بازگشت

احتجاج آن حضرت با عبدالله بن نافع بن ازرق يكي ديگر از خوارج


كليني در كافي نقل مي كند كه: عبدالله بن ازرق مي گفت اگر من واقعا مي دانستم در روي زمين كسي هست كه مركبها مرا بدو رساند و او با استدلال به من ثابت كند كه علي نهروانيان را كشته و در اين باب در حق آنها ستم نكرده است، هر آينه به نزد او مي شتافتم. به او گفته



[ صفحه 22]



شد: اگر كسي از فرزندان او پاسخگوي اين پرسش باشد به نزد او مي روي؟ نافع سؤال كرد: مگر در ميان فرزندان او دانشمندي هست؟ گفتند: همين پرسش اولين نشانه ي ناداني تو است. آيا مي شود در ميان آنان دانشمندي نباشد؟! پس عبدالله با عده اي از پيروان بزرگ خويش عزم حركت كرد و به مدينه آمد و از امام باقر (ع) اجازه ي ورود خواست. به آن حضرت گفتند: عبدالله نافع است. فرمود: او با من چه كار دارد؟ در حالي كه هر صبح و شب از من و پدرم بيزاري مي جويد؟ ابوبصير پاسخ داد: فدايت شوم اين مرد مي گويد اگر بدانم در روي زمين كسي هست كه مركبها مرا به سوي او ببرند (امكان دسترس به او باشد) و با دليل به او ثابت كند كه علي نهروانيان را كشته و در اين باره مرتكب ظلم و ستم نشده، هر آينه به نزد او خواهد شتافت. امام (ع) پرسيد: آيا به نظر تو اين مرد به قصد مناظره آمده است؟ ابوبصير گفت: آري. حضرت به غلام خود فرمود: اي غلام بيرون شو و بار او را بگشا و بگو فردا بدين جا بيا. چون صبح فرارسيد، عبدالله همراه با بزرگان اصحاب خود در آنجا حاضر شد. امام باقر (ع) نيز به دنبال همه ي فرزندان مهاجران و انصار فرستاد و آنان را جمع كرد و به سوي مردم آمد و به آنان روي كرد، گويي پاره اي از ماه بود، آنگاه به سخنراني ايستاد و خداي را حمد و ثنا گفت و بر پيامبرش (ص) درود فرستاد و سپس فرمود: ستايش خداوندي راست كه ما را به نبوت خويش جامه ي كرامت ارزاني كرد و به ولايت خويش مخصوصمان داشت. اي فرزندان مهاجران و انصار! هر كس از شما كه منقبت و فضيلتي از علي بن ابي طالب به ياد دارد برخيزد و آن را بيان كند. پس هر يك از حاضران برخاسته فضيلتي درباره ي آن حضرت بيان كردند.

عبدالله بن نافع گفت: من اين مناقب را بهتر از ايشان مي دانم اما علي پس از پذيرش حكميت، كافر شد. نقل مناقب تا آنجا ادامه يافت كه به حديث خيبر رسيدند كه رسول خدا (ص) در آن فرموده بود: «فردا پرچم را به دست مردي خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست مي دارد و خدا و رسول نيز او را دوست مي دارند او هجوم آورنده اي است كه هيچ گاه نمي گريزد و از ميدان عقب نمي نشيند مگر آنكه خداوند به دست او پيروزي را نصيب ما كند».

امام باقر (ع) از عبدالله بن نافع پرسيد: درباره ي اين حديث چه مي گويي؟ پاسخ داد: اين حديث درست است و در آن ترديدي نيست اما علي پس از اين به كفر گراييد. امام (ع) فرمود: مادرت به عزايت نشيند به من بگو آيا خداوند عزوجل در روزي كه علي را دوست مي داشت مي دانست كه او نهروانيان را مي كشد يا نه؟ عبدالله گفت: اگر بگويم نه، كافر شده ام، پس پاسخ داد: آري مي دانسته است. امام (ع) فرمود: آيا خداوند علي را بدان خاطر كه اطاعتش را مي كرده دوست داشته است يا به خاطر نافرمانيش؟ عبدالله بن نافع گفت: به خاطر



[ صفحه 23]



به خاطر فرمانبرداريش. پس امام باقر (ع) به او فرمود: پس برخيز كه شكست خوردي. عبدالله برخاست در حالي كه اين آيه را تلاوت مي كرد: تا وقتي كه رشته ي سپيد از رشته سياه، شب از صبح براي شما نمايان گردد. [1] به درستي خداوند مي داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.


پاورقي

[1] بقره / 187: حتي يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر.