كردند، شما تصديق نموديد؛ هنگامي كه ديگران با ما به چالش برخاسته بودند، شما از ما پيروي كرديد، خدا زندگي شما را زندگي ما قرار دهد و مرگ شما را همانند مرگ ما قرار دهد».

همچنين محضر باقر العلوم گفته مي شود شيعياني كه در كوفه پيرو عترتند بسيارند، قيل لابي جعفر ان اصحابنا بالكوفه لجماعة كثيرة فلو



[ صفحه 199]



امرتهم لاطاعوك و اتبعوك. [10] اين اظهارات نشان از پايگاه قرار گرفتن اين منطقه در سال هاي متمادي دارد، كه كوفه و پيرامون آن پايگاه انديشه زلال تشيع بوده است.

در زمان باقر العلوم عليه السلام كه نزديك به يك قرن از زمان حكومت داري علي عليه السلام مي گذرد، كوفه پايگاه هواداران عترت به شمار مي رود. هشام در موسم حج هنگامي كه باقر العلوم عليه السلام را مشاهده مي كند، خدمتكار وي مي گويد اين شخص محمد بن علي است. هشام مي گويد: المفتون به اهل العراق. [11] اين همان شخصي است كه مردم عراق شيفته وي و مورد آزمون قرار گرفته اند.

باقر العلوم عليه السلام وارد مسجد النبي مي شود. عده اي مي پرسند اين مرد كيست، در پاسخ مي گويند اين امام و پيشواي مردم كوفه است، فقيل لهم امام اهل الكوفه. [12] امام در مدينه است، ليكن معروف به امام مردم كوفه است. به همين خاطر بيشتر شاگردان امام در مدينه هم از كوفه بودند. مانند، جابر بن يزيد جعفي، محمد بن مسلم ثقفي، زراره بن اعين شيباني، حمران بن اعين شيباني، بكير بن اعين شيباني، نصر بن مزاحم، ثابت بن دينار، ابوحمزه ثمالي، كميت اسدي و.... [13] .

در زمان باقر العلوم عليه السلام در كوفه مدرسه اي پرآوازه شكل گرفته بود. كه پايگاه عترت و دانش آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بود. [14] در شرح حال حسين بن علي بن



[ صفحه 200]



زياد وشا، اين نكته آمده است، وي اظهار مي دارد من از نهصد نفر عالم شنيدم كه همه مي گفتند حدثني جعفر بن محمد. [15] كه پايه گذار چنين حوزه، محمد بن علي عليه السلام بودند.

به همين خاطر كه مردم كوفه علاقه مند به عترت بودند و از آرمان هاي عترت پيروي مي نمودند؛ نظام حاكم اموي مردم كوفه را از ملاقات با محمد بن علي عليه السلام در مدينه در موسم حج منع مي كند. باقر العلوم عليه السلام هنگامي كه ابوحنيفه در نزد وي مي نشيند به وي خطاب مي كند در نزد ما ننشين زيرا مردم عراق از اين كار ممنوع شده اند، لا تقعد الينا يا اخا العراق فانكم قد نهيتم عن القعود الينا. [16] .

مردم كوفه در فضل و برتري در آن حد بودند كه برخي از اصحاب مانند سعد بن عبدالله، كتابي در شأن و فضيلت دو پايگاه تشيع، قم و كوفه مي نگارد. [17] .

باور و اعتقاد آنان آن مقدار راسخ و استوار بود كه همان گونه كه به اهل بيت علاقه شديد ابراز مي كردند، نسبت به طرف مقابل نيز شديدا حساس بودند. به گونه اي كه كسي جرأت به خود نمي داد از خلفا در كوفه به نيكي ياد كند.

برخي مورخان مي نويسند هر كس طالب كشته شدن مي باشد، به كوفه برود و در كوفه از عثمان به نيكي ياد كند، من اراد الشهادة فليدخل دار البطيخ بالكوفة يترحم علي عثمان. [18] از عثمان به نيكي ياد كردن، كشته



[ صفحه 201]



شدن طرف را به دنبال داشته است. تنها شخصي مانند ابوحنيفه كه از موقعيت بالايي در كوفه برخوردار مي شود و فقيه فرقه حنفي به حساب مي آيد جرأت مي كرده است، از عثمان به نيكي ياد كند. [19] .

جمعيت انبوه كوفه را بيشتر شيعيان شكل مي دادند. [20] به همين خاطر كوفه همواره پايگاه نهضت هاي تشيع بوده است. و بيشترين حساسيت از جانب حزب عثمانيه به منطقه عراق و كوفه بود و بيشتر خشونت و ديكتاتوري از جانب حكومت بني اميه به مردم كوفه روا داده شده است و بيشترين فدائيان عترت كه در راه آرمان هاي عترت خون دادند مردم كوفه بودند.

ابي الحديد در اين باره مي نگارد، و كان اشد الناس بلاء حينئذ اهل الكوفه لكثرة من بها من شيعة علي عليه السلام فاستعمل عليهم زياد بن سميه فقتلهم تحت كل حجر و مدر و اخافهم و قطع الايدي و الارجل و سمل العيون و صلبهم علي جزوع النخل و طردهم و شردهم عن العراق. [21] «مردم كوفه به سخت ترين گرفتاري ها مبتلا بودند به خاطر اين كه شيعه علي عليه السلام در آنجا زياد بود، زياد بن سميه شيعيان را زير هر سنگ و كلوخي كه مي يافت مي كشت و آنان را ارعاب مي نمود و دست و پاي آنان را مي بريد! بر چشمان آنان ميل گداخته مي كشيد، و بر درختان خرما آنان را به دار مي كشيد و آنان را از عراق پراكنده مي ساخت».

