بازگشت

ستيز با بدعت گذاران


ستيز با كژراهگي و نحله سازان و بدعت گذاران كه در زمان باقر العلوم عليه السلام رواج يافته بودند؛ از اقدام هاي ديگر فرهنگي حضرت مي باشد.

در زمان باقر العلوم عليه السلام اصحاب راي و قياس ميدان دار عرصه هاي فقه و فقاهت بودند. در زمان باقر العلوم عليه السلام گروه هاي منحرف كه برخي خود را وابسته به اهل بيت نيز قلمداد مي نمودند، آشكار شده بودند. امام همام با صراحت كامل آنان را رسوا مي سازد. بدعت گذاران را افرادي دور از دين و ديانت معرفي مي نمايد. و غلات را از پيرامون عترت طرد مي كند. ساير كژراهگي هاي گروه هاي منحرف را رسوا مي سازد.

در مورد بدعت، انديشه زلال حضرت اين گونه است كه: من افتي الناس بغير علم و لا هدي لعنته الملائكة الرحمة و ملائكة العذاب. [1] «هر كس بدون آگاهي و رهنمون فتوا دهد، فرشتگان رحمت و عذاب وي را لعنت و نفرين خواهند نمود.» در گفتار ديگر بدعت گذاري را مشرك معرفي مي كند، ادني الشرك ان تبتدع الرجل رأيا فيحب عليه و يبغض. [2] «پايين ترين مرحله شرك اين است كه كسي ديدگاهي را بدعت گزاري كند و آن را محور دوستي و دشمني ها قرار دهد».

در رفتار هم حضرت به طور شفاف بدعت گزاران را معرفي و رسوا



[ صفحه 260]



مي سازد. سدير صيرفي روايت مي كند، من در حال بيرون آمدن از مسجدالحرام بودم كه مشاهده كردم باقر العلوم عليه السلام مي خواهد وارد مسجدالحرام شود. حضرت دست مرا گرفت رو به سوي كعبه نمود و فرمود،اي سدير، از جانب خدا دستور است كه مردم به سمت اين خانه بيآيند و طواف دهند و به نزد ما آيند و دوستي و محبت خويش را بر ما عرضه كنند.

آنگاه فرمود افرادي كه سد راه خدا هستند را بر شما معرفي كنم. حضرت نگاهي كرد به ابوحنيفه و سفيان ثوري كه در مسجد در حالي كه عده اي به دور آنان گرد آمده بودند، فرمود: اينان سد راه خدا هستند. اينان بدون رهنمون از جانب خداي سبحان با مردم سخن مي گويند. اگر اين افراد پليد در خانه هاي خود مي نشستند و مردم را گمراه نمي ساختند، مردمي كه در جستجوي حقيقت بودند، به سوي ما مي آمدند و ما آنان را از خدا و رسول با خبر مي ساختيم، حتي يأتونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالي عن رسوله. [3] در اين گفتار شفاف باقر العلوم عليه السلام بدعت گزاران را آشكارا رسوا مي سازد.

در مورد غلات صريح و شفاف از سران گمراه آنان مانند مغيرة بن سعيد و بنان بن تبان ابراز بيزاري مي جويد، مثله (مغيرة) مثل بلعم. [4] «مثل (مغيره) همانند بلعم گمراه است.» لعن الله بنان التبان و ان بنانا لعنه الله كان يكذب علي ابي عليه السلام اشهد ان ابي علي بن الحسين كان عبدا صالحا. [5] «خدا لعنت كند بنان تبان را، بنان بر پدر من دروغ مي بافت، من شهادت مي دهم



[ صفحه 261]



كه پدرم بنده شايسته خدا بود.»

پندارهاي غلات كه در مورد علي عليه السلام غلو نموده و حضرت را از حد بشر و مخلوق فراتر مي پندارند. نقد مي نمايد، لا تضعوا عليا دون ما وضعه الله و لاترفعوه فوق ما رفعه الله [6] «علي را كمتر از آن كه خدا قرار داده و برتر از آن كه خدا قرار داده قرار ندهيد».

يا معشر الشيعه شيعة ال محمد كونوا النمرقة الوسطي يرجع اليكم الغالي و يلحق بكم التالي. [7] «اي شيعيان و پيروان آل محمد، راه اعتدال را پيش گيريد، تا تندروها و نيز وامانده ها به شما ملحق شوند».

از مرجئه بيزاري مي طلبد، اللهم العن المرجئة فانهم اعداؤنا في الدنيا و الاخرة. [8] «خدايا مرجئه را لعنت كن كه آنان دشمنان ما در دنيا و آخرت مي باشند.» مرجئه بر اين پندار غلط هستند كه با اعتقاد و ايمان، گناه آسيبي نمي رساند! همان گونه با كفر، رفتار شايسته ثمري ندارد و نيز عمل را از لحاظ رتبه بعد از نيت مي دانند.

ايده ي اشاعره را كه جبر را برگزيده اند و معتزله را كه تفويض را انتخاب نموده اند، اين گونه نقد مي كند: اياك ان تقول بالتفويض فان الله عزوجل لم يفوض الامر الي خلقه وهنا و ضعفا و لا اجبرهم علي معاصيه ظلما. [9] «بپرهيز از اعتقاد به تفويض، زيرا خداي عزوجل كار را به خاطر سستي و خستگي به خلقش واگذار ننموده است و نيز آنان را به گناهان مجبور نساخته است».



[ صفحه 262]



در برابر مجسمه كه مي پندارند كه خدا در قيامت به صورت جسم پديدار مي شود، و نيز در برابر مشبهه كه خداي بي همانند را به مخلوقات تشبيه مي كنند روشن گري مي نمايد: ان ربي تبارك و تعالي كان لم يزل حيا بلا كيف و لم يكن له كان و لا كان لكونه كيف و لا كان بكونه كيف و لا كان له اين و لا كان في شي ء و كان علي شي ء. [10] «خداي سبحان هماره زنده بوده است از كيف و حالت ها و زمان و مكان برخوردار نيست. خدا در داخل چيزي نيست، همانند اجسام و بر روي چيز ديگري قرار ندارد.» كه اين ها بخشي اندك از روشن گري هاي حضرت در راستاي مقابله با بدعت گزاران و گروه هاي باطل گرا مي باشد.


پاورقي

[1] وسائل، ج 18، ص 9.

[2] محاسن، ص 205.

[3] اصول كافي، كتاب الحجه، باب ان الواجب علي الناس بعد ما يقضون...، حديث 3.

[4] رجال كشي، ص 227.

[5] بحار، ج 25، ص 296 و 297.

[6] امالي صدوق، ص 216، مجلس 38، حديث 4.

[7] اصول كافي، باب الطاعه و التقوي، حديث 6.

[8] كافي، ج 8، (روضه) ص 276، بحار، ج 46، ص 291.

[9] احتجاج، ج 2، ص 327.

[10] اصول كافي، باب الكون و المكان، حديث 3.