بازگشت

روح او را برگردانيد


امام باقر عليه السلام فرموده است: فروتني آن است كه به هنگام ملاقات اشخاص آغاز به سلام كني و جدال را ترك كني، اگر چه حق با تو باشد.

شيخ ابوعلي حسن بن محمد بن حسن طوسي در كتاب امالي از محمد بن سليمان از پدرش نقل مي كند كه گفت: مردي از اهل شام خدمت حضرت باقر عليه السلام رفت و آمد مي كرد؛ تا آن جا كه گفت: طولي نكشيد كه مرد شامي مريض شد و مرض او شدت يافت، چون حالش وخيم شد، ولي خود (متصدي امور خود) را خواند و گفت: وقتي كه من مردم و جامه روي من كشيدي، برو و از حضرت باقر عليه السلام خواهش كن كه بر جنازه ي من نماز بخواند و بگو كه خودش چنين وصيتي كرده است. چون نيمه شب شد، گمان كردند كه او مرده و پارچه اي به رويش كشيدند.

هنگام صبح ولي او به مسجد رفت و حضرت باقر عليه السلام بعد از نماز به حال تورك (روي يك ران) نشست و به عادت هميشه مشغول تعقيب شد؛ آن مرد رفت و گفت: يا اباجعفر! فلان مرد شامي از دنيا رفته و از شما تقاضا كرده كه بر جنازه اش نماز بخوانيد.



[ صفحه 88]



حضرت فرمود: چنين نيست، سرزمين شام سرد و حجاز گرم است و گوشت اهالي اينجا سخت است. برو و در كار او عجله نكن تا من بيايم. آن گاه حضرت به منزل مرد شامي رفت و وارد شد و او را صدا زد، مرد جواب داد. حضرت او را نشانيد؛ مقداري قاووت خواست و به او خورانيد. سپس به اطرافيانش فرمود: با غذاي سرد دل او را جلا دهيد و سينه اش را خنك كنيد و برگشت. طولي نكشيد كه مرد شامي سالم شد و خدمت حضرت رسيده و گفت: گواهي مي دهم كه تو حجت خدا بر مردم هستي و واسطه ي ميان خدا و بندگاني كه به وسيله ي تو به خدا مي رسند؛ و هر كه غير از راه شما برود؛ نااميد و هلاك گردد و بسيار از راه به دور افتد.

حضرت فرمود: چه چيزي در نظر تو جلوه كرد؟ گفت: شهادت مي دهم كه روح خويش را با چشم خود ديدم و چيزي جان مرا باز نيافت جز اين كه به گوش خود شنيدم و خواب هم نبودم كه كسي مي گفت: روح او را برگردانيد كه محمد بن علي از ما خواسته است.



[ صفحه 89]