بازگشت

ابان بن تغلب


محدث قمي رحمةالله عليه مي فرمايد: او مردي ثقه، جليل القدر و عظيم المنزلة بود. ابان محضر سه امام را درك كرده امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم السلام. از اين سه امام عليهم السلام رواياتي را نقل كرده و از ناحيه آن بزرگوران حظ و بهري فراوان برده است.

«قال له أبوجعفر عليه السلام اجلس في مسجد المدينة و افت الناس فاني احب ان يري في شيعتي مثلك».

امام باقر عليه السلام به او فرمود: در مسجد مدينه بنشين و براي مردمان فتوي بده زيرا دوست دارم در ميان شيعيان من مثل تويي مشاهده شود.



[ صفحه 29]



ابان بن تغلب رضوان الله تعالي عليه تسلط و احاطه ي علمي خوبي بر قرآن و فقه و حديث و ادب و نحو و لغت داشت.

ابان حدود سي هزار حديث فقط از امام صادق عليه السلام نقل كرد. هر وقت به مدينه مي آمد حلقه هاي درس مي شكست و در مسجد جايگاه خطابه ي پيامبر را براي تدريس او خالي مي كردند.

امام صادق عليه السلام به او مي فرمود تو بر اعمال و رفتار مردم مدينه نظارت داشته باش. [1] .

يك روز جواني بر او وارد شد و گفت به من خبر بده كه چقدر علي بن ابيطالب عليه السلام از اصحاب رسول الله (ابوبكر، عمر، عثمان) پيروي و تبعيت كرده است. ابان فرمود: حتما منظورت اين است كه فضل علي عليه السلام را در تبعيت آنها بشناسي؟ جوان گفت آري، فرمود:

«والله ما عرفنا فضلهم الا باتباعهم اياه»

سوگند به خدا كه ما فضيلتي بر آنها قائل نيستيم مگر در تبعيت و پيروي از اميرالمؤمنين علي عليه السلام!.

ابان مي گفت: از برابر عده اي گذر مي كردم كه به من اعتراض داشتند كه چرا اينقدر روايت از امام صادق عليه السلام نقل مي كني به آنها پاسخ دادم چگونه مرا ملامت مي كنيد در حالي كه روايات را از كسي نقل مي كنم كه هر وقت از او سؤالي دارم مي فرمايد كه رسول الله چنين فرمود!.

سليم بن ابي حبه مي گويد محضر امام صادق عليه السلام بودم همين كه خواستم از محضرشان مرخص شوم عرض كردم بيشتر برايم صحبت كنيد. امام عليه السلام فرمود: برو نزد ابان بن تغلب كه او از من احاديث زياد به ياد دارد و هر چه او روايت كرد تو مستقيم از من روايت كن و و بالاخره او در سال 141 هجري دار فاني را وداع گفت و چون خبر درگذشت او به امام



[ صفحه 30]



صادق عليه السلام رسيد فرمود:

«والله لقد اوجع قلبي موت ابان» به خدا سوگند كه مرگ ابان قلبم را به

درد آورد. [2] .


پاورقي

[1] سفينة البحار، ج 1، ص 8.

[2] رجال نجاشي، ص 7 - 10.