بازگشت

نازل شدن بلاي زلزله توسط معجزه ي حضرت


امام باقر عليه السلام فرموده است: مردم در قيامت طبق نيات باطني و ملكات دروني خود محشور مي شوند.

جابر بن يزيد جعفي نقل مي كند كه: زماني كه طاغيان و ياغيان بني اميه كه لعنت خداوند بر همگي آنان باد با ظلم و زور متولي امر خلافت شدند و بر شيعيان و محبان خاندان امامت و كرامت مسلط شدند و دست به قتل و شكنجه مؤمنين زدند و بر بالاي منبرها به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفتند و حتي شرم نكردند در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و بر بالاي منبر او اين كار زشت را انجام دادند و اگر كسي به آنها اعتراض مي كرد به قتل او مبادرت مي كردند و شيعيان مخلص و معتقد از ظلم و بيداد آنان به جان رسيده و ترك وطن و خانمان مي كردند و به ديار غربت مي رفتند. روزي گروهي از شيعيان خدمت امام سجاد عليه السلام رفتند و زبان به شكايت گشودند و از جور و ستم و دشمني اين طايفه ملعون به عرض حضرت رساندند وقتي امام سجاد عليه السلام اين سخنان را شنيد رو به آسمان كرد و گفت: خدايا چه بسيار است حلم تو و چه عظيم است شأن تو كه به اينان مهلت داده اي بعد از آن فرزند گراميش امام محمد باقر عليه السلام را صدا زد و به او فرمود: فردا به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برو و دو رشته اي را كه



[ صفحه 59]



جبرئيل براي رسول خدا آورده بگير و آن را به نرمي و آهسته تكان بده، نه به شدت كه همه هلاك شوند. جابر بن يزيد جعفي كه راوي اين روايت است مي گويد، من از اين سخن متعجب شدم و در سحرگاه كه هنوز مقداري از شب باقي مانده بود به در خانه حضرت رفتم و مقابل در خانه بودم كه امام محمد باقر عليه السلام بيرون آمد، سلام كردم. جواب سلام را داد و فرمود: چه چيزي باعث شده كه در اين وقت اينجا بيايي؟ گفتم: مرا فرمايش امام كه ديروز به شما فرمود به اينجا آورده است. و براي رسيدن به حقيقت آن آمده ام امام باقر عليه السلام فرمود: اگر وقت معلوم و اجل محتوم مقدر نبود هر آينه اين مردم در يك چشم به هم زدن زمين فرو مي رفتند و ليكن ما بندگان گرامي خداونديم و بر او سبقت نمي گيريم و به فرمان او عمل مي كنيم و به آنچه حق فرمان داده راضي و امر او را گردن نهاده ايم. جابر بن جعفي مي گويد: سؤال كردم اي سرور من چرا با مردم اين كار مي شود؟ سبب حركت رشته و نازل شدن بلا بر مردم چيست؟ امام باقر عليه السلام فرمود: ديروز نبودي وقتي شيعيان پدرم شكايت كردند از آنچه مي بينند و مي كشند اين بني اميه ملعون! پدرم به من فرمود كه آنها را بترسانم. جابر مي گويد: من گفتم آنها خيلي زيادند حضرت فرمود: اي جابر با ما به مسجد جدم بيا تا قدرتي از قدرتهاي خداوند متعال را به تو نشان دهم. كه خداوند متعال ما را به آن اختصاص داده و بر ما منت نهاده است. جابر نقل مي كند سپس در محضر امام باقر عليه السلام به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفتيم، حضرت دو ركعت نماز خواندند و صورت خود را بر



[ صفحه 60]



خاك گذاشت و اذكاري گفتند و بعد سر برداشتند و رشته باريكي را از آستين بيرون آورد و فرمود: جابر اين طرف رشته را بگير و اندكي برو مبادا كه آن را تكان دهي، من يك طرف رشته را گرفتم و حركت كردم فرمود: بايست اي جابر. ايستادم بعد رشته را آهسته حركت داد سپس فرمود: آن طرف رشته را به من بده. دادم و گفتم چه كار كرديد سرور من؟ فرمود: واي بر تو برو بيرون رفتم و مردم را ديدم كه از هر طرف فرياد مي زنند و در مدينه زلزله سختي شده و اكثر خانه ها خراب شده و با خبر شديم كه بيش از سي هزار زن و مرد هلاك شده اند و مردم به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پناه مي آوردند و مي گفتند خداوند ما را به بلاي زلزله هلاك نكند چون امر به معروف و نهي از منكر را ترك كرده ايم و فسق و فجور و ظلم بر آل رسول در ميان ما آشكار شده است. جابر مي گويد: من متحير شدم و مردم را ديدم كه حيران و گريان بودند و من هم از گريه آنها بر گريه افتادم و ايشان نمي دانستند كه از كجا به اين بلا گرفتار شده اند. سپس خدمت امام محمد باقر عليه السلام برگشتم، مردم در مسجد به دور حضرت جمع شده بودند و مي گفتند: يابن رسول الله نمي بينيد چه بلايي بر ما نازل شده است براي ما دعا بفرماييد. حضرت فرمود: پناه ببريد به نماز و دعا و صدقه و بعد از آن حضرت دست مرا گرفت و حركت كرد و فرمود: مردم چه حال و وضعيتي دارند؟ گفتم: يابن رسول الله خانه ها خراب شده و مردم هلاك شده اند به آنها رحم كنيد. فرمود: خداوند متعال به آنها رحم نمي كند.



[ صفحه 61]