بازگشت

تفسير متشابهات


آيات قرآن بر دو نوع هستند: محكمات و متشابهات .

محكمات آياتي هستند كه فقط بر يك معنا قابل حـمـل هـسـتند و متشابهات آياتي هستند كه در ابتداي امر چند معنا از آنان به ذهن مي رسد كه فقط يـكـي از آن مـعـانـي صـحـيـح اسـت و بـا بـرگـردانـدن آن آيـات بـه مـحـكـمـات و اصـول اسـتـفاده شده از آيات ، معناي صحيح مشخص مي گردد. متاءسفانه افراد منحرف و مريض بـا تمسّك به متشابهات و تفسير آنها مطابق راءي و نظر خويش ، گمراه شده و ديگران را نيز بـه گـمـراهـي مي كشند. دستاويز گروههاي فكري منحرف در زمان امام باقر عليه السلام نيز ظـواهـر هـمـيـن مـتـشـابـهـات بـود كـه بـا تـمـسـّك بـه آنـهـا بـراي خـدا جـسـم قـائل شـدنـد و رؤ يـت خـدا را مـمـكـن شـمـردنـد و... و امـام عـليـه السـلام با بيان تفسير صحيح متشابهات ، راه صحيح را به جامعه نماياند.

رواي از مـعـنـاي ايـن كـلام خـدا كـه مـي فـرمـايـد: (يـا اِبـْليـسُ مـا مـَنـَعـَكَ اَنْ تـَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ).(271) سؤ ال كرد و امام فرمود:

(يـد) در كـلام عـرب بـه معناي قوت و نعمت است و خداي تعالي مي فرمايد: (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِاَيدٍ) يعني به قوت و مي فرمايد: (وَ اَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) و گفته مي شود: (لِفُلانٍ عِنْدي اَيادي كـَثـيـرَةٌ) و مـنـظـورت بـخـشـشـهـا و نـيـكـيـهـاي اوسـت و (لَهُ عـِنـْدي يـَدٌ بـَيـْضـاءٌ) يـعـنـي نعمت ..(272)

عـمـربـن عـبـيـد مـعـتـزلي از امـام مـعـنـاي آيـه (وَ مـَنْ يـَحـْلِلْ عـَلَيـْهِ غـَضـَبي فَقَدْ هَوي ) را سؤ ال كرد و امام فرمود:

(مـنظور از غضب خدا، عذاب است و اما غضب (حالت خاص روحي ) مربوط به مخلوق است كه گاهي پـيـشـامـدها او را از حالت عادي در مي آورد و مضطرب مي گرداند و هر كس گمان كند كه غضب و رضـا تـغـيـيـرات روحـي خـداونـد اسـت و حـالت عـارض بـر او كـه زايل شدني مي باشند، خداوند را به صفات مخلوقات توصيف كرده است .).(273)

و در نقلي ديگر مي فرمايد: هر كس گمان كند كه چيزي خدا را تغيير مي دهد (و او را غضبناك يا خشنود به معناي حالات روحي مي گرداند) كافر شده است ..(274)

تفسير باطني و بيان مصاديق آيات

هـمـان طـور كـه قـبـل از ايـن خـاطـر نـشـان شـد، قـرآن را بـه طـور كـامـل فقط مخاطبان آن يعني پيامبر و امامان معصوم مي دانند و ديگران جز از طريق معصومان راهي بـدان نـدارنـد. امـام بـاقر عليه السلام در مواضع متعدد معاني باطني قرآن را مطرح و مصاديق حقيقي آيات رابه جامعه معرفي مي كردند كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم :

1ـ امام در تفسير آيه (وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَي الَّتي بارَكْنا فيها قُرًي ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فـيـهـَا السَّيـْرَ سـيروُا فيها لَيالِيَ وَ اَيّاماً امِنينَ)،.(275) ضمن ردّ نظريه هاي مفسران معاصر خود مي فرمايد:

