بازگشت

سادات حسني و مساءله امامت


بـنـابـر آنـچـه در تواريخ ثبت شده و نقلهايي كه در دست است ، سادات حسني همچون عبدالله و فـرزنـدش مـحمد نفس زكيه ، مردم را به خويش دعوت مي كرده و ادعاي امامت داشته اند همچنان كه در مـورد زيـد بـن عـلي (ع ) نـيـز چـنـيـن نقلهايي وجود دارد ولي در مورد اين نقلها بايد با دقت و تاءمل بيشتري اظهار نظر كرد.

از خلال بعضي روايات و نقلها بدست مي آيد كه اين سادات بزرگوار ـ گرچه ممكن است مرتكب لغـزشـهـايي شده باشند ولي ـ معتقد به امامت امامان راستين بوده و براي امر به معروف و نهي ازمـنـكـر و بـازگـردانـدن خـلافـت بـه شـايـسـتـگـان از آل علي عليه السلام قيام كرده اند و سپر اهل بيت و امامان شده اند و سعيشان مشكور است . از جمله ايـن روايـات نـامـه اي اسـت كـه امـام صادق عليه السلام به عبدالله محض و ديگر سادات حسني نـوشـتـه و مـصـيـبت مرگ فرزندان و برادران را بر وي تسليت گفته است . اين نامه را سيد بن طاووس با سند معتبر نقل كرده است . امام در اين نامه عبدالله را چنين خطاب مي كند:

(به خلف صالح و خاندان پاك طينت ).

و در ضـمن نامه به طور مفصل با يادآوري آيات و احاديث فراوان آنان را تسليت گفته و در آخر مي فرمايد:

(پـس بـر شـما باد اي عمو و پسر عمويم واي عمو زادگان و برادرانم كه صبر پيشه سازيد، راضـي و تـسليم امر خداي عز و جل باشيد، امور خود را به او واگذاريد و در برابر تقديرش سـر طـاعت و شكيب فرود آوريد و فرمانش ‍ را به جان خريداري نماييد. خداوند صبر را بر ما و شـمـا فـرو بـارد و همگي مان رابه سعادت رسانده و از هر هلاكتي بازدارد، به قدرت وامداد او كه سميع و قريب است )..(230)

سـيـد بـن طـاووس حـديـث ديـگـري از امـام صـادق عـليـه السـلام نقل مي كند از قول خلادّ بن عمير كندي كه گويد:

(بـر امـام صـادق وارد شـدم . امـام بـه مـن فـرمـودنـد: آيـا شـمـا شـنـاخـتـي از آل حـسـن كـه پـيـش از مـا خـروج كـردنـد، داريـد؟ گـزارش كارهاي آنان به ما مي رسيد. ما دوست نـداشـتـيـم در ايـن باره سخني بگوييم و گفتيم خدا آنان را در عافيت قرار دهد. آن گاه امام ادامه دادنـد: آن را بـا عـافـيـت چـه كار؟! سپس با صداي بلند گريستند و فرمودند: پدرم از فاطمه دختر امام حسين عليه السلام روايت كرد كه او مي گفت : از پدرم شنيدم كه مي فرمود: اي فاطمه از نـسـل تـو كـسـانـي مـي آيـنـد كـه در كـنـار فـرات بـه قـتـل مـي رسـنـد يـا زخـمـي مـي شـونـد، نـه گـذشـتـگـان بـه مـقـام آنـان نـايـل تـوانـنـد شـد و نـه آيندگان ! و از نسل فاطمه نيز جز اين افراد كسي باقي نمانده است )..(231)

هـمـچـنانكه قبل از اين گفتيم ، وقتي عمر بن عبدالعزيز از زيد بن امام حسن صورت صدقات امام علي (ع ) را طلب كرد، وي امام باقر عليه السلام را پس از امام حسن ، امام حسين و امام سجاد عليهم السـلام بـه عـنوان متولي صدقات معرفي كرد. يكي از شيعيان كه اين جريان را از امام صادق شنيد به تعجب پرسيد:

(آيا فرزندان امام حسن اين مطلب (سلسله امامان عليهم السّلام ) را مي شناسند؟

امـام صـادق فـرمـود: آري هـمـچـنـان كـه مـي دانـند حالا شب است و لكن حسد آنان را بر (بعضي ) مـخـالفـتـها كشاند. و اگر آنان حق را به وسيله حق طلب مي كردند براي آنان بهتر بود و لكن آنان طالب دنيا بودند)..(232)

بنابراين حديث آنان عارف به امامت بودند گرچه از روي دنياطلبي مخالفتهايي داشتند.

بـنـابـر حـديـثـي ديـگـر، راوي از امـام صـادق (ع ) در مـورد مـصـداق ايـن آيـه سـؤ ال مي كند: (وَ اِنْ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ الاّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ).(233)

امام عليه السلام فرمود:

(ايـن آيـه فـقـط در مـورد مـا (فـرزنـدان فـاطـمـه عـليـهـا السـلام ) نازل شده است زيرا هيچكدام از فرزندان فاطمه نمي ميرد واز دنيا خارج نمي شود تا اينكه به امـامـت امـام زمانش اعتراف كند همچنان كه فرزندان يعقوب به يوسف گفتند: (به خدا قسم كه خدا شما را بر ما برگزيد)..(234)