بازگشت

مهمان حضرت شدم


امام باقر عليه السلام فرموده است: مردم حضرشان در قيامت بستگي به نيتهاي خير و شرشان دارد.

و صاحب كتاب مناقب فاطمه عليهاالسلام و اولاد طاهرينش به سند خود از اعمش از قيس بن ربيع روايت كرده كه گفت: در خدمت حضرت باقر عليه السلام مهمان شدم و در منزل آن حضرت جز خشتي نبود. پس چون هنگام عشاء فرا رسيد، حضرت برخاسته و به نماز ايستاد. من نيز با آن حضرت نماز خواندم. پس از آن دست مبارك به آن خشت زد. چراغي تابناك و سفره ي غذايي كه هر غذاي سرد و گرمي در آن بود از او بيرون آورد.

پس به من فرمود: بخور! اين چيزي است كه خداي تعالي براي اولياي خود مهيا فرموده! پس حضرت ميل فرموده، من نيز خوردم و آن طعام در آن خشت بلند گشت و من در شك و شبهه فرو رفتم تا زماني كه حضرت براي حاجتي بيرون رفت.

من آمده و خشت را زير و رو كردم. ديدم خشت كوچكي است. آن حضرت داخل شده و به آن چه در خاطر من بود آگاه شد. پس از آن خشت قدحها و كوزه ها و ظرفهاي سفالين كه آب در آنها بود، بيرون آورد و حضرت از آنها آشاميد و من هم آشاميدم. سپس به جاي خود بازگردانيد. پس از آن امر فرمود



[ صفحه 114]



كه خشت سخن گويد و آن خشت با حضرت سخن گفت.



[ صفحه 115]