بازگشت

مرجئه


ظـهـور خـوارج و اعـتقادات تند آنان سبب شكل گيري گروههاي ديگر گرديد. پايه اصلي اعتقاد خـوارج بـر كـافـر شـمـردن مـرتـكـب كـبـيـره بـود. آنـان بـر هـمـيـن اصل خليفه سوم و امام علي عليه السلام ، و خلفاي بني اميه را مرتكب كبيره و كافر مي دانستند و از آنـهـا اظـهـار بـيـزاري مـي كـردنـد. در قـبـال اين طرز تفكر، مرجئه نخستين به (ارجاء) پناه بـردنـد و گـفـتـن : مـا امـر مرتكب كبيره را به خدا و قيامت وا مي گذاريم و از كافر شمردن آنها خودداري مي كنيم ..(251)

ايـن نـظـريـه ، مـوضـعـگـيـري دفـاعـي طـرفـداران حـكـومـت در مقابل خوارج بود زيرا بني اميه از طرفي با شيعيان مواجه بودند كه آنان را غاصب خلافت مي دانـسـتـند و از طرف ديگر خوارج را در مقابل خود مي ديدند كه آنان را كافر مي شمردند و چون ايـن دو دسـتـه يـك سـري دلايـل داشـتـنـد كـه بـنـي امـيـه و طـرفـدارانـشـان قـادر بـه باطل كردن آنها نبودند، لذا فرقه مرجئه را به وجود آوردند تا در برابر آن دو گروه دلايلي ارائه دهند و ايستادگي نمايند.

اصـول فـكـري مـرجـئه : مرجئه آراي خاصي در ابواب معارف و عقايد نداشتند و حرف آنها فقط حول محور مؤ من شمردن مرتكبان كبيره و خودداري از كافر شمردن مسلمانان گناهكار بود.

آنـان ايـمـان را بـه تـصـديـق قـلبـي يـا اقـرار زبـانـي تـفـسـيـر مـي كـردنـد و عمل را در آن دخيل نمي دانستند. مطابق اين عقيده هر كس اسلام را تصديق مي كرد و يا به شهادتين اقـرار مـي كـرد، مـؤ مـن شـمـرده مي شد و ارتكاب گناهان سبب خارج شدن او از دايره ايمان نمي گرديد.

امـام صـادق عليه السلام در كلامي قدريه و حروريّه را يك بار و مرجئه را دوبار لعن كرد و در جواب سؤ ال از علت دو بار لعن كردن مرجئه فرمود:

(اِنَّ هـؤُلاءِ زَعـَمـُوا اَنَّ الِّذيـنَ قـَتـَلُونـا مـُؤْمـِنـيـنَ فـَثـِيـابـُهـُمْ مـُلْطـَخَّةٌ بـِدِمـائِنـا اِلي يـِوْمـِ الْقِيامَةِ).(252)



ايـنـان گـمان مي كنند كساني كه ما را كشتند، مؤ منند و به همين جهت لباسهاي آنان تا قيامت به خون ما آميخته است .