(ايـن مـثـالهـا در قـرآن دربـاره مـا زده شـده است . ما هستيم قريه هاي مبارك و منظور از قريه هاي آشـكـار و نـزديـك بـه هـم پيامبران و راويان وناقلان حديث ما و فقهاي شيعه ما هستند و منظور از (سـيـر) در (و قـدرنا فيها السير) علم است ، مثال زده شده براي علمي كه در شب و روز از ما به سوي آنان روان است . علم حلال وحرام و فرايض ‍ و احكام ، كه مردم هرگاه اين علم را از ناقلان و فـقـهـا بـگيرند از شك و گمراهي در امانند زيرا آن ناقلان و فقيهان از كساني علم گرفته اند كـه رجـوع بـه آنـان واجـب بـوده زيـرا آنـان وارثان علم آدم تا خاتمند، ذريه برگزيده اي كه اول و آخرشان يكي است و از يك سنخند.).(276)(277)

2ـ گـروهـي خدمت امام باقر رسيدند تا درباره آيه (شَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ).(278) سؤ ال كنند. امام فرمود:

(ما هستيم آن درختي كه خداوند فرمود: (اصلها ثابت و فرعها في السماء).(279)

3ـ امام در تفسير آيه (ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ).(280) فرمود:

(السـابـق بـالخـيـرات ) امـام است و (المقتصد) كسي است كه نسبت به امام معرفت و شناخت داشته باشد و (الظالم لنفسه ) كسي است كه امام را نشناسد)..(281)

ايـنـهـا نـمـونـه هـاي از تـفسيرهاي باطني قرآن و بيان مصاديق واقعي بود كه جز امام و پيامبر ديگري را دست رسيدن به آن نيست و بيانات تفسيري امام باقر در اين زمينه فراوان است .

رد تفسير به راءي

امـام بـاقـر عـلاوه بـر ايـنـكـه در بـيـانـات تـفـسـيـري خود امامان را مصداق (ذريه برگزيده )، (اهـل الذكـر)، (الذيـن اوتـوا العـلم )، (المـتوسمين ) و (من عنده علم الكتاب ) معرفي مي كرد و همه مسلمانان را در گرفتن علم دين و تفسير قرآن به سوي خويش مي خواند، عالماني كه به راءي خـويـش قـرآن را تـفـسـيـر مـي كـردنـد نـيـز به شدت نهي و نكوهش مي كرد. امام خطاب به حسن بصري ، مفسر قرآن ، فرمود:

(آيـه اي از كـتاب خدا را بر تو عرضه مي كنم كه بي گمان آن را برغير وجه صحيح تفسير كرده اي و با آن تفسير هلاك شده اي و هلاك كرده اي ، بعد حضرت آيه هجده سوره سباء را قرائت فـرمـود و اضـافـه كرد: به من خبر رسيده كه تو نظر داده اي منظور از (قريه هاي مبارك ) مكه است . بعد امام سؤ ال فرمود:

(آيـا زائران مـكـه مـورد دسـتـبـرد راهـزنـان قـرار گـرفـتـه انـد؟ آيـا اهل مكه خوف و ترس دارند؟ آيا اموالشان از بين رفته است ؟

حسن جواب داد: آري .

امـام فـرمـود: پـس چـگونه آنان (بنابر بيان اين آيه ) در امانند؟ بعد امام تفسير صحيح آيه را بيان فرمودند و اضافه كردند:

مـاهـسـتـيـم ذريـه بـرگـزيـده اي كـه اول و آخـرشـان يـكـي اسـت نـه تـو و امثال تو اي حسن و برگزيدگان به ما ختم شده اند نه به شما..(282)

قتاده بن دُعامه بصري از مفسران و محدثّان مشهور عامّه بر امام وارد شد و حضرت از وي پرسيد:

(به من خبر رسيده كه تو تفسير قرآن مي گويي ؟ آيا تفسير را از روي علم و دانش مي گويي يا از جهل (و نظر و راءي خويش )؟

آيا از تو سؤ الي بپرسم ؟

قتاده : بپرس .