ديگري مي نويسد هيچ مردمي به مقدار مردم كوفه در اطراف بني هاشم خون نداده اند، قد علم الناس انه ليس في الارض بلد اجمع اهله علي حب



[ صفحه 202]



بني هاشم الا الكوفه و ما قتل احد من بني هاشم في شرق و لا غرب الا حوله قتلي من اهل الكوفه تختلط دمائهم بدمه. [22] «مردم آگاهند كه هيچ كجا بر دوستي بني هاشم همانند مردم كوفه پديدار نبودند. در شرق و غرب عالم هيچ يك از بني هاشم كشته نشد، الا اين كه در اطراف وي كشتگاني از مردم كوفه مشاهده مي شد. كه خون هاشمي با خون كوفيان آغشته مي شد».

بر اين اساس نسبت «بي وفايي» به مردم كوفه ناشي از يك سونگري است. اگر اوضاع انديشه و رفتار پايگاه علوي صحيح تحقيق شود، اين نكته به خوبي شفاف مي شود، كه مردم عراق به ويژه كوفه وفادارترين مردم به آرمان هاي عترت بودند و حتي اگر كسي از عترت در جاي ديگر قيام مي كرد و بر عليه ستم شورش مي نمود و كشته مي شد، هواداران وي را مردم كوفه شكل مي دادند. خون وي با خون مردم كوفه آميخته مي شده است.

به همين خاطر اين نكته كه در زمان ما شعار عمومي شده كه، ما اهل كوفه نيستيم علي تنها بماند! ناشي از يك جانبه نگري به فرهنگ و رفتار مردم كوفه است. اگر همه جوانب بررسي شود، آنگاه بايد گفت اي كاش ما نيز همانند مردم كوفه از آرمان ها و اهداف عترت و علي عليه السلام حمايت مي كرديم!

در هر صورت آنچه از ميان اين تحقيق به خوبي آشكار است، موقعيت بس والاي عترت و نيز باقر العلوم عليه السلام در ميان مردم عراق به خصوص كوفه مي باشد كه از حضرت به عنوان امام و پيامبر مردم عراق ياد شده است.



[ صفحه 203]



اين گونه موقعيت اجتماعي فراگير است؛ كه نفوذ سخن در جامعه پديدار مي سازد. فرد با موقعيت توانمند خواهد بود در معادلات فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي و سياسي نقش مؤثر ايفا نمايد. خاستگاه تلاش هاي فرهنگي و اجتماعي همين موقعيت اجتماعي است. زيرا كه فرد منزوي هيچ گاه توان نقش آفريني نخواهد داشت. نقش آفريني هاي امام همام در عرصه هاي ياد شده كه به دنبال خواهد آمد، از اين موقعيت پديدار مي باشد. اين موقعيت اجتماعي است كه از تشكل همسوي عترت حراست مي كند و اين تشكل را ساماندهي فرهنگي و اجتماعي مي نمايد و از خطرها و بحران ها عبور مي دهد.


پاورقي

[1] الجمل، ص 404، وقعة الصفين، ص 3.

[2] الجمل، ص 293.

[3] طبري، ج 4، ص 216.

[4] الجمل، ص 266، ارشاد، ج 1، ص 249، بحار، ج 32، ص 115، سفينة البحار، ج 2، ص 491.

[5] انساب اشراف، ج 3، ص 293.

[6] امام حسين عليه السلام الگوي زندگي، ص 141، نهج البلاغه ابي الحديد، ج 11، ص 43.

[7] بصائر الدرجات، ج 2، ص ص 76 و 77 باب النوادر من ابواب الولاية.

[8] بشارة المصطفي، ج 2، ص 135.

[9] امالي طوسي، ص 678، مجلس 37، بحار، ج 27، ص 165، سفينة البحار، ج 2، ص 491.

[10] وسائل الشيعه، ج 3، ص 425.

[11] ارشاد، ج 2، ص 163، فصول المهمه، ج 2، ص 890، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 405، شرح الاخبار، ج 3، ص 280، كشف الغمه، ج 2، ص 338.

[12] فروع كافي، ج 6، ص 429.

[13] شرح حال اصحاب امام باقر عليه السلام مراجعه مي شود.

[14] مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 79.

[15] رجال نجاشي، ص 28.

[16] مختصر تاريخ دمشق، ج 23، ص 83.

[17] رجال نجاشي، ص 126.

[18] تاريخ يحيي بن معين، ج 3، ص 294، نقل از تاريخ تشيع، ص 26.

[19] تاريخ المذاهب، ج 2، ص 145.

[20] المعرفة و التاريخ، ج 2، ص 806،نقل از تاريخ تشيع، ص 26.

[21] شرح نهج البلاغه، ذيل خطبه 203، ج 11، ص 43.

[22] اخبار البلدان، ص 30، نقل از تاريخ تشيع، ج 1، ص 26.