بازگشت

ديدن شخص از پشت ديوار و نجات او از زير باران


عبدالله بن عطاي مكي مي گويد: من به ديدن امام باقر عليه السلام مشتاق شدم، پس به طرف مدينه حركت كردم در شبي كه داخل مدينه شدم هوا سرد بود و باران مي باريد. من خيس شده و سرما خورده بودم. نصف شب به درب خانه ي آن حضرت رسيدم، با خود گفتم: «در اين موقع شب، نبايد مزاحم بشوم و در اين امر مردد بودم كه در دهليز بخوابم تا روز شود و يا آنكه درب را بكوبم. با خود در اين فكر بودم كه آواز آن حضرت را شنيدم كه به كنيزي مي فرمود: «درب خانه را بر عبدالله بن عطا بگشا كه خيس شده و سرما خورده است.»

پس كنيز درب را گشود و من به خدمت آن حضرت مشرف شدم. [1] .



[ صفحه 301]




پاورقي

[1] كشف الغمه.