بازگشت

گفتگوي الياس نبي با امام باقر


مي گويند از امام صادق عليه السلام مرويست كه: پدرم امام باقر عليه السلام در مكه مشغول طواف كعبه بود، در اين هنگام ناگهان مرد نقابداري ديده شد كه طواف امام باقر عليه السلام را قطع كرد و آن حضرت را بسوي محل صفا آورد. مرا نيز دعوت كرد، پس سه تائي به صفا رفتيم.

نقابدار به من گفت: «خوش آمدي اي پسر پيغمبر!»

سپس دستش را بر سرم نهاد و گفت: «خير و بركت خدا بر تو باد اي امين خدا بعد از پدرانش.»

سپس آن مرد نقابدار به پدرم گفت: «اي اباجعفر! مي خواهي تو به من خبر بدهي يا من به تو خبر بدهم؟ مي خواهي تو از من بپرسي يا من از تو بپرسم؟ مي خواهي تو مرا تصديق كني يا من تو را تصديق كنم؟»

امام باقر عليه السلام فرمود: «همه ي اينها را مي خواهم و براي همه نيز آمادگي دارم.»



[ صفحه 286]



او گفت: «بنابراين مبادا زبانت در پاسخ به سؤال من، غير از آن چه در قلبت مي باشد به من بگويد.»

امام باقر عليه السلام فرمود: «چنين كاري را كسي مي كند كه در دلش دو علم مختلف و متضاد باشد و خداوند از علمي كه در آن دوگانگي وجود دارد امتناع دارد.»

او گفت: «سؤال من از همين جا آغاز مي گردد كه به قسمتي از آن پاسخ دادي، اكنون بفرماييد چه كسي به علمي كه در آن اختلاف نيست آگاه است؟»

امام باقر عليه السلام فرمود: «تمام اين علم در نزد خداست، ولي آنچه براي بندگان است نزد اوصياء مي باشد.»

در اين هنگام مرد نقابدار، نقاب خود را باز كرد و گفت: «من براي همين منظور اينجا آمده ام و در جستجوي اين علم هستم.»

سپس گفت: «اوصياء، آن علم بي اختلاف را چگونه مي دانند و بدست مي آورند؟»

امام باقر عليه السلام فرمود: «همان گونه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي دانست و تحصيل مي كرد (از راه وحي)، با اين فرق كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنچه را مي ديد اوصيا نمي ديدند، زيرا او پيغمبر بود.»

تا اينكه امام باقر عليه السلام به او فرمود: «دلم مي خواست با چشمت مهدي اين امت را مي ديدي، در حالي كه فرشتگان، روحهاي كافراني كه از دنيا رفته اند را با شمشير آل داوود عليه السلام، بين زمين و آسمان، عذاب مي كنند، و همچنين ارواح كافران كه در اين دنيا هستند را به آنها ملحق مي نمايند.»

در اين هنگام مرد نقابدار شمشيري بيرون آورد و گفت: «اين شمشير از همان شمشيرها است.» امام باقر عليه السلام فرمود: «بلي! سوگند به كسي كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم را براي هدايت انسانها برگزيد، چنين است.»

در اين هنگام آن نقابدار، نقاب خود را كاملا كنار زد و گفت: «من الياس هستم، سؤالات من به خاطر بي اطلاعي خودم نبود، بلكه مي خواستم اين گفتگو موجب قوت قلب اصحاب تو بشود.» [1] .



[ صفحه 287]




پاورقي

[1] كافي.