بازگشت

دعاي حضرت براي پرنده


امام باقر عليه السلام فرموده است: كسي كه جاي بدنامي برود، هدف تهمت خواهد بود، هر كه آماج تير تهمت شد، چون كمان قامتش هميشه خم است.

و از آن چه جابر جعفي روايت كرده كه گفت: با حضرت باقر عليه السلام در سفر حج هم كجاوه بودم، ناگاه يك قمري آمد و بر چوبه ي محمل او نشست و نغمه آغاز كرد. من خواستم او را بگيرم. حضرت فرياد زد: آرام اي جابر! كه اين قمري به ما اهل بيت پناه آورده است. گفتم: چه شكايتي دارد؟ فرمود: چنين اظهار مي كند كه سه سال است در اين كوه تخم مي گذارد و ماري مي آيد و جوجه هاي او را مي خورد. از من تقاضا مي كند كه دعا كنم: خدا او را بكشد و من دعا كردم، خدا او را كشت.

رفتيم تا هنگام سحر فرا رسيد، حضرت فرمود: اي جابر! پياده شو؛ پياده شدم و مهار شتر را گرفتم، آن حضرت پياده شد و از راه منحرف شد و متوجه باغ ريگزاري شد و ريگها را از چپ و راست عقب كرد و گفت: خدايا! ما را سيراب و پاك كن؛ ناگاه سنگي چهار گوش سفيد، پيدا شد، آن را كند، چشمه ي آب صافي پيدا شد، از آن وضو گرفتيم و خورديم، سپس از آن جا كوچ



[ صفحه 104]



كرده و هنگام صبح نزديك مزرعه ها و نخل هايي رسيديم؛ نزديك نخل خشكي رفت و فرمود: اي نخل! از آن چه خدا در تو آفريده به ما اطعام كن. درخت نخل كج شد تا ميوه هايش در دسترس ما قرار گرفت و از آنها خورديم. يك اعرابي آن جا بود، گفت: تا امروز ساحري چنين نديده بودم، فرمود: اي اعرابي به ما اهل بيت دروغ نبند؛ هيچ يك از ما ساحر و كاهن نيست، بلكه ما اسمي از اسمهاي خدا را آموخته ايم؛ و خدا را به آن مي خوانيم، مرادمان را مي دهد و دعا مي كنيم مستجاب مي شود.



[ صفحه 105]