امام : منظور از اين كلام خدا چيست : (وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيروُا فيها لَيالِيَ وَ اَيّاماً امِنينَ)؟

قـتـاده : مـنـظـور كـسـي اسـت كـه بـا تـوشـه و كـرايـه حـلال بـه قـصـد زيـارت كـعـبـه از خـانـه خـارج شـده است ، او تامدتي كه به نزد خانواده اش برگردد در امان است .

امـام : تـو را بـه خـدا قـسـم آيـا سـراغ داري كـسـي كـه بـا تـوشـه و كـرايـه حـلال بـه قـصـد خـانه خدا خارج شده و دزدها او را غارت كرده باشند؟ و با اين وجود آيا او به راهي نمي رود كه در آن هلاكش مي باشد؟

قتاده : آري . [پس معلوم شد منظور سير به سوي مكه نيست ])

بعد امام فرمود:

(واي بـر تـو اي قـتـاده ، اگـر قـرآن را بـه راءي و نـظـر خود تفسير مي كني ، هلاك شده اي و [كـسـانـي را كـه از تـو تـبـعـيـت مـي كـنـنـد] هـلاك كـرده اي و اگـر از مـفـسـران قبل از خود هم گرفته اي باز هم هلاك شده اي و هلاك كرده اي . واي بر تو اي قتاده ! منظور آيه كـسـي اسـت كـه بـا زاد و تـوشـه و كرايه حلال از خانه خود به قصد زيارت كعبه خارج شده درحـالي كـه عـارف بـه حـق مـاسـت و دلش هواي ما را دارد، همچنان كه حضرت ابراهيم از خدا چنين خواست : (فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي اِلَيْهِمْ).(283) حضرت ابراهيم نفرمود (اِلَيْهِ) و خـانـه كعبه را قصد نكرد بلكه ما (خاندان پيامبر مقصود) دعاي حضرت ابراهيم هستيم ؛ هر كس دلش هـواي مـا را داشـتـه بـاشـد حـجـّش قـبـول اسـت و از عـذاب خـدا در قـيـامـت در امـان اسـت ..(284)

در صـفـحـه هاي قبل اجمالي از فعاليتهاي علميِ امام در بيان و تفسير قرآن شريف مطرح شد. در اينجا به بُعد اعتقادي فعاليتهاي امام مي پردازيم . با توجه به اينكه در زمان آن بزرگوار اعـتـقـادات بـاطـل و انـحـرافي فراواني وجود داشت ، اهميت فعاليت امام عليه السلام در اين زمينه بـيـشـتـر روشـن مـي شـود. امـام عـليـه السـلام وظيفه داشت اعتقادات ناب ، استدلالي ، محكم و متين اسـلامـي را بـراي جـامـعـه روشـن كـنـد و افراد را با زير بناي فكري محكم بار بياورد تا در گـردابـهـاي اعـتـقـادي غـرق نـشـونـد و بـتـوانـد خـود را بـه ساحل نجات برساند و امام توانست با استفاده از شرايط و امكانات به خوبي از عهده انجام اين وظـيـفـه بـرآيـد. قـبـل از ورود بـه اصـل بـحـث ، نـمـونـه اي از شـيـوه استدلال يكي از تربيت شدگان مكتب اعتقادي امام را مطرح كنيم تا به استحكام بنيان اعتقادي اين مكتب بهتر واقف شويم . اين مناظره بين ابو حمزه ثمالي و قتاده انجام گرفته است .

ابو حمزه ثمالي .(285) گويد: در مسجد پيامبر نشسته بودم كه مردي آمد و سلام كرد و پرسيد: اي بنده خدا كيستي ؟

گفتم : مردي از اهل كوفه ، حاجتت چيست ؟

گـفـت : آيـا ابـوجـعـفـر مـحـمـد بـي عـلي (ع ) را مـي شـنـاسـي ؟ چـهـل مـسـاءله آمـاده كـرده ام كـه از وي بـپـرسـم و آنـچـه از جـوابـهـايـش حـق بـود، بـدان عمل كنم و آنچه باطل بود، رها كنم .

پرسيدم : آيا مي تواني حق را از باطل تشخيص دهي ؟

گفت : آري .

