بازگشت

بيرون آوردن غذا و آب و وسايل ديگر از يك خشت


قيس بن ربيع مي گويد: در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام ميهمان بودم و در منزل مباركش جز خشتي نبود، چون وقت نماز عشاء فرارسيد آن حضرت به نماز ايستاد و من اقتدا كردم.

پس از آن، حضرت دست مباركش را به آن خشت زد و منديلي سنگين و مائده اي از آن بيرون آورد كه در آن مائده، هر طعام گرم و سردي قرار داشت.

به من فرمود: «اين غذائي است كه حق تعالي براي اولياء خود مهيا كرده است.»

پس آن حضرت و من از آن خورديم، آنگاه آن مائده به آن خشت برگشت. در اين لحظه مرا شك فراگرفت تا وقتي كه آن حضرت براي حاجتي بيرون رفت.

من آن خشت را زير و رو كردم و آن را جز خشتي كوچك نيافتم.

آن حضرت آمد و شكي كه در ذهن من آمده بود را دانست پس، از آن خشت قدحها و كوزه ها و سبوهايي كه از آب مملو بود بيرون آورد.

پس من از آن آبها آشاميدم و بعد به جاي خود بازگرداند و فرمود: «مثل تو با من، مثل يهود است با مسيح عليه السلام كه گاهي به او وثوق نمي آوردند.»

سپس حضرت به آن خشت فرمان داد تا سخن بگويد، پس خشت به سخن آمد و تكلم نمود. [1] .


پاورقي

[1] مدينة المعاجز.