بازگشت

حضرت امام باقر در زندان


امام باقر عليه السلام فرموده است: از كينه توزي بر كنار باشيد، چون دشمن قلب را تباه و باعث قوت نفاق مي شود.

و از ابوبكر حضرمي در حديثي روايت شده كه: هشام بن عبدالملك دستور داد: حضرت باقر عليه السلام را زنداني كنند؛ هنگامي كه حضرت به زندان رفت، براي زندانيان صحبت مي كرد و احدي از آنها نماند جز اين كه بسيار از او علم آموخت و به ايشان علاقمند شد. زندانبان به هشام گفت:اي اميرالمؤمنين! من مي ترسم كه اهل شام اين مجلس و كرسي سلطنت را از تو بگيرند؛ و شرح حال آن حضرت را بيان كرد.

هشام دستور داد او را با اصحابش بر استر مرتب سوار كنند و به مدينه برسانند؛ و امر كرد كه بازارها چيزي به ايشان نفروشند و ايشان را از نان و آب منع كرد. ابوبكر گفت: پس سه شب بدون آب و غذا رفتند تا به مدين رسيدند و در شهر را به روي آنها بستند. اصحاب حضرت اظهار گرسنگي و تشنگي كردند. آن حضرت بر كوهي كه بالاي سر شهر بود بالا رفت و با صداي بلند فرمود: اي اهل محلي كه ساكنان آن ستمكارانند (اشاره به آيه قرآن كه در مذمت بعضي محلها مي فرمايد:



[ صفحه 75]



و اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها) من بقية الله هستم كه خداوند (در نقل سخن شعيب با اهل مدين) مي فرمايد:«اگر مؤمن باشيد باقيمانده ي خدا براي شما بهتر است؛ و من حافظ و نگهبان شما نيستم، سوره هود؛ آيه 86« پس پيري سالخورده در ميان آنها بود كه گفت: اي قوم! به خدا! اين دعوت شعيب پيامبر است، به خدا! اگر بازار را به روي اين مرد نگشائيد، از بالاي سر و زير قدم مأخوذ و معذب خواهيد شد؛ اين بار مرا اطاعت كنيد و در آينده تكذيب كنيد كه من براي شما نصيحت گو هستم. پس شتافتند و بازار را به روي آن حضرت و يارانش گشودند.



[ صفحه 76]