گفتم : اگر خودت مي تواني خق را از باطل تشخيص دهي (و خودت معيار حقي ) پس چه نياز به جوابهاي محمد بن علي (ع ) داري ؟

گفت : اي اهل كوفه شما قومي هستيد كه هيچ كس طاقت مناظره با شما را ندارد..(286)

ايـن يك نمونه فكر تربيت شده در مكتب امام باقر است . فكري محكم ، متين ، استدلالي و كوبنده كـه طـرف مـقـابـل را بـه طـور كـامـل خـلع سـلاح مـي كـنـد و وظـيـفـه امـام بـيـان چـنـيـن اصول فكري و تربيت چنين افرادي است .

بـيـشـتـر فـعـاليـتـهـا و بـيـانـات اعـتـقـادي امـام عـليـه السـلام حـول تـبـيين دو محور مهم اعتقادي يعني توحيد و امامت است ؛ زيرا اين دو مساءله بيشتر معركه آراء بود كه به بحث و تفصيل آن مي پردازيم .

بيانات امام در باب توحيد

الف ـ نـهـي از تـفـكـّر در ذات حـق : از آنـجا كه حق تعالي برتر از آن است كه در وهم آيد و با عـقـول بـشـر درك شود و از آنجا كه فكر بشر بامكان و زمان انس گرفته و هر چيزي را محكوم مـكـان و زمـان مـي دانـد، بـدين جهت تفكر در ذات حق و جاري ساختن احكام ماديّات بر حق تعالي از لغزشگاههاي عمده است و امامان به همين علت عامّه مردم را از تفكر در ذات حق نهي مي كردند.

امام باقر فرمود:

(دربـاره مخلوقات خدا سخن گوييد ولي درباره خدا(و ذات حق ) سخن مگوييد زيرا سخن گفتن در اين باب جز بر تحيّر گوينده نمي افزايد)..(287)

در بيان ديگري فرمودند:

(خـداونـد نـه قـابـل تـعقل است ونه محدود. آنچه در وهم تو آيد، خداوند خلاف آن است و با چيزي شـبـيـه نـيـسـت و وهـمـهـا او را درك نـتـوانـنـد كـرد، چـگـونـه او را درك كـنـنـد و حـال آن كـه او بـرخـلاف آن است كه تعقل شود و خلاف متصورات ذهنهاست . درباره خدا فقط همين اندازه مي توان توهم و تصور كرد كه او نه قابل تعقل است و نه حدي دارد)..(288)

ب ـ ردّ مشبهه ، مجسّمه و معطّله : گروهي در تصور خود، خدا را با مخلوقاتش تشبيه مي كردند و صـفـات مـخـلوقـات را بـا هـمـان كـيـفـيـت بـراي خـدا نـيـز تـصـور مـي كـردنـد و بـراي خدا جسم قـائل بـودند و رؤ يت حق را با چشم سر ممكن مي شمردند و گروهي نيز توصيف حق و تصور او را بـه عـنـوان شـي ء نـيـز نـهـي مـي كـردنـد و ايـن بـاب را تعطيل مي دانستند. امام همه اين اعتقادات را باطل شمرد و اعتقاد حق را تشريح كرد.

راوي در مورد اوصاف خدا از امام سؤ ال كرد و امام در جواب فرمود:

(والاسـت خـداي جـبـّار، والاسـت خـداي جـبـار، هـر كـه بـه آنـچـه آنـجـاسـت دسـت درازي كـنـد، هـلاك گردد)..(289)

مـحـمـد بـن مـسـلم از امـام پـرسـيـد: فـدايـت شـوم قـومـي از اهـل عـراق گـمان مي كنند سميع و شنونده بودن خدا غير از بصير و بينا بودن اوست همچنان كه بصير بودن او غير از سميع بودن اوست .

امام فرمود:

(دروغ گـفـتـند و ملحد گشتند و خدا را به خلق تشبيه كردند. خداي تعالي سميع و بصير است و مـي شـنود به آنچه مي بينيد و مي بينيد به آنچه مي شنود(يعني صفات خدا عين ذات اوست و دو گانگي بين صفات با ذات و صفات با همديگر نيست ).

راوي گـويـد: آنـهـا گـمـان مـي كـنـنـد كـه خـداونـد بـصـيـر اسـت بـه آنـچـه تعقل مي كند.

امـام فـرمـود: خـداونـد مـتـعـالي اسـت ( از ايـن گـمـانـهـا)، چـيزي كه صفت مخلوقات داشته باشد تعقّل مي كند و خداوند چنين نيست ..(290)

در باب از ليت خداوند و متعالي بودن او از هر نقص ، نياز و احتياج ، بيانات متعددي دارند.

نافع بن ازرق از امام پرسيد: از خداي تعالي مرا خبر ده كه چه زمان وجود پيدا كرده است ؟

امام فرمود:

(كـي نـبـوده اسـت تـا بـه تـو خـبـر دهـم كـه كـي بـه وجـود آمـده اسـت ؟ مـنـزه اسـت كـسي كه از ازل بـوده و پـيـوسـتـه خـواهـد بـود، يـگـانـه بـي نـيـازي كـه نـه يـاوري دارد و نه فرزندي )..(291)

از امام سؤ ال شد: آيا جايز است به خدا(چيز) گفته شود؟

امام فرمود: آري چيزي كه او را از حدّ تعطيل و حد تشبيه خارج كند..(292)

راوي گويد: به امام باقر نوشتم (يا عرض كردم ) فدايت شوم ما رحمنِ رحيمِ يكتاي يگانه بي نياز را مي پرستيم ، صحيح است ؟

امام فرمود:

(اگـر كـسـي ايـن اسمها را جداي از مسمّي به اين اسمها عبادت كند، شرك ورزيده است و كافر و مـنـكـر شـده اسـت (چـون بـه مـغـايـرت ايـن اسـمـهـا و تـعـدد مـعـبـود قـائل شـده اسـت ) و خـداي را نـپـرسـتـيـده ، بلكه بايد خداي يگانه يكتاي بي نياز كه به اين اسـمـهـا نـامـيده مي شود پرستيد نه اين اسمها را، زيرا اين اسمها صفاتي هستند كه خود را به آنها توصيف كرده است )..(293)

درايـن مـيـان امـام ، هـم صـفـات رابـراي خـدا ثـابـت مـي كـنـد و او را از حـد تعطيل بيرون مي آورد و هم صفات را عين هم و عين ذات مي داند نه چيزهايي جداي از هم و جداي از ذات .

در باب رؤ يت حق تعالي فرمود:

خـداوند به رؤ يت ديدگان مشاهده نشده است بلكه قلبها او را با حقيقت ايمان ديده اند. با قياس شـنـاخـتـه نـمي شود و با حواس درك نمي شود. با نشانه هايش وصف مي شود و با دلالتهايش شـنـاخـتـه شـده اسـت و در حـكـمـش ظـلم نـمـي كـنـد. ايـن اسـت خـدايـي كـه جـز او خـدايـي نـيـسـت ..(294)

ج ـ ردّ جـبـر و تـفويض : قبل از اين در مبحث موضعگيريهاي امام ، بعضي بيانات امام در ردّ جبر و تفويض بيان شد.

امام به حسن بصري فرمود:

(تو را نهي مي كنم از اين كه به تفويض قائل شوي ، زيرا خداي تعالي از سرسستي و ضعف امـر را بـه خـلق وا نـگـذارده و از سـر ظـلم هـم آنـان را بـر گـنـاهـان مـجـبـور نـكـرده اسـت )..(295)

امام باقر عليه السلام فرمود:

(خداوند مهربانتر از آن است كه مخلوقاتش را بر انجام گناهان مجبور كند، آن گاه آنها را بر آن گناهان عذاب كند و خداوند گرانقدرتر از آن است كه اراده اي بكند ولي واقع نشود).

از حضرت پرسيدند: آيا بين جبر و تفويض منزل سومي هم هست ؟

امام فرمود: آري ، وسيعتر از آنچه بين زمين و آسمان است ..(296)